قوله تعالی: وَ لا تُؤْمِنُوا استوار مگیرید إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ مگر همدینان خویش را، قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللَّهِ گوی یا محمد (ص) که: دین دین خدایست، و راه نمونی راه نمونی وی، أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ استوار مگیرید که هیچکس را آن دهند که شما را دادند أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ و استوار مگیرید که ایشان فردا بنزدیک خداوند شما حجّت آرند بر شما قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ گوی یا محمد (ص) که این افزونی و برتری خلق را بر یکدیگر بدست خداست، یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ میدهد او را که خود خواهد، وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (۷۳) و خدای فراخدار، فراخبخش، فراختوان است، بسزایها دانا. ,
یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ میگزیند و شایسته میسازد او را که خود خواهد، وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (۷۴) و اللَّه با فضل بزرگوارست. ,
وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ و از اهل کتاب کسی است که اگر وی را استوار گیری بقنطاری از مال، یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ با تو دهد آن را، وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینارٍ و ازیشان کس است که اگر او را استوار بگیری بیکدینار، لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ با تو ندهد آن را، إِلَّا ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً مگر بپای بر ایستادن بر وی، ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا آن بآنست که ایشان گفتند: لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ در عرب و در کار عرب بر ما ملامت نیست و بزه و عتاب نیست، وَ یَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ و بر خدای میدروغ گویند وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۷۵) و میدانند که دروغ میگویند. ,
بَلی چنین است که من میگویم، و چنان است که مسلمانان میگویند، مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ هر که باز سپارد پیمان خود را و راست باز آید آن را، وَ اتَّقی و بپرهیزد از کژی در آن و شکستن آن، فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (۷۶) خدای دوست دارد پرهیزگاران را. ,
قوله تعالی: وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ الآیة... این آیت هم در شأن جهودان است، و حکایت از قول ایشان که یکدیگر را وصیّت کردند و گفتند: وَ لا تُؤْمِنُوا ای لا تصدّقوا و لا تفرّقوا ب أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ من العلم و الکتاب و الحکمة و الحجّة و المنّ و السّلوی و الفضائل و الکرامات، إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ الیهودیّة، و قام بشرائعه، و صلّی الی قبلتکم. میگوید: اقرار مدهید و استوار مدارید که کسی را آن فضائل و کرامات و علم و حکمت دهند که شما را دادند، مگر کسی که هم دین و هم کیش شما باشد. ابن کثیر أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ ممدود خواند بر معنی استفهام. یعنی که: هرگز بود که او را آن دهند که شما را دادند؟ و از شواذّ قراءة است «ان یؤت احد» بکسر الف، و معنی آنست که: هیچ کس را جز از هم دینان خویش استوار مگیرید، اگر کسی را چنان دهند که شما را دادند. و درین همه وجوه این «احد» محمد (ص) است و این «ما» تورات، است و آن «مثل» قرآن، و آنچه گفت: قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللَّهِ عارض است در میان گفت جهودان، و معنی آن ردّ جهودانست، و تکذیب گفت ایشان. یعنی که آن علم و حکمت و دین و هدایت که دعوی میکنید، نه آن شما است که آن خداست و عطاء وی است، آن را دهد که خود خواهد. ,
أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ این هم از سخن جهودان است، یعنی: و لا تؤمنوا بان یحاجّوکم عند ربّکم، لانّکم اصحّ دینا منهم، فلا یکون لهم الحجّة علیکم. میگوید: استوار مدارید که ایشان فردا بنزدیک خدا با شما حجّت گیرند، از بهر آنکه دین شما راست ترست، و حجّت شما قویتر، و ایشان را بر شما حجّت نه. ابن جریح گفت: معنی آیت آنست که جهودان سفله خویش را میگفتند که جز هم دینان خویش را تصدیق مکنید و استوار مگیرید. نباید که کسی دیگر را آن دهند که شما را دادند، پس چه فضل بود شما را بر ایشان، چون ایشان آن دانند که شما دانید؟ و آن گه فردا بنزدیک خدا با شما حجّت گیرند و گویند: دین ما شناختید و بدرستی آن اقرار دادید، مکنید ایشان را تصدیق تا امروز بعلم چون شما نباشند، و فردا بنزدیک خدا بر شما حجّت نیارند. پس ربّ العالمین بجواب ایشان گفت ردّا علیهم و تکذیبا لهم. قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ. ای محمد (ص)، گوی ایشان را که افزونی در علم و حکمت، و این فضل و کرامت در ید خدا است، آن کس را دهد که خود خواهد. ,
یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ رحمت اینجا قرآن و اسلام است بر قول ابن عباس، و نبوّت است بر قول ربیع و حسن و مجاهد. و گفتهاند که: «حسنی» است در آن آیت که گفت: إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی. و گفتهاند که: این رحمت که قومی را مخصوص است آنست که خواصّ بندگان خود را بحقائق و لطائف سخن خود راه نمود، تا بتوقیر و تعظیم فرا سر آن شدند، و همگی خویش فرا آن دادند، و بسمع حقیقت نیوشیدند. ربّ العزّت ایشان را در آن بستود و بپسندید، گفت: وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ، و الی هذا المعنی ,
اشار النبی (ص): انّ من العلم کهیئة المکنون لا یعرفه الّا العلماء باللَّه عزّ و جلّ فاذا نطقوا به لم ینکره الّا اهل العزّة باللَّه عزّ و جلّ. ,
قوله تعالی: وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ بعضی مفسّران گفتند: این خطاب خدای با مسلمانان است، و نواخت اهل معرفت و ایمانست، و منّت نهادن خدای در دین اسلام بر ایشان است. و آن گه این خطاب را دو طریق است: از یک روی خطابست با عامّه مؤمنان این امّت، و از یک روی خطاب عارفانست و خواصّ اهل طریقت. وجه اوّل آنست که: یا معشر المسلمین گمان مبرید و استوار مدارید که کسی را آن دهند که شما را دادند، چون دین اسلام دینی نه، و شما را دادند. چون قرآن کتابی نه، و شما را دادند. چون محمد (ص) پیغامبری نه، و شما راست. چون کعبه قبلهای نه، و شما راست. چون ماه رمضان ماهی نه، و شما راست. چون روز آدینه روزی نه، و شما راست. همه شرعها منسوخ شرع شما و همه عقدها منسوخ عقد شما، همه کمال دین و شریعت و جمال حقیقت و طریقت در عهد شما. و ذلک فی قوله تعالی: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً. ,
اکنون شکر این نعمت بجا آرید، و معبود خود را سپاس داری کنید و فرمان برید. فرمان اینست که: وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ. جز با هم دینان خویش موالات مگیرید، و جز با مؤمنان برادری مکنید، و از بیدینان و بیگانگان کرانه گیرید. همانست که گفت: وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ و قال تعالی: لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و آن گه این نعمت و کرامت همه از معبود خود بینید، و او را منّت دارید، و با او سببی در میان میارید، و شرک مگویید که این هدایت و غوایت و این برتری و فروتری همه از فضل و عدل اوست، همه بارادت و حکم اوست. قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللَّهِ. قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ. ,
وجه دیگر آنست که: این خطاب عارفانست، و نواخت محبّان است، میگوید: «لا تفشوا اسرار الحقّ الی غیر اهله». راز دوستی با کس مگویید، و سرّ درویشی بر نااهلان اظهار مکنید، و چهره جمال حقیقت را برقع تعزّز فرو گذارید، تا هر دیده نامحرم بدو ننگرد: ,
4 چون خوری می، با حریف محرم پر درد خور چون زنی کم، با ندیم زیرک هشیار زن
