7 اثر از غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار محتشم کاشانی / دیوان اشعار محتشم کاشانی / غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار

غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی

1 بود دی در چمن ای قبلهٔ حاجتمندان دل ز هجر تو و وصل دگران در زندان

2 پر گره گشت درونم ز تحمل چون مار بر جگر به سکه در آن حبس فشردم دندان

3 صد تن آنجا به نشاط و ز فراق تو مرا غصه چندان که نخواهی و الم صد چندان

4 کام پر زهر و جگر پر نمک و دل پرخون می‌نمودم به حریفان لب خود را خندان

1 بیرون شدم از بزمت ای شمع صراحی گردنان هم دشمنی کردم به خود هم دوستی با دشمنان

2 دامن‌فشان رفتم برون زین انجمن وز غافلی نقد وصالت ریختم در دامن تر دامنان

3 چون رفتم از مجلس برون غافل ز ارباب غرض کارم به یکدم ساختند آن فتنه در بزم افکنان

4 از نیم شب برگشتنم یاران به طعن و سرزنش ز انگیز آن ابرو کمان بر جان من ناوک زنان

1 کسی هم بوده کز شوخی بزور یک نظر کردن تواند صد هزاران خانه را زیر و زبر کردن

2 کسی هم بوده کز مردم اگر عالم شود خالی تواند در دل جن و ملک مهرش اثر کردن

3 کسی هم بوده از دلها اگر نبود اثر پیدا تواند تیر عشقش از دل خارا گذر کردن

4 کسی هم بوده کز عشاق چون یک زنده نگذارد تواند مردهٔ افسرده را خون در جگر کردن

1 چند چشمت بسته بیند چشم سرگردان من چشم بگشا ای بلاگردان چشمت جان من

2 جان مردم را خراشید آن که حک کرد از جفا حرف راحت را ز برگ نرگس جانان من

3 تا چرا چشم تو پرخون باشد و از من پرآب میشود کور از خجالت چشم خون‌افشان من

4 گشت مژگان تو یکدم خون چکان وز درد آن مانده تا روز قیامت خون‌فشان مژگان من

1 گدای شهر را دانسته خلقی پادشاه من وزین شهرم سیه‌رو کرده چشم روسیاه من

2 چرا آن تیره اختر کز برای یکدرم صدجا رخ خود زرد سازد مردمش خوانند ماه من

3 کسی کو خرمن تمکین دهد بر باد بهر او چرا در زیر کوه غم بود جسم چو کاه من

4 به سنگم سر مکوب ای همنشین تا آستان او که از پای کسان فرسوده نبود سجده‌گاه من

1 اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من

2 اگر عمرم نمانده است ای پسر بادا بقای تو دگر مانده است بر عمر تو افزاید خدای من

3 به یاران این وصیت می‌کنم کز تیغ جور تو چو گردم کشته دامانت نگیرند از برای من

4 به تیغ بی دریغم چون کشد جلاد عشق تو چو گوئی حیف از آن مسکین همین بس خونبهای من

1 دلم آزاد از دامش نمی‌گردد چه دامست این زبانم کوته از نامش نمی‌گردد چه نام است این

2 گر آید روز روشن ور رود دور از رخ و زلفش نه من یابم که صبح است آن نه دل داند که شامست این

3 به کامم روز و شب در عاشقی اما به کام که به کام آن که جان می‌یابد از مرگم چه کام است این

4 تو گرم عیش با غیر و مرا هر لحظه در خاطر که می‌سوزد دلت بر من چه سوداهای خام است این

1 در حلقه بتان است سر حلقه آن پری رو در گوش حلقه زر بر دوش حلقه مو

2 زلفش گزنده عقرب کاکل کشنده افعی قامت چمنده شمشاد نرگس جهنده آهو

3 لعل تو نقل و باده حرف تو تلخ و شیرین روی تو آب و آتش چشم تو ترک و هندو

4 صد رنگ بوالعجب هست در حسن لیک از آنها بالاتر از سیاهیست بالای چشمت ابرو

1 آن که شد تا حشر لازم صبر در هجران او مرگ بر من کرد آسان درد بی درمان او

2 من که بی او زنده تا یک روز دیگر نیستم چون نباشم تا ابد در دوزخ حرمان او

3 دارم اندر پیش از دوری ره مشکل که هست در عدم ماوا گرفتن منزل آسان او

4 من گریبان چاکم از یکروزه هجران وای اگر تا ابد کوته بماند دستم از دامان او

1 گشت دیگر پای تمکینم سبک در راه او صبر بی لنگر شد از شوق تحمل گاه او

2 داد شاه غیرتم تشریف استغنا ولی راست برقدم نیامد خلعت کوتاه او

3 شوق او را خفت تمکین من در خاطر است من گرانی چون کنم برعکس خاطرخواه او

4 دل به حکم خویش می‌باشد چو غالب شد هوس گرچه عمری اورعیت بود و غیرت شاه او

آثار محتشم کاشانی

7 اثر از غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.