کس از پاسبانان از عثمان مختاری شهریارنامه 1
1. کس از پاسبانان نه آگاه بود
جهان جوی خفته نه خرگاه بود
...
1. کس از پاسبانان نه آگاه بود
جهان جوی خفته نه خرگاه بود
...
1. زمین را بخون لعل گون ساختند
تو گفتی فلک را نگون ساختند
...
1. یکی نامه فرمود اندر زمان
به نزدیک جمهور روشن روان
...
1. جهان دیده دهقان چنین کرد یاد
که ارژنگ روزی گه بامداد
...
1. به پیش اندرون پیر و یل در قفا
همی رفت مانند باد صبا
...
1. سپهبد بپیچید بر خویشتن
سرم گفت کز خود ببری ز تن
...
1. وزآن روی بشنو سخن از سپاه
ز ارژنگ گردان زرین کلاه
...
1. بشد شاد هیتال بر پیل کوس
ببست و جهان شد بگرد آبنوس
...
1. دلاور برون راند آن فیل زود
خروشان وجوشان بیامد چه دود
...
1. بجنبید لشکر چه دریای چین
دمیدند در دم گره بر جبین
...
1. تنش بود لرزان دلش بود سست
خروشان و جوشان بکردار کوس
...
1. جهانجوی شیرافکن آمد ز راه
بدیبا بیاراست آن قلعه گاه
...