قوله تعالی: ما کانَ لِبَشَرٍ هرگز روا نباشد مردمی را، أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ که خدای او را نامه دهد، وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ و علم راست و پیغامبری دهد، ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ پس آن گه فرا مردمان گوید: کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ مرا بندگان باشید و مرا بخدایی گیرید فرود از اللَّه، وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ لکن چنین گفتند پیغامبران امّت خویش را که بندگان خدا بید، بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ بآنچه کتاب من میدانید، وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (۷۹) و بآنچه میخوانید از آن. ,
وَ لا یَأْمُرَکُمْ و نفرماید شما را خدای و نه هیچ بشری از پیغامبران، أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً که فریشتگان و پیغامبران را بخدایی گیرید، أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بکفر میفرماید شما را؟ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۸۰) پس آنکه شما مسلمانان باشید و گردن نهادگان. ,
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ پیمان گرفت اللَّه از پیغامبران، لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ که هر چه دهم، هر گه که دهم شما را از نامه و دانش راست و پیغام محکم، ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ پس آن گه بشما آید رسولی، مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ استوار دار و گواه آن را که با شما است، لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ بگروید باو و یاری دهید او را، قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ خدای گفت: اقرار دادید بپیذیرفتن این پیمان از من؟ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی و این پیمان بزرگ گران از من بستدید. ,
قالُوا أَقْرَرْنا پیغامبران یک یک جواب دادند که اقرار دادیم، قالَ فَاشْهَدُوا خدای گفت: بر یکدیگر گواه بید، وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ (۸۱) و من با شماام از گواهان یکی. ,
قوله تعالی: ما کانَ لِبَشَرٍ الآیة... مقاتل گفت: «بشر» اینجا عیسی (ع) است و «کتاب» انجیل، و آیت در شأن ترسایان نجران آمد، که در عیسی دعوی باطل کردند و غلوّ نمودند. میگوید: روا نبود و سزا نباشد و هرگز خود نبود عیسی را که خدای او را پیغامبری و کتاب انجیل دهد پس آن گه بمردم گوید: مرا بندگان باشید! و مرا بخدایی گیرید فرود از خدای. ابن عباس و عطا گفتند: بشر اینجا محمد (ص) و کتاب قرآن. و سبب نزول آن بود که بو رافع جهود و رئیس ترسایان نجران گفتند: یا محمد (ص) تو میخواهی که ما ترا بنده باشیم و ترا بخدایی گیریم! رسول اللَّه گفت: معاذ اللَّه که من این گویم یا فرمایم، «ما بذلک بعثنی و بذلک امرنی» ,
خدای که مرا به پیغامبری فرستاد نه باین فرستاد که شما میگویید و نه باین فرمود. ربّ العالمین بر وفق قول او این آیت فرستاد. حسن گفت: مردی از مصطفی (ص) در خواست که تا ترا سجود کنم، فضل از این سلام که بر یکدیگر میکنیم. رسول او را از آن نهی کرد، و آیت در شأن وی آمد. ,
ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ اگر برفع خوانی بر استیناف است، و اگر بنصب خوانی بر عطف، ای لا یجتمع له الأمران: ایتاء النبوة و قوله: کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ. ,
میگوید: هرگز نبود بشری را که پیغامبری و علم و حکمت دهند آن گه این سخن گوید: کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ. آن گه بیان کرد که پیغامبر چه میگوید: وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ ای و لکن یقول کونوا ربّانیّین پیغامبر بامّت خویش این گوید: که راستان و استواران و نیک خواهان باشید و بمهربانی در آموزندگان بید. اصل ربّانیّ در معنی آنست که: کسی بعلم خلق خدای را میپروراند، ابتدا بکمینه علم آن درآموزد، پس آن گه مهینه علم و طاقت هر متعلّم مینگرد، و فهم هر طالب میکوشد، و ترتیب هر چه میدرآموزد نگاه میدارد. قال الزّجاج هو منسوب الی الرّبّ، فزید فیه الالف و النّون للمبالغة فی النسبة. و قیل هو منسوب الی الرّبّان و هو فعلان من ربّ یربّ. و معناه المتخصص بالعلم الّذی یربّه باستفادته و افادته. آن روز که ابن عباس را در طائف بخاک. ,
