ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1465
1. ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم
زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم
1. ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم
زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم
1. در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم
1. این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم
یک لحظه پری شکلم یک لحظه پری خوانم
1. امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم
از تو شکرافشانم این جا هم و آن جا هم
1. بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم
1. جانم به فدا بادا آن را که نمیگویم
آن روز سیه بادا کو را بنمی جویم
1. مخمورم پرخواره اندازه نمیدانم
جز شیوه آن غمزه غمازه نمیدانم
1. دگربار دگربار ز زنجیر بجستم
از این بند و از این دام زبون گیر بجستم
1. بیایید بیایید به گلزار بگردیم
بر این نقطه اقبال چو پرگار بگردیم
1. حکیمیم طبیبیم ز بغداد رسیدیم
بسی علتیان را ز غم بازخریدیم
1. بجوشید بجوشید که ما اهل شعاریم
بجز عشق دگر کار نداریم