7 اثر از غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار محتشم کاشانی / دیوان اشعار محتشم کاشانی / غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار

غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی

1 سخن درست بگویم اگرچه می‌ترسم که آتش از دهنم سر برآرد از اعراض

2 به غیر عهد نهان نیستی ازو دیدم که بر محبت ما بی‌دریغ زد مقراض

1 هان ای دل هجران گزین در جلوه است آن مه دگر تشریف استغنا مکن بر قد من کوته دگر

2 ای فتنه می‌انگیزی از رفتار او گرد بلا خوش میکشی میل فسون در چشم این گمره دگر

3 چاه ز نخدانش ببین ای دیده و کاری مکن کاندر ته آن چه فتدجان من بی ته دگر

4 دزدیده می‌بینی دلا رخسار طاقت سوز او این آتش رخشان شرر می‌سوزدت باالله دگر

1 یارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد گیرد بلا کناری عشق از میان برافتد

2 دهر آتشی فروزد کابی بر آن توان زد داغ درون نماند سوز نهان برافتد

3 عشق از تنزل حسن گردد به خاک یکسان نام و نشان عاشق زین خاکدان برافتد

4 رخسار عافیت را کایام کرده پنهان باد امان بجنبد برقع از آن برافتد

1 الهی تا ز حسن و عشق در عالم نشان باشد به کام عشق بازان شاه حسنت کامران باشد

2 الهی خلعت حسنت که جیبش ظاهر است اکنون ظهور دامنش تا دامن آخر زمان باشد

3 الهی تا ز باغ حسن خیزد نخل استغنا تذر و عصمتت را برترین شاخ آشیان باشد

4 الهی تا هوس باشد کنار و بوس طالب را شه حسن تو را تیغ تغافل در میان باشد

1 این منم کز عصمت دل در دلت جا کرده‌ام این منم کز عشق پاک این رتبه پیدا کرده‌ام

2 این منم کز پاکبازی چشم هجران دیده را قابل نظاره آن روی زیبا کرده‌ام

3 این منم کز عین قدرت دیدهٔ اغیار را بی‌نصیب از توتیای خاک آن پا کرده‌ام

4 این منم کز صیقل آئینهٔ صدق و صفا در رخت آثار مهر خود هویدا کرده‌ام

1 گرچه دیدم بر عذار عصمتت خال گناه چشم از رویت نبستم روی چشم من سیاه

2 کم نگه کردم که رویت را ندیدم سوی غیر غیرتم بنگر که دیگر می‌کنم سویت نگاه

3 مدعی سررشتهٔ وصلت به چنگ آورده است هست زلف در همت اینک به این مغنی گواه

4 غیر پر کید و تو بی‌قید و من از مجلس برون جز خدا دیگر که پاس عصمتت دارد نگاه

1 بهر تسخیر دلم پادشهی تازه رسید فکر خود کن که سپه بر در دروازه رسید

2 عشق زد بر در دل نوبت سلطان دگر کوچ کن کوچ که از صد طرف آوازه رسید

3 شهر دل زود بپرداز که از چار طرف لشگری تازه برون از حد و اندازه رسید

4 مژده محمل مه کوکبه‌ای می‌آرند از درون رخش برون تاز که جمازه رسید

1 بترس از آن که درآرد سر از دهان من آتش به جانب تو کشد شعله از زبان من آتش

2 بترس از آن که ز آمیزشت به چرب زبانان شود زبانه‌کش از مغز استخوان من آتش

3 بترس از آن که چه باران لطف بر همه باری به برق آه زند در دل تو جان من آتش

4 بترس از آن که ز حرف حریف سوز نوشتن به جانب تو زند در قلم بنان من آتش

1 وصل چون شد عام از هجران بود ناخوشترک خاک هجران بر سر وصلی که باشد مشترک

2 کی نشیند در زمان وصل بر خاطر غبار گر نه بیزد خاک شرکت بر سر عاشق فلک

3 وصل نامخصوص یار آدم کش است ای همدمان خاصه یاری کش بود حسن پری خلق ملک

4 یار را با غیر دیدن مرگ اهل غیرت است غیر بی‌غیرت درین معنی کسی را نیست شک

1 نمی‌گفتم که خواهد دوخت غیرت چشمم از رویت نمی‌گفتم که خواهد بست همت رختم از کویت

2 نمی‌گفتم کمند سرکشی بگسل که می‌ترسم دل من زین کشاکش بگسلد پیوند از مویت

3 نمی‌گفتم نگردان قبلهٔ بد نیتان خود را وگرنه روی می‌گردانم از محراب ابرویت

4 نمی‌گفتم سخن دربارهٔ بدگوهران کم گو که دندان می‌کنم یکباره از لعل سخنگویت

آثار محتشم کاشانی

7 اثر از غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.