قوله تعالی: ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ الآیة... جلیل و جبّار، خداوند بزرگوار، کردگار نامدار، جلّ جلاله، و عظم شأنه پیش از ایجاد عالم، و پیش از خلق آدم، بعلم قدیم خود دانست که از فرزندان آدم سزاوار نبوت و ولایت کیست؟ و اهل محبت و شایسته رسالت کیست؟ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ. ,
آن را که در ازل داغ مهجوری نهاد، و رقم بیخبری کشید امروز معصوم و راست راه چون شود؟ و آن را که رایگانی دولت داد و راه صدق و عصمت فرا پیش نهاد امروز بیراه و بد حال چون بود؟ پس چه صورت بندد و چون بوهم درآید؟ و هرگز نبود که مصطفی (ص) گزیده و عیسی (ع) نواخته بعد از کرامت نبوت، و تأیید عصمت، و قوّت رسالت پای از رقم برگیرند و خلق را گویند: کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ. ,
ربّ العالمین یحکم اختیار ازلی و عنایت سرمدی از بهر ایشان جواب داد، و نیابت داشت که ایشان این نگویند، و لکن گویند: کُونُوا رَبَّانِیِّینَ ای کونوا من المختصّین باللّه الّذین وصفوا بقوله: و اذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به. ربانیان بر مذاق اهل معرفت ایشانند که خدای را یگانه شوند در تجرید قصد، هم در صحّت توکل، هم در نسیم انس. قدم از دو گیتی برگرفته، و دست بلطف مهر مولی زده، و چهار تکبیر در صفات خویش کرده. ,
4 هر که در میدان عشق نیکوان گامی نهاد چار تکبیری کند بر ذات او لیل و نهار
قوله تعالی: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً و هر که جز از اسلام دینی جوید، فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ به نپذیرند از وی، وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ (۸۵) و وی در آن جهان از زیان کارانست. ,
کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً چون راه نماید و به راه آرد خدای قومی را، کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ که کافر شدند پس از ایمان خویش، وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ و پس از آن که گواهی داده بودند که رسول حقّ است وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ و با ایشان آمد پیغامها و نشانهای روشن، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۸۶) و اللَّه راهنمای قوم بیدادگران نیست. ,
أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ ایشان آنند که پاداش ایشان آنست، أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ که لعنت خدای و راندن او بر ایشان است، وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ (۸۷) و لعنت فریشتگان و مردمان همه. ,
خالِدِینَ فِیها جاودان در آن آتشاند، لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ عذاب از ایشان هیچ سبک نکنند، وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (۸۸) و نه ببخشائش در ایشان نگرند. ,
قوله تعالی: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً مفسّران گفتند: سبب نزول این آیت آن بود که دوازده مرد از دین اسلام برگشتند و مرتدّ شدند، در جمله ایشان حارث بن سوید انصاری بود و طعمة بن ابیرق و عبد اللَّه بن انس بن خطل و غیرهم از مدینه بیرون شدند و بکفّار مکه پیوستند. ربّ العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً... اسلام اینجا شریعت مصطفی (ص) است. ,
و دین اینجا دین حنیفی که مصطفی (ص) بآن اشاره کرده و گفته: «بعثت بالحنیفیّة السّهلة السّمحة». ,
معنی آیت آنست که: هر که بعد از بعثت محمد (ص) بجز شریعت وی شریعت جوید، و جز دین و سنّت وی دینی دیگر گیرد، و راهی دیگر رود آن از وی نپذیرند، و از راه حق بیراه است، و از جمله هالکان و دوزخیان است، که مصطفی (ص) گفت: «و الّذی نفسی بیده لا یسمع بی رجل من هذه الامّة و لا یهودیٌّ و لا نصرانی ثمّ لم یؤمن بی الّا کان من اهل النّار. ,
