7 اثر از غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار محتشم کاشانی / دیوان اشعار محتشم کاشانی / غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار

غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی

1 یارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد گیرد بلا کناری عشق از میان برافتد

2 دهر آتشی فروزد کابی بر آن توان زد داغ درون نماند سوز نهان برافتد

3 عشق از تنزل حسن گردد به خاک یکسان نام و نشان عاشق زین خاکدان برافتد

4 رخسار عافیت را کایام کرده پنهان باد امان بجنبد برقع از آن برافتد

1 بخت چون بر نقد دولت سکهٔ اقبال زد بخت چون بر نقد دولت سکهٔ اقبال زد

2 جسم خاکی شد سپند و بستر آتش آن زمان کان گران تمکین در این مضطرب احوال زد

3 طایر گرم آشیان خواب از وحشت پرید فتنهٔ تیری از کمین بر مرغ فار غبال زد

4 ساقی دولت به دستم ساغری پر فیض داد مطرب عشرت به گوشم نغمهٔ پر خال زد

1 الهی تا ز حسن و عشق در عالم نشان باشد به کام عشق بازان شاه حسنت کامران باشد

2 الهی خلعت حسنت که جیبش ظاهر است اکنون ظهور دامنش تا دامن آخر زمان باشد

3 الهی تا ز باغ حسن خیزد نخل استغنا تذر و عصمتت را برترین شاخ آشیان باشد

4 الهی تا هوس باشد کنار و بوس طالب را شه حسن تو را تیغ تغافل در میان باشد

1 مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد که از غروب و طلوعش دو شهر زیر و زبر شد

2 ازین دیار سفر کرد و کشت اهل وفا را در آن دیار ستاد و بلای اهل نظر شد

3 ز سیل فرقتش این بوم جای سیل شد ارچه ز برق طلعتش آن خطه هم محل خطر شد

4 ز بلدهٔ که عنان تافت غصه تاخت به آنجا به کشوری که وطن ساخت عاقبت به سفر شد

1 ساربانا پرشتابان بار ازین منزل مبند بس خرابم من یک امروز دگر محمل مبند

2 حالیا از چشم طوفان خیز من ره دجله است یک دو روز دیگری این رخت ازین ساحل مبند

3 غافلی کز من به رویت مانده باقی یک نگاه در محلی این چنین چشم از من غافل مبند

4 نیست حد آدمی کز تن برد جان در وداع روح انسان پیکری تهمت بر آب و گل مبند

1 تبارک الله ازین پادشاه وش صنمی که مردمش ز بت خود عزیزتر دانند

2 کنند جای دگر بندگی ولی او را به صدق دل همه جا پادشاه خود خوانند

1 حسن تو چند زینت هر انجمن بود روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود

2 تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود

3 لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود لطفی به من نمای که مخصوص من بود

4 ای در بر رقیب چو جان مانده تا به کی جان هزار دل شده در یک بدن بود

1 آزرده‌ام به شکوه دل دلستان خود کو تیغ که انتقام کشم از زبان خود

2 تیغ زبان برو چو کشیدم سرم مباد چون لاله گر زبان نکشم از دهان خود

3 انگیختم غباری و آزردمش به جان خاکم به سر ببین که چه کردم به جان خود

4 از غصهٔ درشتی خود با سگان او خواهم به سنگ نرم کنم استخوان خود

1 دل می‌شود هر روز خون تا او ز دل بیرون شود امروز هم شد اندکی فردا ندانم چون شود

2 اشکی که می‌دارم نهان از غیرت اندر چشم‌تر که برکشایم یک زمان روی زمین جیحون شود

3 گر من به گردون سر دهم دود تنور صبر را از ریزش اشک ملک صد رخنه در گردون شود

4 خون در دلم رفت آنقدر از راز نازک پرده کش پرده از هم می‌درد گر قطره‌ای افزون شود

1 شعلهٔ حسن تو بالاتر ازین می‌باید برق این شعله هویداتر ازین می‌باید

2 نیم به سمل شده‌ای فیض تمام از تو نیافت خنجر ناز تو بُرّاتر ازین می‌باید

3 طاق ابروی کجت طاقت من طاق نساخت غرهٔ حسن تو غراتر ازین می‌باید

4 شعلهٔ نیم نظرهای توام پاک بسوخت آری اسباب مهیاتر ازین می‌باید

آثار محتشم کاشانی

7 اثر از غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات از رسالهٔ جلالیه در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.