61 اثر از غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی

1 روزگاری که رخت قبلهٔ جان بود مرا روی دل تافته از هر دو جهان بود مرا

2 چند روزی که به سودای تو جان می‌دادم حاصل از زندگی خویش همان بود مرا

3 یادباد آن که به خلوتگه وصلت شب و روز دل سرا پردهٔ صد راز نهان بود مرا

4 یادباد آن که چو آغاز سخن می‌کردی با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا

1 چو افکنده ببیند در خون تنم را کنید آفرین ترک صید افکنم را

2 نیاید گر از دیده سیلی دمادم که شوید ز آلودگی دامنم را

3 ور از خاک آتش علم برنیاید که هر شام روشن کند مدفنم را

4 به فانوس تن گر رسد گرمی دل بسوزد بر اندام پیراهنم را

1 به افسون محو کردی شکوه‌های بیکرانم را به هر نوعی که بود ای نوش لب بستی زبانم را

2 به نیکی می‌بری نامم ولی چندان بدی با من که گم می‌خواهی از روی زمین نام و نشانم را

3 به این خوش دل توان بودن که بهر مصلحت با من نمائی دوستی و دوست داری دشمنانم را

4 گمانم بود کاخر آشنائی بر طرف سازی شدی بیگانه خوش تا یقین کردی گمانم را

1 جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا بگذار ای طبیب زمانی باو مرا

2 زین تب چنان ره نفسم تنگ شد که هیچ جز آب تیغ او نرود در گلو مرا

3 آن بلبلم که جلوهٔ آتش گل من است در دام آرزو نکشد رنگ و بو مرا

4 از طره دو تا به دو زنجیر بسته است چون شیر وحشی آن بت زنجیر مو مرا

1 بگو ای باد آن سر خیل رعنا پادشاهان را سر کج افسران تاج سر زرین کلاهان را

2 همه محزون گدازان آفتاب مضطرب سوزان شه اشفته حالان خسرو مجنون سپاهان را

3 تو ای سلطان خرم دل که از مشغولی غیرت سر غوغای دیوان نیست خلوت دوست شاهان را

4 به خلوتگه چه بنشینی ز دست حاجیان بستان نهانی عرضهای سر به مهرداد خواهان را

1 مالک المک شوم چون ز جنون هامون را در روش غاشیه بردوش نهم مجنون را

2 گر نه آیینهٔ روی تو برابر باشد آه من تیره کند آینهٔ گردون را

3 گر تصرف نکند عشوهٔ خوبان در دل چه اثر عارض گلگون و قد موزون را

4 محمل لیلی از آن واسطه بستند بلند که به آن دست تصرف نرسد مجنون را

1 شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را که دانم آشتئی در قفاست جنگ تو را

2 که کرده پیش تو اظهار سوز ما امروز که آتش غضب افروخته است رنگ تو را

3 مصوران قلم از مو کنند تا نکشند زیاده از سرموئی دهان تنگ تو را

4 زمان زمان کنم افزون جراحت تن خویش ز بس که بوسه زنم زخمهای سنگ تو را

1 با چنین جرمی نراندم از دل ویران تو را این قدرها جای در دل بوده است ای جان تو را

2 ساحری گویا با چندین خطا چون دیگران راندن از چشم و برون کردن ز دل نتوان تو را

3 از خدا بهر تو خواهم صد بلا اما اگر در بلائی بینمت گردم بلاگردان تو را

4 نیستم راضی به مرگت لیک می‌خواهم چو خود از غم ناکس پرستی در تب هجران تو را

1 گر به تکلیف لب جام به لب سوده تو را که به آن شربت آلوده لب آلوده تو را

2 که به آن مایهٔ جهل این قدرت کرده دلیر که ز اندیشهٔ دل بر حذر آسوده تو را

3 که دران نشئه تو را دست هوس سوده به گل که به رخ برقع شرم این همه بگشوده تو را

4 زده آن آب که بر خاک وجودت ای گل که در خانهٔ عصمت به گل اندوده تو را

1 درهمی گرم غضب کرده نگاه که تو را شعله‌ای آتشی افروخته آه که تو را

2 در پیت رخش که گرمست که غرق عرقی عصمت افکنده در آتش به گناه که تو را

3 می‌رسی مظطرب از گر دره‌ای یوسف حسن دهشت آورده دوان از لب چاه که تو را

4 می‌نماید که به قلبی زده‌ای یک تنه وای در میان داشته آشوب سپاه که تو را

آثار محتشم کاشانی

61 اثر از غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی