به بازی آفتاب را چه گفتم از محتشم کاشانی غزل 61
1. به بازی آفتاب را چه گفتم ماه رنجیدی
دلیرم کردی اول در سخن آنگاه رنجیدی
...
1. به بازی آفتاب را چه گفتم ماه رنجیدی
دلیرم کردی اول در سخن آنگاه رنجیدی
...
1. چو دلگشای رقیبان شوی به لطف نهانی
زبان بنده ببندی به التفات زبانی
...
1. دگر از بهر من زد دار عبرت سرو بالائی
حریفان میکنید امروز یا فردا تماشائی
...
1. هر کجا حیرانم اندر چشم گریانم توئی
روی در هرکس که دارم قبلهٔ جانم توئی
...