10 اثر از ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار رشیدالدین میبدی / کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی / ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار

۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: قُلِ اللَّهُمَّ، مالِکَ الْمُلْکِ... ابن عباس گفت: معاذ بن جبل از مسجد رسول بازماند و نمی‌شد، رسول او را دید، گفت: یا معاذ! چرا از مسجد باز ماندی و نمی‌آیی؟ گفت یا رسول اللَّه یوحنای جهود را بر من دینی است، و بر راهم مترصد نشسته و چیزی ندارم که این دین بگذارم، ترسم که اگر بیرون آیم مرا بمسجد نگذارد، و از حضرت تو باز دارد. رسول گفت: یا معاذ! خواهی که اللَّه گردن تو ازین دین آزاد کند، و کار فروبسته بگشاید، بر خوان قُلِ اللَّهُمَّ.. تا آخر هر دو آیت. معاذ گفت، خواندم و اللَّه تعالی آن کار بر من آسان کرد، و دین گذارده شد. و بروایتی دیگر این قصه دین با علی ع رفت. رسول اللَّه ص علی را گفت: قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ بر خوان آن گه بآخر گوی‌ ,

«یا رحمن الدنیا و الآخرة و رحیمهما تعطی منها ما تشاء و تمسک منها ما تشاء اقض عنّی الدّین و اغننی عن العیلة»، ابن عباس گفت: که از مصطفی ص شنیدم که نام اعظم خدای در سوره آل عمران است در آیت: قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ. ,

اما سبب نزول این آیت: مفسران گفتند که: مصطفی ص را فتح مکه برآمد، و امت خود را وعده داد بملک پارس و روم. منافقان و جهودان را این سخن بس دور آمد و مستبعد داشتند و گفتند، کجا صورت بندد که ملک فارس و روم باین امت قرار گیرد!! محمد را مکه و مدینه نه بس است؟ تا نیز به فارس و روم طمع دارد! رب العالمین آیت فرستاد: قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ.... و گفته‌اند که وعده دادن مصطفی امّت خود را بملک پارس و روم آنست که روز خندق بر یاران قسمت کرد که هر ده کس را چهل گز خندق می‌باید کند، و سلمان مردی با قوت بود، مهاجران گفتند از ماست، انصار گفتند از ماست، مصطفی ص گفت و نواخت سلمان را: «سلمان منّا اهل البیت» ,

عمرو بن عوف گفت من بودم و سلمان و حذیفه نعمان و شش کس دیگر از انصار و چهل گز نصیب ما، چنان که رسول خدا در آن خط کشیده بود، گفت ما را سنگی سخت پیش آمد که آلات ما همه در آن شکسته شد، و از آن درماندیم و از آن جا برگشتن و خط بگذاشتن روی نبود. سلمان را بحضرت مصطفی ص فرستادیم تا وی را ازین حال خبر دهد. مصطفی بیامد، و تبر از دست سلمان فرا گرفت، و یکی بر آن سنگ زد، پاره شکافته شد و از آن زخم تبر وی نوری بتافت، که چهار گوشه مدینه از آن روشن گشت، ماننده چراغ روشن در شب تاریک. مصطفی ص تکبیری گفت، مسلمانان همچنین تکبیر گفتند. یکی دیگر بزد، هم برین صفت، و هم بران سان روشنایی بتافت. سوم بار هم چنان بر آن نسق، و آن سنگ شکسته گشت و پاره پاره شد. سلمان گفت: یا رسول اللَّه! عجب چیزی دیدم که هرگز مانند آن ندیده بودم! رسول خدا با قوم نگریست و گفت: شما همان دیدید که سلمان دید؟ گفتند: آری، دیدیم! رسول گفت باول ضرب که آن نور پیدا شد کوشکهای حیره و مدائن کسری جمله بدیدم، و جبرئیل آمد و مرا خبر کرد که: امت تو بر آنچه دیدی غلبه کنند، و پادشاهی آن دیار و اقطار ایشان را باشد، و ضربت دوم که نور پیدا شد کوشکهای حمیر از زمین روم بمن آشکارا شد، و جبرئیل آمد و همان گفت و بضربت سوم کوشکهای صنعاء آشکارا بدیدم جبرئیل همان گفت: آن گه مصطفی ص ایشان را بشارت داد، مومنان همه شاد شدند، گفتند الحمد للَّه که ما را وعده نصرت و قوت داد. منافقان گفتند: عجب نیست این سخن که محمد میگوید، و وعده باطل که می‌دهد؟ از مدینه او قصور حیره و مدائن کسری چون بینند؟ و ایشان را امروز چندان ترس است از دشمنان که حاجت بآن است که خندق پی امن مدینه فرو برند، کی توانند که بیرون آیند و بملک صنعاء و روم و حمیر رسند؟ رب العالمین در شان آن منافقان گفت: وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً. و تسکین دل مومنان را و تصدیق وعده مصطفی را این آیت فرستاد: قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ.. الایة. ,

