امروز از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1487
1. امروز چنانم که خر از بار ندانم
امروز چنانم که گل از خار ندانم
ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1488
1. ای خواجه بفرما به کی مانم به کی مانم
من مرد غریبم نه از این شهر جهانم
ساقی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1489
1. ساقی ز پی عشق روان است روانم
لیکن ز ملولی تو کند است زبانم
از از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1490
1. از شهر تو رفتیم تو را سیر ندیدیم
از شاخ درخت تو چنین خام فتیدیم
خلقان از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1491
1. خلقان همه نیکند جز این تن که گزیدیم
که از سفهش بس سر انگشت گزیدیم
بار از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1492
1. بار دگر از راه سوی چاه رسیدیم
وز غربت اجسام بالله رسیدیم
ما از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1493
1. ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم
جان داده و دل بسته سودای دمشقیم
افتادم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1494
1. افتادم افتادم در آبی افتادم
گر آبی خوردم من دلشادم دلشادم
اگر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1495
1. اگر تو نیستی در عاشقی خام
بیا مگریز از یاران بدنام
چه از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1496
1. چه دیدم خواب شب کامروز مستم
چو مجنونان ز بند عقل جستم
به از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1497
1. به جان جمله مستان که مستم
بگیر ای دلبر عیار دستم