به از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1741
1. به کوی عشق تو من نامدم که بازروم
چگونه قبله گذارم چو در نماز روم
1. به کوی عشق تو من نامدم که بازروم
چگونه قبله گذارم چو در نماز روم
1. ببسته است پری نهانیی پایم
ز بند اوست که من در میان غوغایم
1. اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم
ز بیضه سر کن و بنگر که ما کیان داریم
1. بیار مطرب بر ما کریم باش کریم
به کوی خسته دلانی رحیم باش رحیم
1. فضول گشتهام امروز جنگ میجویم
منوش نکته مستان که یاوه میگویم
1. بر آن شدهست دلم کآتشی بگیرانم
که هر کی او نمرد پیش تو بمیرانم
1. اگر به عقل و کفایت پی جنون باشم
میان حلقه عشاق ذوفنون باشم
1. می گریزد از ما و ما قوامش داریم
زن زنانش آریم کش کشانش آریم
1. گه چرخ زنان همچون فلکم
گه بال زنان همچون ملکم
1. تلخی نکند شیرین ذقنم
خالی نکند از می دهنم
1. تشنه خویش کن مده آبم
عاشق خویش کن ببر خوابم