شیخ گفت: العالم هوالمخلص فمن لااخلاص له فی قلبه فلا علم له فی دینه و شرعه. یکی گفت یا شیخ اخلاص چیست؟ گفت رسول صلی اللّه علیه و سلم گفته است که اخلاص سرّیست از اسرار حقّ در دل و جان بنده که نظر پاک او بدان سر است و مدد آن سر از نظر پاک سبحانست و موحد که موحد است بدان سر است. کسی گفت ای شیخ آن سر چیست گفت لطیفۀ از الطاف حقّ چنانک گفته است اللّه لَطِیفٌ بِعِبادِه و آن لطیفه بفضل و رحمت حقّ تعالی پیدا گردد نه به کسب و فعل بنده، ابتدا نیازی و حزنی و ارادتی در دلش پدید آرد آنگه بدان نیاز و حزن نظری کند به فضل و رحمت لطیفۀ درآن دل بنهد که لایطّلع علیه ملک مقرب ولا نبی مرسل و آن لطیفه را سرّاللّه گویند و آن اخلاص است با رسول صلی اللّه علیه گفت تا با خلق بگوید قُلْ بِفَضلِ اللّه وَبِرَحمَتِه فَبِذلِک فَلْیَفْرَ حُواهُوَ خَیرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ. ,
شیخ گفت: من کان حیوته بنفسه فحیوته الی ذهاب روحه و من کان حیوته بالاخلاص و الصدق فهو حی بقلبه ینقل من دار الی دار. پس گفت: الاخلاص الذی لایکتبه الملکان ولایطلع علیه انسان. ,
شیخ گفت هرکس کی بنفس زنده است به مرگ بمیرد و هرکه باخلاص و صدق زنده است هرگز نمیرد، از سرایی به سرایی نقل کند. پس شیخ گفت: ,
3 یا عزَّ اُقْسِمُ بِالَّذِی اَنَا عَبدُه وَلَهُ الحجیجُ وَما حَوَت عَرفات
4 لا ابتَغِی بَدَلاً سِواکِ خَلیلةً فَثِقی بِقَولی وَالکِرامُ ثقات
قال الشیخ: اذا اَرَدْتَ ان یصیر الحقّ فی قلبک موجودا فطهر قلبک عن غیره فان الملک لایدخل بیتا فیه الخرافات و الاقمشة و انما یدخل بیتا فارغا لیس فیه الا هو و لاتکون انت معه کما قیل: زوبیرون رو خانه مرا بُنگاهست. ,
شیخ گفت فضل ما بر شما از آنست که شما با ما گویید و ما با او گوییم، شما از ما شنوید و ما از وی شنویم شما با ما باشید ما با او باشیم. ,
شیخ گفت: حقّیقة العبودیة شیئان: حسن الافتقار الی اللّه و هذا من باطن الاحوال و حسن القدوة برسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و هذا الذی لیس للنفس فیه نصیب و لاراحة. گفت: طوبی لمن کان له فی عمره نفس واحد، خنک آنکه او را در همه عمر نفسی صافی برآید و آن نفس ضد نفس باشد و هر کجا نفس غالب بود این نفس نباشد بلکه دود تنور بود. ,
شیخ گفت: ارادة الحقّ فی الخلق بلاخلق. پس گفت این تغیر و تلون و شورش و اضطراب همه نفسیست آنجا که اثری از انوار حقّیقت کشف شود آنجا نه ولوله بود ونه دمدمه ونه تغیر و نه تلون لیس مع اللّه وحشة ولامع النفس راحة. پس گفت: ,
2 مرد باید کی جگر سوخته خندان بودا نه همانا کی چنین مرد فراوان بودا
از شیخ سؤال کردند کی ای شیخ ماالفتوة؟ شیخ گفت: قال النبی صلی اللّه علیه ان ترضی لاخیک ما ترضی لنفسک. پس گفت حقّیقة الفتوة ان تعذر الخلق فیما هم فیه و من صحب الفتیان من غیر فتوة یفتضح سریعاً. ,
شیخ گفت: ان اللّه تعالی فی کل یوم ثلثمائة و ستین نظرة الی قلب عبده. ,
پس گفت: کشش به از کوشش، تا کشش نبود کوشش نبود و تا کوشش نبود بینش نبود. ,
پس گفت: من طلبه بالعبودیة لایجده و من طلبه به یوشک ان یجده. ,
پس گفت: لوبسط بساط المجدوالفضل لدخل ذنوب الاولین و الاخرین فی حاشیة من حواشیه ولوبدت عین من عیون الجود الحقّ المُسیء بالمحسن. ,
شیخ ما را پرسیدند که یا شیخ کیف الطریق؟ شیخ گفت: الصدق و الرفق، الصدق مع الحقّ و الرفق مع الخلق و قداتفق المشایخ انّ المروءَةاحتمال زلل الاخوان ولایسود الرجل حتی یکون فیه خصلتان الیأس عما فی ایدی الناس وَالتغافل عما یکون منهم. ,
شیخ گفت: روزی مریدی را کی بمُراد مرساد کی هرکه مراد در کنار نهادند بدرش بیرون کردند و هرک در وایست و ناوایست خود ماند دست از وی بشوی که بلای خود و خلق گشت. پس گفت هر کسی را وایستی است و وایست ما آنست که مارا وایستی نبود،. ,