شیخ گفت در هر کاری کی بود یار باید و درین راه یاران بایند چنانک ترا بحقّ دلیلی میکنند و هرکجا کی فرومانی یاری دهند. ,
شیخ گفت ما مینگریم از شرق تا به غرب چنانک شما بطبقی فرو نگرید و هرچ بر وی باشد ببینید ما نیز مینگریم همچنان و میبینیم تا هیچ کس هست جایی کی بدین حدیث گرفتارست؟ ختم شد و اینجا ختم شد و اگر در همه دنیا کسی بودی یا قومی بودی کی گرفتار این آیدی واجب استی بر ما به پهلو آنجا خزیدن. ,
مُقری عبدالرحمن گفت کی مقری شیخ بود، کی شیخ روزی در سماع در حالتی بود و نعرها میزد و رقص میکرد در حلقۀ جمع، چون بنشست و ساکن گشت ما خاموش بودیم شیخ گفت هفتصد پیر در ماهیت تصوف سخن گفتهاند تمامترین و بهترین همه قولها اینست کی استعمال الوقت بماهو الولی به. ,
شیخ گفت: اهل الرسوم فی حیوتهم اموات و اهل الحقّایق فی مماتهم احیاء. ,
شیخ گفت وقتها هر جایی میگشتیمی و این حدیث سر بر پی ما نهاده بودو ما خدای را میجستیم در کوه و در بیابان، بودی کی بازیافتیمی و بودی کی بازنیافتیمی و اکنون چنان شدهایم کی خود را باز نمییابیم کی همه او ماندهایم و آن صفت او بودو ما نبودیم، او خواهد بود و ما نخواهیم بود واکنون یک دم زدن بخودی خود مینتوانیم کی باشیم و ما را دعوی مشاهده و تصوف و زاهدی نرسد، کسی کی اورا چیزی نبود و نامی نباشد او را نامی توان نهاد؟ این خود محال باشد و روا نبود. ,
شیخ گفت هر کرا کی او باید اینجا باید آمد تا بُوی او شنود و آن مجلسهای دیگر مجلس علمست و این مجلس حقّست ایشان در آن کلاه و جاه و عزّ جویند و اینجا کلاه و عزّ و جاه ا زخود دور میکنند. عزّ خداوند راست لله العزة جمیعاً به کلام خویش میگوید لم یَزَل که عزّ جمله مراست. ,
شیخ گفت هر قرایی کی در سماع درویشان او بطّال طریقت است. ,
شیخ مجلس میگفت در میهنه کاروانی بدانجا بگذشت شیخ گفت فرّخ این کاروان! سگکی بر انجا بگذشت گفت فرّخ این سگ! فردا در قیامت او را بر سگ اصحاب الکهف شرف خواهد بود کی وی این سخن را بشنید. ,
شیخ را در نشابور سؤال کردند کی هیچ نشانی هست در دنیا کی خداوند از بنده راضی باشد؟ بباید نگریستن تا بدان صفت کی حقّ سبحانه و تعالی بنده را میدارد در دنیا، آن بنده از خداوند راضی هست یا نه، اگر راضی است خداوند هم از وی راضی است. ,
شیخ گفت هرکجاکی ذکر بوسعید رود دلها خوش گردد زیرا کی از بوسعید بابوسعید هیچ چیز بنمانده است. ,