زهی ز عشق جهانی تو را به از محتشم کاشانی غزل 370
1. زهی ز عشق جهانی تو را به جان مشتاق
من از کمال محبت جهان جهان مشتاق
...
1. زهی ز عشق جهانی تو را به جان مشتاق
من از کمال محبت جهان جهان مشتاق
...
1. بیچاره باشد همواره عاشق
عشق این چنین است بیچاره عاشق
...
1. ز تب نالان شدی جانان عاشق
بلا گردان جانت جان عاشق
...
1. بر در دل میزنند نوبت سلطان عشق
ما و جنون میدهیم وعده به میدان عشق
...
1. باز علم زد ز بیابان عشق
کرد جنیبت کش سلطان عشق
...
1. این آینهگون سقف که آبیست معلق
نسبت به من تشنه سرابیست معلق
...
1. در فراقش چون ندادم جان خود را ای فلک
نام ننگآمیز من از لوح هستی ساز حک
...
1. او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک
رایاو قتل منست و من برای او هلاک
...
1. ما که میسازیم خود را در فراق او هلاک
از وفای او به جانیم از برای او هلاک
...
1. ای قدت همچو نیشکر نازک
تنت از پای تا به سر نازک
...
1. مژده ای صبر که شد هجرت هجران نزدیک
یوسف مصر وفا گشت به کنعان نزدیک
...
1. ای روی تو از می ارغوان رنگ
دارد سمنت ز ارغوان رنگ
...