10 اثر از ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار رشیدالدین میبدی / کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی / ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار

۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی

قوله تعالی وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ الایة... خدای عالمیان کردگار جهانیان، روزی گمار بندگان، بخشاینده و مهربان، نوازنده دوستان درین آیت مریم را بنواخت، و با وی کرامتها کرد. و بآن کرامتها بر زنان جهانیان تفضیل داد و از همه جدا کرد. اوّل آنست که او را بنداء کرامت برخواند که یا مَرْیَمُ عزیزست این خطاب! عزیز است این ندا! که هزاران هزار انبیاء و اولیاء رفتند یا در روح یافت آن رفتند، یا در حسرت و آرزوی آن رفتند! ای جان جهان اگر هزار بار تو او را برخوانی گویی «ربّی ربّی!» چنان نبود که او یک بار ترا بر خواند که «عبدی عبدی!» اگر چند او را بخداوندی پذیری، سودت ندارد، که خداوندی او خود ترا لازم است کار آن دارد که او یک بار ترا ببندگی پذیرد. ,

بو یزید بسطامی قدّس سرّه گفت: اوقفنی الحق سبحانه بین یدیه الف موقف یعرض علیّ المملکة فاقول لا اریدها. فقال لی فی آخر الموقف یا با یزید! ما ترید؟ قلت: ارید ان لا ارید ای ارید ما ترید. فقال تعالی عز اسمه: اتت عبدی حقا. هر چند ترا زهره آن نیست که با حق بو یزید و از سخن گویی. آخر کم از آن نباشد که نیازی عرضه کنی، و سوزی و آرزوئی بنمایی گویی: خداوندا! بنامی و نشانی بسنده کرده‌ام آمدی که از درگاه خود مرا نامی نهی هر نام که خواهی، تا بود. مردی به بازار رفته بود تا غلامی خرد، غلامان عرضه کردند، یکی اختیار کرد تا بخرد، گفت: ای غلام چه نامی؟ گفت: اول بخر تا ترا باشم پس بهر نام که خواهی می‌خوان! چون بنده او باشی بهر نام که خواهد ترا خواند و بهر صفت که خواهد تا دارد. ,

استاد بو علی گفت: پیری را دیدم ازین دیوار بآن دیوار می‌شتافت درمانده و سراسیمه گشته. گفت: از سر جوانی خود از وی سؤال کردم که یا شیخ اندرین وقت چه شربت خورده‌ای؟ گفت: ما را خود آن نه بس که بار خدای عالم ما را بیاگاهاند که شما را من آفریدم، و من خداوند شمایم. و دیگر چیزی در می‌باید؟ ,

4 از عشق تو این بس نبود حاصل من؟ کآراسته وصل تو باشد دل من؟

قوله تعالی: فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسی‌ مِنْهُمُ الْکُفْرَ آن گه که دریافت و بدانست عیسی (ع) از کافری آن قوم، قالَ گفت: مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ؟ یاران من از شما کیست با آنک خدای خود یار است مرا؟ قالَ الْحَوارِیُّونَ حواریون گفتند: نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ ما یارانیم خدای را، آمَنَّا بِاللَّهِ بگرویدیم بخدای که یگانه است وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (۵۲). پس گواه باش تو که رسول خدایی که ما گردن نهادگانیم. ,

رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ خداوندا، ما بگرویدیم بآنچه فرو فرستادی، وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ و بر پی فرستاده تو ایستادیم، فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ (۵۳) ما را نام نویس با گواهان خویش که گواهی میدهند بتوحید و تصدیق. ,

وَ مَکَرُوا و مکر ساختند آن جهودان، وَ مَکَرَ اللَّهُ و مکر ساخت خدای وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ (۵۴) و اللَّه بهتر همه ماکران است. مکر او مه و ساز او به. ,

إِذْ قالَ اللَّهُ اللَّه گفت: یا عِیسی‌. إِنِّی مُتَوَفِّیکَ من روزی ترا اکنون از زمین سپری خواهم کرد، وَ رافِعُکَ إِلَیَّ و ترا بسوی خود بر خواهم آورد، وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا و ترا از کافران باز خواهم رهانید. وَ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ و خواهم کرد ایشان را که پی برند بتو در توحید، فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا زبر دشمنان تو که بمن کافراند، إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز، ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ آن گه بازگشت شما همه با من است. فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ داوری برم میان شما. فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (۵۵) در آنچه شما در آن مختلف گشتید. ,

