اگر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1905
1. اگر تو عاشقی غم را رها کن
عروسی بین و ماتم را رها کن
1. اگر تو عاشقی غم را رها کن
عروسی بین و ماتم را رها کن
1. تو نقد قلب را از زر برون کن
وگر گوید زرم زوتر برون کن
1. گر این جا حاضری سر همچنین کن
چو کردی بار دیگر همچنین کن
1. نتانی آمدن این راه با من
کجا دارد هریسه پای روغن
1. دل معشوق سوزیده است بر من
وزان سوزش جهان را سوخت خرمن
1. تو هر جزو جهان را بر گذر بین
تو هر یک را رسیده از سفر بین
1. تو را پندی دهم ای طالب دین
یکی پندی دلاویزی خوش آیین
1. بیا ساقی می ما را بگردان
بدان می این قضاها را بگردان
1. به باغ آییم فردا جمله یاران
همه یاران همدل همچو باران
1. اگر خواهی مرا می در هوا کن
وگر سیری ز من رفتم رها کن
1. برو ای دل به سوی دلبر من
بدان خورشید شرق و شمع روشن