شیخ گفت مسلمانی گردن نهادن بود حکمهای ازلی را والاسلام ان یموت عنک نفسک». ,
شیخ گفت بنده به نماز بازنگرد خداوند سبحانه و تعالی گوید منگر من ترا بهتر از آنم. چون بار دوم بازنگرد خدای تعالی گوید منگر بچه مینگری ؟ چون بار سوم بازنگرد خداوند تعالی گوید شو بر آن کی بدو مینگری. ,
2 دانی که مرا یار چه گفتست امروز جز ما بکسی در منگر دیده بدوز
شیخ ماگفت روزی بر سر جمع کی: بخدای کی داند و این هفتاد سوگند است کی هرکی را خدای عزو جل راه دیگر فرا پیش اونهد آنکس را از طریق حقّ بیفگنده بود. آنگه شیخ این بیت بگفت: ,
2 گفتار دراز مختصر باید کرد وز یار بدآموز حذر باید کرد
یار بد آن بود که دو گوید دو گفتن کفر باشد، ازین حذر باید کرد و این نفس تست کی سخنهابتو درمیگوید و ترا با خلق بهم درمیفگند. گفتار دراز مختصر باید کرد آنست کی یکی گویی و بس. ,
شیخ گفت خدای میگوید: اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّه اَتْقیکُمْ گرامیترین شما پرهیزگَرترین شماست و پرهیز کردن از خودی خودست و چون تو از نفس خویش پرهیز کردی بوی رسیدی وَهذا صِراطُ رَبِّکَ مُستَقِیما اینست راه من دیگر همه کوریست. این راه صوّام را نبود و قوّام را نبود، عاید را نبود و ساجد را و راکع رانبود، این راه پرهیز کردنست از خویشتن و هذا صراط ربک مستقیما اینست راه من اگر راه مرا میخواهی. ,
شیخ ما گفت «التصوف اسم واقع فاذا تم فهو اللّه»گفت درویشی نامی است واقع چون تمام شد و بغایت برسید آنجای خود جز خدای چیزی دیگر نماند. ,
درویشی روزی در پیش شیخ ما ایستاده بود بحرمت چنانک در نماز ایستند. شیخ گفت نیکو ایستاده چنانک در نماز ایستند و لکن بهتر ازین آن باشد کی تو نباشی. ,
شیخ گفت هرچ نه خدای را نه چیز و هرکه نه خدای را نه کس. ,
شیخ گفت هرکجا پنداشت تست دوزخست و هرکجا تو نیستی بهشتست. ,
شیخ گفت حجاب میان بنده و خدای آسمان و زمین نیست و عرش و کرسی نیست پنداشت و منی تو حجابست،از میان برگیر بخدای رسیدی. ,
شیخ گفت چهار سخن از چهار کتاب خدای تعالی برگزیدهاند برای کار بستن. از توریة من قَنَع شَبَعَ و از انجیل: مَن اعْتَزَلَ سَلِمَ و از زبور: مَن صَمَتَ نَجا و از قرآن: وَمَن یَتَوکَّلُ عَلی اللّه فَهُوَ حَسْبُه. ,