قوله تعالی: فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسی‌ مِنْهُمُ الْکُفْرَ الایة... معنی احساس دانستن است و یافتن بخرد، و دیدن بحاسه بصر، میگوید که: چون عیسی (ع) بدانست و دریافت که جهودان بر کفر محکم ایستاده‌اند، و اصرار ایشان بر کفر دید و قصد قتل عیسی (ع) میکردند و ساز بد که پنهان می‌ساختند، عیسی (ع) در آن حال از ایشان برگشت و راه گریز گرفت، تا بقومی حواریان در افتاد. یعنی گازران که جامها می‌شستند و سپید میکردند. از ایشان نصرت خواست بر جهودان و گفت: مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ؟ انصار جمع نصیر است چنان که اشهاد جمع شهید، و الی بمعنی مع است، چنان که گفت آنجا: وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی‌ أَمْوالِکُمْ یعنی مع اموالکم و عرب گویند: «الذّود الی الذود ابل» یعنی مع الذود. و معناه «من یضیف نصرته ایای الی نصرة اللَّه؟» آن کیست از شما که مرا نصرت کند با آنکه اللَّه مرا نصرت میدهد. ,

گفته‌اند این نصرت زبان است و اثبات حجت که میطلبید، نه نصرت شمشیر. ,

قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ حواریون گفتند که ما یارانیم خدای را و این بر فراخی مجال عرب است در سخن ایشان، مراد بآن نصرت دین است، چنان که گفت: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ یعنی: ان تنصروا دین اللَّه. جای دیگر گفت: وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ای و ینصرون دین اللَّه و رسوله. ,

امّا حواریون، خلافست میان علما که این نام ایشان را از بهر چه نهادند؟ قومی گفتند: از بهر آنکه جامهای سپید داشتند، عیسی (ع) بایشان در رسید و ایشان همه سپید جامه بودند، صید ماهی میکردند. و درست آنست که گازران بودند: «کانوا یحوّرون الثّیاب ای یبیّضونها» و زن را حوراء گویند به آن معنی که سیاهه چشم وی سیاه باشد و سپیده سخت سپید و خالص. رسول خدا (ص) گفت: «هر پیغامبری را حواری است، حواری ما زبیر بن العوام است. این خبر دلیل است که حواری نامیست خاصگیان هر پیغامبری را. ازین جاست که قتاده گفت: انّ الحواریین کلهم من قریش: ابو بکر، و عمر، و علی، و حمزة، و جعفر، و ابو عبیدة بن الجراح، و عثمان بن مظعون، و عبد الرحمن ابن عوف، و سعد بن ابی وقاص، و عثمان ابن عفان، و طلحه ابن عبید اللَّه و الزبیر ابن العوام و در قصه این آیت گفته‌اند که مریم عیسی (ع) را با حرفت صبّاغی داد پیش مهتر صبّاغان، چون آن حرفت بدانسته بود و دریافته، آن مهتر صباغان جامهای بسیار بوی داد، و بر هر جامه نشان کرد بر آن رنگ که میخواست. آن گه به عیسی گفت: این جامها رنگارنگ می‌باید هر یکی چنان که نشان کرده‌ام به رنگ میکن، این بگفت و به سفری بیرون شد و جامها بعیسی سپرد. عیسی رفت و آن جامها همه در یک خنب نهاد بر یک رنگ راست، و گفت: «کونی باذن اللَّه علی ما ارید منک» پس آن گه مهتر صباغان زود از سفر باز آمد و آن جامها دید، در یک خنب نهاده، و بیک رنگ داده، دل‌تنگ شد، گفت: این جامها تباه کردی! عیسی گفت: جامها چون خواهی؟ و بر چه رنگ خواهی؟ تا چنانک تو خواهی از خنب بیرون آرم، چنان کرد. یکی سبز آمد، یکی زرد، یکی سرخ چنانک مراد بود. آن مرد از کار وی عجب درماند و دانست که بجز صنع الهی نیست، بوی ایمان آورد و اصحاب وی همه ایمان آوردند. و نصرت دین وی کردند. ,

قوله تعالی: فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسی‌ مِنْهُمُ الْکُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ؟ بزرگ است و بزرگوار، جلیل است و جبّار، خداوند جهانیان و دارنده آفریدگان، و دادستان از گردنکشان، و کین‌خواه از برگشتگان، باز دارنده عدل خود از دوستان بازدارنده شر بدان از نیکان، نگه دارنده آبروی دوستان خویش در آفریدگان. ,

بنگر که چه فضل کرد و چه کرم نمود با عیسی بنده و رهی خویش! و چه ساخت از ساز نهانی بر آن دشمنان! آری، دوستان خویش بدشمنان نماید، اما بایشان ندهد و نسپارد اگر عیسی را بدشمنی می‌بگذاشتی در بدایت وجود در حال طفولیت شیطان را فرا پیش وی گذاشتی، چنانستی که عیسی (ع) گوید: من آن روز دانستم که در پرده عنایت احدیت و در پناه عصمت ربوبیت‌ام که در حال طفولیت و ضعف کودکی مهتر شیاطین از من بازداشت، و مرا در حفظ و عصمت خود نگه داشت. گویند که: آن روز ابلیس فریاد برآورد و گفت: بار خدایا اگر گرد عیسی نتوانم گشت که گفته‌ای: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ بعزّت تو خداوندا که باز نگردم تا هر که بدو نگرست زنّاری بر نه بندد، و سنب خری نپرستد، رشک و غیرت آنکه عیسی را بنواختی و روشناس و مقرّب کردی! وز حضرت عزّت فرمان می‌آید که: أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ اگر در ایشان خیری بود یا سعادتی در راه ایشان بودی، از تو هم چون عیسی (ع) معصوم بودندی. لکن حکم ما ایشان را در ازل به بیگانگی رفت، و صولت قهر ما ایشان را از درگاه ما براند، و داغ نومیدی بر جان ایشان نهاد. ایشان را بر فتراک خویش بند که ایشان سزای تواند و تو سزای ایشان. ,

3 پیش تو رهی چنان تباه افتادست کز وی همه طاعتی گناه افتادست‌

4 این قصه نه زان روی چون ماه افتادست کین رنگ گلیم ما سیاه افتادست‌

قوله تعالی إِنَّ مَثَلَ عِیسی‌ عِنْدَ اللَّهِ مثل عیسی بنزدیک خدا کَمَثَلِ آدَمَ هم چون مثل آدم است خَلَقَهُ، مِنْ تُرابٍ بیافرید آدم را از خاک، ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۵۹) آن گه وی را گفت که باش و می‌بود. ,

الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ این سخن راست است و پاک بسزا از خداوند تو. ,

فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (۶۰) تو که رسول منی از گمان افتادگان مباش. ,

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ هر که با تو حجت آرد در کار عیسی مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ پس ازین که بتو آمد از پیغام و دانش. فَقُلْ تَعالَوْا گوی بیایید، نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ تا بخوانیم پسران خویش، و شما پسران خویش وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ و زنان خویش و شما زنان خویش. وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ و ما خود بخویشتن و شما خود بخویشتن. ثُمَّ نَبْتَهِلْ پس مباهلت کنیم، فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ (۶۱) لعنت خدا کنیم بر دروغ زنان. إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ این نامه قصه‌هایی است راست چنان که بود، وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ و نیست هیچ خدا جز اللَّه. إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۶۲) و خدایست که براستی اوست که توانا و دانا است. ,

قوله تعالی: إِنَّ مَثَلَ عِیسی‌ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ سبب نزول این آیت آنست که: ترسایان نجران، سید و عاقب و اسقف و اصحاب ایشان آمدند بر مصطفی (ص) و گفتند: «ما لک تشتم صاحبنا» چه بودست ترا که صاحب ما را ناسزا می‌گویی، یعنی عیسی (ع). رسول گفت: آن چه ناسزاست که من وی را گفتم؟ گفتند: می‌گویی که وی بنده است. گفت: «اجل هو عبد اللَّه و رسوله و کلمته القاها الی مریم العذراء البتول.» ,

