ز لالهزار مرا بیجمال از محتشم کاشانی غزل 358
1. ز لالهزار مرا بیجمال دل نواز چه فیض
ز جام می لب ساقی گل عذار چه حظ
...
1. ز لالهزار مرا بیجمال دل نواز چه فیض
ز جام می لب ساقی گل عذار چه حظ
...
1. دارم از طبع ستم خیز تو حظی و چه حظ
وز عتاب شعف آمیز تو حظی و چه حظ
...
1. تا میان من و آن مه شده کلفت واقع
به رقیبم شده بیواسطه کلفت واقع
...
1. آن که بود از تو به یک حرف زبانی قانع
این زمان نیست به صد لطف نهانی قانع
...
1. گدایان را بود از آستانها پاسبان مانع
مرا از آستان او زمین و آسمان مانع
...
1. آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ
بادپای جلوه در زین باد جولان در دماغ
...
1. ای به من صدق و صفای تو دروغ
مهر من راست وفای تو دروغ
...
1. تا کی کشی به بی گنهان از عتاب تیغ
ای پادشاه حسن مکش بی حساب تیغ
...
1. چو بر من زد آن ترک خون خوار تیغ
شد از خون گرمم شرر بار تیغ
...
1. دهد اگرچه برون در بیشمار صدف
تو آن دری که برون ناید از هزار صدف
...
1. بعد مرگ من نکرد آن مه تاسف برطرف
میتوان مرد از برای او تکلف برطرف
...
1. آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف
آفتابی بود نورش برطرف شد حیف حیف
...