و روی: «ما یسمع بی من هذه الامّة من یهودی او نصرانی یموت و لم یؤمن بالذی ارسلت به الّا کان من اهل النّار». ,
قوله تعالی: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ الآیة... هر دین که نه اسلام، باطل است. هر عمل که نه اتّباع سنّت، تخم حسرت است. اسلام درخت است، سنّت آبشخور آن، و ایمان ثمره آن، و حق جلّ شأنه نشاننده آن و پروراننده آن. و این چشمه سنّت مدد که میگیرد از عنایت الهی میگیرد. اگر العیاذ باللّه آن عنایت باز گیرد چشمه خشک شود، و شجره معطّل و عقیم گردد، و نیز ثمره ایمان ندهد، و بر شرف زوال و هلاک بود. این مثل آن گروه است که مرتدّ شدند و از اسلام برگشتند، باز چون عنایت ربّانی سابق بود و چشمه سنّت مدد دهد، از کلمه طیّبه آن شجره را فرع سازند، و از عقیده پاکیزه ثمرهای سازند، و آن فرع را از آسمان هدایت مصعد سازند، و ثمره آن در حال حیاة و مماة مستدام گردانند. تا هرگز منقطع نگردد. این است که ربّ العالمین بر طریق مثل گفت: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ، أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها. و گفتهاند: اسلام بضرب مثل، چراغی است از نور اعظم برافروخته، و از نور سنّت مادّت و پرورش آن پدید کرده، و الیه الاشارة بقوله عزّ و جلّ: أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ میگوید: هر سینهای که ربّ العزّت چراغ اسلام اندر آن سینه بر افروخت، مدد گاهی از نور سنّت آن را پدید آورد، تا همواره آن سینه آراسته و افروخته بود. پس هر که را از سنّت شمّهای نیست، وی را در اسلام بهرهای نیست. ,
روایت کنند از شافعی (ره) که گفت: خدای را عزّ و جلّ در خواب دیدم که با من گفت: «تمنّ علیّ» از من آرزویی خواه. گفتم: «امتنی علی الاسلام»، یعنی مرا که میرانی، بر اسلام میران خداوندا. فقال عزّ و جلّ: «قل و علی السّنّة»، یعنی که: چون اسلام خواهی، با آن سنّت خواه. چنین گوی که مرا بر اسلام و بر سنّت میران، که اسلام بی سنّت نیست، و هر اعتقاد که نه با سنّت است آن پذیرفته نیست، و هر دین که مرتبت دار آن سنّت نیست، آن دین حق نیست. ,
اهل معرفت را در اسلام رمزی دیگر است، گفتند: اسلام حق است و استسلام حقیقت، و لکلّ حقّ حقیقة. اسلام شریعت است و استسلام طریقت. منزل گاه اسلام صدر است، و منزل گاه استسلام دل. اسلام چون تن است و استسلام چون روح. تن بیروح مردار است، و روح بیتن نه بکار است. اسلام دین را درجه کمینه است: از شرک برستن و بایمان پیوستن، و استسلام درجه مهینه است: از خود برستن و در حق پیوستن. این است که اللَّه تبارک و تعالی گفت: إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا هر که از شرک برست و در اسلام پیوست از جمله تائبان است. هر که از خود برست و بحق پیوست از جمله صالحانست. ,
این هر دو آنند که اللَّه بر ایشان مهربانست، و آمرزگار ایشان است. ,
قوله تعالی: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ آن نواخت و نیکی که میپیوسید بآن نرسید، حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ تا آن گه که نفقت کنید و صدقه دهید از آنچه میدوست دارید. ,
وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ و هر چه نفقت کنید از هر چه کنید، فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ (۹۲) خدای بآن دانا است. ,
کُلُّ الطَّعامِ همه خوردنیها، کانَ حِلًّا لِبَنِی إِسْرائِیلَ حلال و گشاده بود بنی اسرائیل را، إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلی نَفْسِهِ مگر آنچه یعقوب حرام کرد و بسته بر خویشتن مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ پیش از آنکه تورات فرو فرستاده آمد. قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ جهودان را گوی تورات بیارید، فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۹۴) بر خوانید اگر میراست گوئید. ,
فَمَنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ ,