بگو ای باد آن سر خیل رعنا از محتشم کاشانی غزل 25
1. بگو ای باد آن سر خیل رعنا پادشاهان را
سر کج افسران تاج سر زرین کلاهان را
...
1. بگو ای باد آن سر خیل رعنا پادشاهان را
سر کج افسران تاج سر زرین کلاهان را
...
1. مالک المک شوم چون ز جنون هامون را
در روش غاشیه بردوش نهم مجنون را
...
1. شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را
که دانم آشتئی در قفاست جنگ تو را
...
1. با چنین جرمی نراندم از دل ویران تو را
این قدرها جای در دل بوده است ای جان تو را
...
1. گر به تکلیف لب جام به لب سوده تو را
که به آن شربت آلوده لب آلوده تو را
...
1. درهمی گرم غضب کرده نگاه که تو را
شعلهای آتشی افروخته آه که تو را
...
1. حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را
سلسله بگسلم ز پا عقل گریزپای را
...
1. برین در میکشند امشب جهانپیما سمندی را
به سرعت میبرند از باغ ما سرو بلندی را
...
1. نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را
که دست نیست بدان هیچ پادشاهی را
...
1. تا همتم به دست طلب زد در بلا
دربست شد مسخر من کشور بلا
...
1. گشته در راهت غبار آلود روی زرد ما
میرسیم از گرد راه اینست راه آورد ما
...
1. سروی از یزد گذر کرد به کاشانهٔ ما
که ازو چون ارم آراسته شد خانهٔ ما
...