از از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 175
1. از ورای سر دل بین شیوهها
شکل مجنون عاشقان زین شیوهها
1. از ورای سر دل بین شیوهها
شکل مجنون عاشقان زین شیوهها
1. روح زیتونیست عاشق نار را
نار میجوید چو عاشق یار را
1. ای بگفته در دلم اسرارها
وی برای بنده پخته کارها
1. میشدی غافل ز اسرار قضا
زخم خوردی از سلحدار قضا
1. گر تو عودی سوی این مجمر بیا
ور برانندت ز بام از در بیا
1. ای تو آب زندگانی فاسقنا
ای تو دریای معانی فاسقنا
1. دل چو دانه ما مثال آسیا
آسیا کی داند این گردش چرا
1. در میان عاشقان عاقل مبا
خاصه در عشق چنین شیرین لقا
1. ای دل رفته ز جا بازمیا
به فنا ساز و در این ساز میا
1. من رسیدم به لب جوی وفا
دیدم آن جا صنمی روح فزا
1. از بس که ریخت جرعه بر خاک ما ز بالا
هر ذره خاک ما را آورد در علالا