و قال من حدث فی نفسه غاب عن مولاه و رده اللّه الی نفسه لان اول جنایة الصدیقین حدیثهم مع انفسهم. ,
شیخ گفت: لایجد السلامة احد حتی یکون فی التدبیر کاهل القبور لان اللّه تعالی خلق الخلق مضطرین لاحیلة لهم واسعد الناس من اراه اللّه قلبه حیلته. ,
شیخ را پرسیدند یا شیخ ما الشریعة و ما الطریقة ؟ فقال الشریعة افعال فی افعال و الطریقة اخلاق فی اخلاق و الحقّیقة احوال فی احوال فمن لاافعال له بالمجاهدة و متابعة السنة فلااخلاق له بالهدایة و الطریقة و من لا اخلاق له بالهدایة و الطریقة فلااحوال له بالحقّیقة والاستقامة و السیاسة. ,
شیخ گفت: اوحی اللّه تعالی الی نبی من الانبیائه تزعم انک تحبنی فان کنت تحبنی فاخرج حب الدنیا من قلبک فان حبها و حبی لایجتمعان. پس شیخ گفت ماترک عبدفی اللّه شیئا الا عوضه اللّه خیرا منه و من لم یکن عیشه باللّه و لله فلا عده لموته. پس سایلی سؤال کرد یا شیخ ففیم الراحة؟ فقال الراحة فی تجرید الفؤاد عن کل المراد لان اللّه تعالی قال و فَضَّلنا هُم عَلی کَثیِرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْصِیْلاً ای فضلنا هم بان بصر ناهم بعیوب انفسهم و کذا قال رسول اللّه من زهد فی الدنیا اسکن اللّه الحکمة فی قلبه و نطق بها لسانه و بصره عیوب الدنیا و صاردآءها دوآءها و من قال لا اله الا اللّه فقد بایع اللّه و لایحل له اذا بایعه ان یعصیه و من لم یتنعم بذکره و امره فی الدنیا لم یتنعم برؤیته و جنته فی العقبی. ,
شیخ گفت هیچ سخن بهتر ازین نیست که ما میگوییم لکن اگر این مینبایدی گفتن بهترستی. ,
وقتی جماعتی از بزرگان پیش شیخ بودند یکی ازیشان گفت ما هرچ بگوییم بکنیم شیخ. ,
2 چون نیست شدی هست ببودی صنما چون خاک شدی پاک شدی لاجرما
مرد تا نیست نگردد از صفات بشریت بدو هست نگردد. ,
شیخ را سؤال کردند از عشق شیخ ما گفت: العشق شبکة الحقّ. ,
شیخ گفت ندانی و ندانی کی ندانی و نخواهی کی بدانی کی ندانی. ,
شیخ بسیار گفتی خداوندا هرچ از ما بتو رسد استغفراللّه و هرچ از تو بما رسد الحمدلله. ,
شیخ هر وقت کی خواندی چون به آیتی رسیدی کی سوگند بودی گفتی خداوندا این عجزت تا کی بود؟ ,