بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1498
1. بیا کز غیر تو بیزار گشتم
وگر خفته بدم بیدار گشتم
بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1499
1. بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
وگر شهری بدم ویرانه گشتم
چنان از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1500
1. چنان مست است از آن دم جان آدم
که نشناسد از آن دم جان آدم
منم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1501
1. منم فتنه هزاران فتنه زادم
به من بنگر که داد فتنه دادم
ز از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1502
1. ز زندان خلق را آزاد کردم
روان عاشقان را شاد کردم
غلامم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1503
1. غلامم خواجه را آزاد کردم
منم کاستاد را استاد کردم
حسودان از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1504
1. حسودان را ز غم آزاد کردم
دل گله خران را شاد کردم
یکی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1505
1. یکی مطرب همی‌خواهم در این دم
که نشناسد ز مستی زیر از بم
همیشه از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1506
1. همیشه من چنین مجنون نبودم
ز عقل و عافیت بیرون نبودم
ایا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1507
1. ایا یاری که در تو ناپدیدم
تو را شکل عجب در خواب دیدم
سفر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1508
1. سفر کردم به هر شهری دویدم
به لطف و حسن تو کس را ندیدم