از شیخ سؤال کردند کی چونست کی حقّ را بتوان دید و درویش رانتوان دید؟ گفت برای آنکه حقّ تعالی هستست، هست را بتوان دید و درویش نیست است و نیست نتوان دید. ,
شیخ گفت ای مسلمانان بدانید کی بی بار شما را بنخواهند گذاشت،اگر بار حقّیقت بردارید بنقد براحت افتید و فردا بیاسایید و گرنه باطلی بر گردن شما نهند کی نه در دنیا بیاسایید و نه در آخرت. ,
شیخ را پرسیدند از معنی این آیت کی وَلذِکر اللّه اکبر گفت معنی آنست کی یاد کرد خداوند بندۀ خویش را بزرگتر. زیرا کی بنده او را یاد نتوان کرد تا از نخست اوبنده را یاد نکند، آن بزرگتر که خداوند بنده را یاد کند و بنده را توفیق دهد تا بنده نیز خداوند را یاد کند. نیکو بنگری او میخود را یاد کند وبنده هیچ کس نیست در میانه، بنده بسیاری بدود و گرد جهان برآید، پندارد که راحتی هست، جایی بیاو نباشد، هرکجا شوی تا اونبود راحت نبود، او خود همه جایی هست، هم اینجا اورا میبینی بیت: ,
2 یک چند دویدم و قدم فرسودم آخر بی تو پدید نامد سودم
3 تا دست به بیعت وفایت سودم در خانه نشستم و فرو آسودم
پیش شیخ مقریی این آیة برخواند اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنّاتُ الفِردَوسِ نُزُلاً خالِدینَ فِیها شیخ گفت بیت: ,
2 جز درد دل از نظارۀ خوبان چیست آنرا کهدو دست و کیسه از سیم تهیست
مقری برخواند فَاوُلئِکَ یُبَدِّلُ اللّه سَیّآتهم حَسَنات شیخ گفت: ,
4 ما را بسر چاه بری دست زنی لاحول کنی دو دست بر دست زنی
شیخ گفت عزیزتر از سلیمان نیاید و ملک از وی عظیمتر نیامد با این همه بدست وی جز بادی نبود. وَلِسُلَیمانَ الرّیحَ آنگه قدر ملکتش بوی نمودند کی او را از تخت فروآوردند و صخرجنی را بر جای او نشاندند تا همان ملک که وی را بود وی نیز براند آنگه سلیمان را بوی باز نمودند که این مملکت کرای آن نکند کی بوی باز نگری،این را استحقّاق آن نیست که تو گویی هَب لی مُلکَّالا یَنْبَغی لِاَحدٍ مِنْ بَعْدی. ,
شیخ را پرسیدند کی دولت چیست؟ شیخ گفت درین معنی بسیار سخن گفتهاند و ما میگوییم: الدولة اتفاق حسن. چون پدید آید آن عنایت ازلی باشد سبقت العنایة فی البدایة فظهرت الولایة فی النهایة همه رنگها را در دنیا کنند، دلها را رنگ در ازل کرد چنانک میفرماید صِبغَةَ اللّه وَمَن اَحْسَنُ مِنَ اللّه صِبْغَةً. ,
2 وَهَواک اوّلُ ما عرفت مِنَ الهوی وَالقلبُ لایَنسی الحبیبَ الاَوّلا
این دولت از آن جمله نیست که او را بسوزن بتوان دوخت یا برشته توان بست یا به میزان برتوان سخت چون نبود نبود. بیت: ,
4 آنرا که بیامدست دنیا آمد دانی که بیامده چو آورده نبود
شیخ را وقتی سؤال کرد درویشی کی یا شیخ عقل چیست؟ شیخ گفت العقل آلة العبودیة، به عقل اسرار ربوبیت نتوان یافت که وی محدثست و محدث را بقدیم راه نیست. ,
شیخ را درویشی گفت یا شیخ دعایی در کار ما کن. شیخ ما گفت هیچ کار را مشاییاکی شایستۀ هر کار که گشتی در بند آن ماندی و آن حجاب تو گشت از خدای تو، قاعدۀ بندگی برنیستی است تا ذرۀ اثبات در صفات تو میماند حجاب میماند. اثبات صفات خداوند است ونفی صفات بنده. موسی گفت فَارسِلْ اِلی هرُون نه از نبوت میگریخت ولکن نفی را ذوق یافته بود میگفت ما را هم درین نیستی بگذار که از بود خود سیر گشتهایم و بلاهای بسیار کشیدهایم، گفتند نبوت را نفی خلقیت میباید کی رسول صلی اللّه علیه و سلم همچنین گفت در غار کی یا جبرئیل ما را همچنین بی سر و پای بگذار و او میگفت اِقَرأ واو میگفت اَنا لَستُ بِقاریءٍ اینجا بزرگان و دنیاداران هستند ازمزدور خدیجه و یتیم بوطالب چه میخواهی؟ ,
2 سودت نکند بخانه در بنشستن دامنت بدامنم بباید بستن
شیخ گفت پادشاهان بنده نفروشند شما جهد کنید تا بنده شوید چون او به بندگی بپذیرفت و خطاب یاعبادی شنوانیدکار شما از قیاس و تصرف درگذشت. ,
یکی گفت یا شیخ بنده به گناه از بندگی بیفتد؟ شیخ گفت چون بنده بودنه، پدر ما آدم چون بنده بود به گناه از خداوند بنه افتاد بندۀ او باش هر کجا خواهی باش ذَنبٌ مَعَ الافتقارِ خَیرٌ من طاعَةٍ مَعَ الاِفْتِخار آدم افتقار آورد و ابلیس افتخار لولا العصاة لَضاعَ رحمة اللّه. ,