ایشان چون این سخن شنیدند همه در خشم شدند و کراهیت نمودند، گفتند: «هل رأیت انسانا قط من غیر اب؟» هرگز هیچ مردم دیدی که بی‌پدر باشد؟ ,

اگر چنین است که تو می‌گویی مثال این با ما نمای! رب العالمین بجواب ایشان و حجت بر ایشان این آیت فرستاد، گفت: قیاس خلق عیسی (ع) بی‌پدر همچون قیاس خلق آدم بی‌پدر و بی‌مادر است. ,

إِنَّ مَثَلَ عِیسی‌ عِنْدَ اللَّهِ میگوید سان و صفت عیسی بنزدیک خدا و در حکم وی همچون سان و صفت آدم است. آدم را از خاک بیافرید و قالب وی بساخت، و روزگاری آن جسد بی‌روح میان مکّه و طائف چنان که در خبر است بگذاشت، آن گه آن جسد را گفت که: ای آدم باش بشری زنده گویا، نه پدر بود نه مادر، همچنین باد را گفت: عیسی باش، پدر نه بود و مادر بود، یعنی در تخلیق بنزدیک اللَّه در قدرت او هر دو یکی‌اند. چنان که آفرینش آدم بی‌پدر و مادر بر وی دشخوار نبود، آفرینش عیسی (ع) بی‌پدر دشخوار نبود. ,

قوله تعالی: إِنَّ مَثَلَ عِیسی‌ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ... این آیت از یک روی اشارت بقدرت خدای دارد، و از یک روی اشارت بتخصیص و تشریف عیسی (ع) و آدم (ع). اما تخصیص ایشان ظاهر است. و بیان قدرت آنست که: در آفرینش عیسی و آدم باز نمود که خدای قادر بهر کمالست، و قدرت او بی‌کسب و بی‌احتیال است. ,

توانایی او بی‌عجز و بی‌زوال است، و پایندگی او در عزّت و قدرت بی‌گشتن حال است. ,

نه خود در وصف قدرت بلکه در همه اوصاف قیّوم و متعال است. هر چه خواهد کند، و توان آن دارد که از نطفه مرده گاه آدمی زنده کند، وز بیگانه مرده گه آشنا زنده کند. ازین عجب‌تر که از خاک مرده آدم صفی آرد، و از مریم بی‌پدر عیسی (ع) پیدا کند، میان این و آن خدایی خود پیدا می‌کند و قدرت خود بخلق مینماید. آن چیست که در عقل محالست که نه در تحت قدرت ذو الجلال است؟ آن چیست از معدوم که نه اللَّه بر آن قادر بر کمالست؟ مخلوق را قادر گویند لکن بر سبیل مجاز قدرت او کسبی، بعضی تواند و بعضی نه، و خدای بهر چیز قادر است: در معدوم چنان که در موجود، در مستحیل چنان که در معقول، در خیر و در شر، و در طاعت و در عصیان. ,

قال اللَّه تبارک و تعالی وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً.یکی از بزرگان دین خدای را عزّ و جلّ ثنا کرد و گفت: یا من یقدر و لکنه یغفر، یا من یعلم و لکنه یحلم، یا من یبصر و لکنه یصبر. این ثنا از آن خبر برگرفت که: «انّ حملة العرش ثمانیة. اربعة تسبیحهم: سبحان اللَّه عدد حلمه بعد علمه، و اربعة تسبیحهم سبحان اللَّه عدد عفوه بعد قدرته. ,

قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ ای اهل تورات و انجیل لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ چرا حجت میسازید خود را در ابراهیم (ع) وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ و خود نفرستادند نه تورات و نه انجیل، مگر پس ابراهیم، أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۶۵) هیچ می درنیاورید؟ ,

ها بیدار بید و گوش دارید أَنْتُمْ هؤُلاءِ شما که اینان‌اید. ,

حاجَجْتُمْ حجّت می‌آرید فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ در آنچه شما را بآن علم است. ,

فَلِمَ تُحَاجُّونَ چرا حجّت می‌آرید؟ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ در آن چیز که شما را در آن علم نیست و نه از آن آگاهی؟ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۶۶). و خدا داند و شما ندانید. ,

قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ الایة... مفسّران گفته‌اند: این آیت بآن فرود آمد که دانشمندان جهودان و ترسایان نجران خصومت کردند در کار ابراهیم (ع). جهودان میگفتند ابراهیم از ما بود و بر دین ما، و بما سزاوارتر، و ترسایان دعوی میگردند که از ما بود و بر دین ما. رب العالمین دعوای هر دو باطل کرد گفت: لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ ای لم تدّعون؟ دعوی درین آیت حجّت خواند، از بهر آنکه هر که دعوی کند حجّت آرد. آن گه بیان کرد که این نسبت جهودان و ترسایان در حقّ وی محال است، که ابراهیم متقدّم بود و این هر دو علّت متاخّر. یعنی که این ملّت جهودان و ترسایان بعد از نزول تورات و انجیل فرا دیده آمد، و تورات و انجیل بعد از وفات ابراهیم فرود آمدند بعمرهاء دراز. ,

گفته‌اند که میان ابراهیم و موسی هزار سال بود و میان موسی و عیسی دو هزار سال. أَ فَلا تَعْقِلُونَ می‌درنیابید که این دعوای شما باطل است و حجّت شما تباه؟ ,

ها أَنْتُمْ قرّاء مدینة بی‌همزه و بی‌مدّ خوانند، و قرّاء مکه مهموز و مقصور خوانند بر وزن معنتم. و اهل کوفه بمدّ و همزه، و باقی بمد بی‌همزه. و اصل کلمه انتم است و ها تنبیه. و همچنین هؤلاء اصل کلمه اولاء است، و ها تنبیه، ای التّنبیه عما یضلّ عنه الانسان او یغفل. و نهاد این کلمه تقریب راست. چنان که کسی ترا گوید «این انت» تو او را جواب دهی «ها انا ذا» یعنی «انا قریب منک». ,

ها أَنْتُمْ میگوید: بیدار باشید و گوش دارید که شما جهودان و ترسایان‌اید، هؤُلاءِ یعنی یا هؤلاء ای شما هر که اینانید، گرفتم که خصومت گیرید و حجّت آرید در کار محمد (ص) که نعت و صفت وی در کتاب تورات و انجیل خوانده‌اید هر چند که در آن محاجّت بر باطل آید. فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ باری در ابراهیم (ع) چرا حجّت گیرید و دعوی کنید، و شما را در کار وی علم و دانش نه، که در کتاب شما نیست که ابراهیم یهودی بود یا ترسا بود. وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و خدای داند شأن و قصه ابراهیم، و شما ندانید. آن گه تفسیر کرد و گفت: ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا ابراهیم هرگز جهود نبود و نه ترسا، نه گفته با خدای هیچ انباز، لکن مسلمانی بود یکتا گوی مخلص. ,

قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ الآیة... از روی حقیقت این آیت اشارتست بلطف خدای با بندگان، و پسندیدن طاعت ایشان، و جزاء آن دادن به اضعاف کردار ایشان. خلیل اللَّه (ع) که در راه توحید منزل داشت و در حقیقت تفرید هر چیز جز اللَّه بگذاشت، و همه درباخت، مال بمهمان داد، و فرزند بقربان داد، و خود را بنیران. ربّ العالمین آن از وی بپسندید، و حکایت کرد از وی، و گفت: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ ابراهیم (ع) آنست که هر چه دون ماست همه را بدشمن گرفت، و دوستی ما بر همه اختیار کرد، بزبان حال گوید: ,

2 امروز که ماه من مرا مهمان است بخشیدن جان و دل مرا پیمانست‌

3 دل را خطری نیست، سخن در جانست جان افشانم که روز جان افشانست‌

لا جرم ربّ العزّة نقاب ضنّت بر روی خلّت وی فرو گذاشت و حجاب غیرت در میان وی و خلق نگه‌داشت. همه در دعوی کردند که وی ماراست، ربّ العزّت گفت: نی، که او خدا راست، وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا. جهودان و ترسایان و مشرکان هر کسی در وی دعوی کردند، ربّ العزّت او را از همه بری کرد و بخود قریب کرد. ,

آثار رشیدالدین میبدی

10 اثر از ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.