شیخ روزی سخن میگفت گفت سر درین سخن جنبانید تا روز قیامت از شما سؤال کنند که شما کیستید گویید سر جنبانان سخن کسهای تویم تا به نقدبند از شما بردارند. ,
شیخ را سؤال کردند ازین آیت که وَرَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَیَختارُ شیخ گفت اختیار کردۀ خداوند میباید، شایسته وآراستۀ خداوند میباید، اختیار بنده بکار نیاید ما آن بهتر باشیم کی نباشیم، اگر کششی پدید آید بنده بدان کشش آراسته گردد و پیراستۀ کوشش گردد وشایستۀ بینش گردد چون بینا گشت شنوا گردد آنگه با او گوید قُلْ بِفَضلِ اللّه وَبِرحَمتِه فَبِذلِک فَلیَفرحوا هَوَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ بگوی بفضل و رحمت ما شاد باش کی بدین نازیدن ترا بهتر از هرچ گرد کنی ما را گفت هُوَ خیرٌ یا ابنَ ابی الخیر ما شما را میگوییم هُوَ خیر. هرکسی به چیزی مینازند: گروهی به دنیا گروهی به عقبی گروهی به درجات گروهی به حسنات، ما میگوییم شما را کی این همه نبود و او بود و هست و باشد. بوالقاسم بشر یاسین در میهنه پیرزنان را این ذکر در آموختی: یاتو، یا همه تو، یا همه تورا. وحدک لاشریک لک و این جمله آنست کی حقّ تعالی گوید هُوَ خَیرٌ مِمّا یجمعُون ای مسلمانان غریب شد کسی کی ازین بویی دارد و یا کسی که از خودی خود سیر آمده است. سخن کی گشاید بر نیاز کسی گشاید کی بُوی گرفتاری دارد، نیاز میباید! نیاز خواستی بود،خواست بکار نیاید، نیاز مغناطیس است کی اسرار حقّیقت را بخود کشد. ,
شیخ گفت خداوند تعالی پیش از آنکه این قالبها بیافرید جانها را به چهل هزار سال بیافرید و درمحل قرب بداشت و آنگه نوری بریشان نثار کرد ودانست که هر جانی از آن نور چه نصیب یافت بر قدر آن نصیب ایشان را نواخته میداشت تا در آن نور میآسودند و در آن پرورده میگشتند، و کسانی که درین دنیا با یکدیگر قرار و انس یابند، آنجا با یکدیگرشان نزدیکی بوده باشد، اینجا یکدیگر را دوست دارند ایشان را دوست خدایی گویند آنگه هرکه خدای را جوید بدان طلب به یکدیگر بوی برند کماتشام الخیل، چون اسبان. اگر یکی به مغرب باشد و یکی به مشرق انس و تسلی به حدیث یکدیگر یابند و اگر یکی در قرن اول افتد و دیگر در قرن پنجم این آخر را فایده و تسلی جز به سخن اول نباشد، این قوم بفضل حقّ تعالی آراسته باشند، به هیچ چیز از خداوند برنگردند نه به بلا نه به نعما نه به کرامات و نه به مقامات. هرکه به چیزی ازین معانی فرود آید جز دروغ زن نباشد برای آنکه کرامات و مقامات و درجات همه نه خداییست، همه نصیب بنده است و هرکه بدین فرو آمد نصیب پرست گشت. ,
شیخ گفت ای مسلمانان تا کی از من و من شرم دارید مکنید چیزی کی در قیامت نتوانید گفت اینجا مگویید کی آن بر شما وبال باشد این منیت دمار از خلق برآرد این منیت درخت لعنتست. اول کسی کی گفت من درخت لعننت آن من بود. هرکه میگوید من ثمرۀ آن درخت بدو میرسد و هر روز از خدای دورتر میشود.. ,
شیخ را پرسیدند از تفسیر این خبر تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ سَنَةٍ شیخ گفت یک ساعت اندیشه از نیستی خود بهتر از یک ساله طاعت باندیشۀ هستی خویش. ,
از شیخ سؤال کردند از سماع، شیخ گفت: للسماع قلب حی و نفس میت. ,
شیخ گفت ما مجلس بی علم کنیم ودعوت بی سیم. ,
شیخ گفت مدتها حقّ را میجستیم گاه مییافتیم و گاه نه، اکنون خود را میجوییم نمییابیم همه او شدیم و همه اوست. بیت: ,
2 بچون و چرا درشدم سالیان که چون این چنین و چرا آن چنان
3 چو از خواب بیدار شد خفته مرد به بیداری آسان ترش گشت درد
شیخ گفت مرد را همه چیز بباید از بزرگان این سخن را تفسیر کرده است کی مرد باید کی بهمۀ کویها رسیده بود و آزموده تا دلش به هیچ چیز باز ننگرد. ,
شیخ گفت هرکه بخویشتن نیکو گمانست خویشتن را نمیشناسد و هر که بخدای بداندیش است خدای را نمیشناسد. ,