7 اثر از غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار محتشم کاشانی / دیوان اشعار محتشم کاشانی / غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار

غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی

1 ما به یارانیم مشغول و رقیب ما به یار یا به یاران می‌توان مشغول بودن یا به یار

2 یاری یاران مرا از یار دور افکنده است کافرم گر بعد ازین یاری کنم الا به یار

3 چند فرمایندم استغنا و گویندم مزن حرف جز با غیر و روی غیرتی بنما به یار

4 یار تا باشد چرا باید زدن با غیر حرف غیر تا باشد چرا باید زد استغنا به یار

1 به مهر غیر در اخلاص من خلل کردی ببین کرا به که در دوستی بدل کردی

2 چه اعتماد توان کرد بر تو ای غافل که اعتماد بر آن مایهٔ حیل کردی

3 مرا محل ستادن نماند در کویت ز بس که با دگران لطف بی‌محل کردی

4 بر آن شدی که کنی نام خویش بر دل غیر خیال سکه زدن بر زر دغل کردی

1 هرگز از زلف کجت بی‌پیچ و تابی نیستم صید این دامم از آن بی‌اضطرابی نیستم

2 گرچه هستم در بهشت وصل ای حوری نژاد چون قرینم با رقیبان بی‌عذابی نیستم

3 دی که بهر قتل می‌کردی شمار عاشقان من یقین کردم که پیشت در حسابی نیستم

4 تا عتابت باشد از حلمم دل خوش که من مرغ آتشخواره‌ام قانع به آبی نیستم

1 به عزت نامزد شد هرکه نامد مدتی سویت به این امید من هم چند روزی رفتم از کویت

2 به راه جستجویت هرکه کمتر می‌کند کوشش نمی‌بیند دل وی جز کشش از زلف دلجویت

3 تو را آن یار می‌سازد که باشد قبله‌اش غیری کند در سجده‌های سهو محراب خود ابرویت

4 چه میسائی رخ رغبت به پای آن که می‌داند کف پای بت دیگر به از آئینهٔ رویت

1 برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی ببین برای که ای بی‌وفا کرا کشتی

2 بران دمی که دمیدی نهان بر آتش غیر چراغ انجمن افروز عشق ما کشتی

3 رقیب دامن پاکت گرفت و پاک نسوخت دریغ و درد که زود آتش حیا کشتی

4 چو من هلاک شوم از طبیب شهر بپرس که مرگ کشت مرا یا تو بی‌وفا کشتی

1 دلم آزاد از دامش نمی‌گردد چه دامست این زبانم کوته از نامش نمی‌گردد چه نام است این

2 گر آید روز روشن ور رود دور از رخ و زلفش نه من یابم که صبح است آن نه دل داند که شامست این

3 به کامم روز و شب در عاشقی اما به کام که به کام آن که جان می‌یابد از مرگم چه کام است این

4 تو گرم عیش با غیر و مرا هر لحظه در خاطر که می‌سوزد دلت بر من چه سوداهای خام است این

1 دانسته باش ای دل کزان نامهربانت می‌برم گر باز نامش می‌بری بی‌شک زبانت می‌برم

2 با شاهد دلجوی غم دست وفا کن در کمر کامروز یا فردا از آن نازک میانت می‌برم

3 چون از چمن نخل جوان برد به زحمت باغبان با ریشهٔ پیوند جان از وی جنانت می‌برم

4 مردانه دندان سخت کن وز تیغ هجران سر مکش گر سخت جانی تا ابد زان دلستانت می‌برم

1 عشقت زهم برآورد یاران مهربان را از همچو مرگ به گسست پیوند جسم و جان را

2 تا طرح هم زبانی با این و آن فکندی کردند تیز برهم صد همزبان را

3 از لطف عام کردی در بزم خاص باهم در نیم لحظه دشمن صد ساله دوستان را

4 جمعی که باهم اول بودند راست چون تیر در کینهٔ هم آخر کردند زه کمان را

1 باز جائی رفته‌ام کز روی یارم شرمسار روی برگشتن ندارم شرمسارم شرمسار

2 در تب عشقم هوس فرمود نا پرهیزیی کاین زمان تا حشر از آن پرهیزگارم شرمسار

3 با رخ و زلفش دلم شرط قراری کرده بود هم از آن شرحم خجل هم زان قرارم شرمسار

4 قول و فعل و عهد و شرطم بود پیشش معتبر پیش او اکنون به چندین اعتبارم شرمسار

1 بیرون شدم از بزمت ای شمع صراحی گردنان هم دشمنی کردم به خود هم دوستی با دشمنان

2 دامن‌فشان رفتم برون زین انجمن وز غافلی نقد وصالت ریختم در دامن تر دامنان

3 چون رفتم از مجلس برون غافل ز ارباب غرض کارم به یکدم ساختند آن فتنه در بزم افکنان

4 از نیم شب برگشتنم یاران به طعن و سرزنش ز انگیز آن ابرو کمان بر جان من ناوک زنان

آثار محتشم کاشانی

7 اثر از غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.