قوله تعالی قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ. بزرگست و بزرگوار، خداوند کردگار، مهربان وفادار، بار خدای همه بار خدایان، و پادشاه همه پادشاهان، نوازنده رهیگان، راه‌نمای ایشان. دانست که ایشان بسزاء ثنای او نرسند و حق او نشناسند، و قدر عظمت او ندانند، بمهربانی و کرم خود ایشان را گرامی کرد و بنواخت، و بآن ثناء خود خود کرد آن گه با نام ایشان کرد، و ایشان را در آن بستود و نیک مردان کرد، و گفت: ای بندگان و رهیگان! مرا همان گوئید که من خود را گفتم، گوئید یا مالک الملک! ای پادشاه بر پادشاهی و پادشاهان! ای آفریننده جهان!، ای یگانه یکتا از ازل تا جاودان! ای یگانه یکتا در نام و نشان! ای سازنده کار کارسازندگان! ای بسر برنده کار بندگان بی‌بندگان! خداوندا، ستوده خودی بی ستاینده! خداوندا تمام قدری نه کاهنده نه افزاینده! خداوندا، بزرگ عزتی بی‌پرستش بنده! پادشاهی ترا انداز نیست، و کس با تو در پادشاهی انباز نیست! که خود بکست نیاز نیست: تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ یکی را برکشی و بنوازی، و یکی را بکشی و بیندازی، یکی را بانس خود آرام دهی و او را غم عشق تو آسایش دل و آرام جانش نبود، ,

2 تا جان دارم غم ترا غمخوارم بی‌جان غم عشق تو بکس نسپارم‌

یکی با رضوان در ناز و نعم جنت، یکی با مالک در زندان وحشت و نقمت، یکی بر بساط بسط بر تخت ولایت منتظر رؤیت، یکی در چاه بشریّت با خواری و با مذلت. آن صاحب ولایت بزبان شادی از دولت وصال خود خبر میدهد: ,

4 کنون که با تو بهم صحبت اوفتاد مرا دعا کنم که وصالت خجسته باد مرا

قوله تعالی: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ یا محمد ص فرا جهودان و ترسایان گوی: اگر دوست میدارید اللَّه را، فَاتَّبِعُونِی بر پی من ایستید، یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ تا دوست دارد خدای شما را، وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ و بیامرزد شما را گناهان شما، وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۳۱) و خدا آمرزگارست و عیب‌پوش و بخشاینده. ,

قُلْ گوی أَطِیعُوا اللَّهَ فرمان برید خدای را بتوحید، وَ الرَّسُولَ و پیغامبر را بتصدیق. فَإِنْ تَوَلَّوْا پس اگر برگردید، فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (۳۲) خدای دوست ندارد کافران را. ,

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی‌ آدَمَ خدای برگزید آدم ع را وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ و نوح را برگزید و ابراهیم و کسان وی را برگزید وَ آلَ عِمْرانَ و برگزید مریم دختر عمران و پسر وی عیسی، عَلَی الْعالَمِینَ (۳۳) بر جهانیان روزگار ایشان. ,

ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ ایشان را فرزندان و نجاد ساخت از یکدیگر نیکان از نیکان، وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۳۴) و اللَّه شنوائیست دانا. ,

قوله تعالی: إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ الایة... سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی ص، کعب اشرف و اصحاب او را از جهودان با دین اسلام دعوت کرد، و سید و عاقب را از ترسایی با اسلام خواند. ایشان گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ سخن ترسایانست، و أَحِبَّاؤُهُ سخن جهودان گفتند: ما خود پسران و دوستان اللَّه‌ایم بوی نزدیکتر از آنیم که تو ما را بآن میخوانی! رسول خدا و مؤمنان گفتند: اگر آنک شما پسران و دوستانید، چرا بر شما غضب و لعنت است ازو؟ گفتند: این چنان است که پدر بر پسر خشم گیرد، یکبارگی ازو نبرد و دوستی برنخیزد. پس رب العالمین آیت فرستاد: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی. معنی آنست که: یا محمد ص! ایشان را گوی که اگر اللَّه را دوست میدارید، چنان که می‌گوئید پس مرا دوست دارید که نسبت وی دارم از روی نبوت و رسالت و محبت و بر پی من باشید که من بر طاعت و عبادت وی میخوانم، و دوستی شما مر او را لا محالة از آنست که او نیز شما را دوست میدارد و آن گه شما را دوست دارد که وی را طاعت دار و فرمان بردار باشید. پس واجب است بر شما که اتّباع من کنید در طاعت او، تا شما را دوست دارد. درین آیت نشان دوستی و محبت اتّباع رسول ساخت جای دیگر آرزوی مرگ نشان دوستی کرد. إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ میگوید: اگر راست می‌گوئید که اللَّه را دوست می‌دارید، آرزوی مرگ کنید که دوستی داعیه شوق است، و شوق‌زده را همان مراد وی دیدار دوست بود. و آن کس که همه مراد وی دیدار دوست بود، همیشه آرزوی آن باشد که بر دوست برسد و راه رسیدن بر دوست جز مرگ نیست. پس چرا کراهیّت می‌دارید مرگ را؟ و مرگ سبب وصال دوست است! اما گفتند: که این مرگ قومی را راحت است، و قومی را آفت. آن را که راحت است، از آن است که: «من احبّ لقاء اللَّه احبّ اللَّه لقائه». ,

و آن را که آفت است، از آن است که: «من کره لقاء اللَّه کره اللَّه لقائه» ,

زاهدی را گفتند که: مرگ را دوست داری؟ توقف کرد. پس پرسنده گفت: اگر زهد تو با صدق تو بودی از مرگ کراهیت نبودی! سدیگر نشان در صدق محبت آنست که: همواره ذکر محبوب بر دل و بر زبان محبّ تازه بود. چنان که غفلت و نسیان بوی راه نبرد. و علی هذا ,

قال النبی ص «من احبّ شیئا اکثر ذکره». ,

قوله تعالی: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی. این آیت از روی حقیقت رمزی دیگر دارد و ذوقی دیگر. میگوید: هر کرا ازین حدیث سودایی در سینه می‌بود، بگوی بر پی ما بیرون آی که کارها همه در قدم ما تعبیه کردند. دل خود را بعقل در مبند که عقل پاسبانیست، راهبر نیست، تا عنان باو دهی و راه نیست، تا روی در وی آری. آنچه طلب کنی از عقل طلب مکن از نبوّت طلب کن. عقل غاشیه کش احکام دین است، عزت و کبریاء دین در میزان عقل نگنجد، و در حیّز جوهر و عرض نیاید. دین ما همان دین است که صد هزار و بیست و چهار هزار انبیاء و رسل را بوده است، و شهادت عزّت قرآن برین سخن شامل است که میگوید: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً الایة مرتبت‌دار دین ما دو چیز است: قال اللَّه و قال رسول اللَّه و گر آنچه مایه دین اهل بدعت است از جواهر و اعراض و فصول متکلمان و تصرفات عقول ایشان در آفرینش یک بار نیست گردد و متلاشی شود، و با کتم عدم رود. یک ذرّه نقصان در آستانه عزّت دین و سدّه عظمت سنّت نیاید. تا از رب العزّت بحکم اقبال بأهل سنت این خطاب می‌آید که: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً اینجا نه کلام متکلمان در گنجد، نه فصول متفلسفان، نه بیان عرض و جوهر ایشان. ,

2 طریق الکلام طریق الظلام و شرّ الظلام ظلام الکلام‌

3 علیک بمنهاج اهل الحدیث و ناهیک بالمصطفی من امام‌

4 دع الخبط، فالدین دین العجوز علیکم بذاک و دین الغلام‌

قوله تعالی: إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ گفت: زن عمران در دعاء خویش: رَبِّ خداوند من! إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ من نذر کردم ترا ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً این که در شکم من است، آزاد داشته بود از همه کار این جهانی. فَتَقَبَّلْ مِنِّی فرا پذیر از من. إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۳۵) که تویی شنوا و دانا. ,

فَلَمَّا وَضَعَتْها چون آن فرزند را بنهاد. قالَتْ رَبِّ! گفت: خداوند من! إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثی‌ من این فرزند که نهادم، دختر زادم... وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ و خدا خود داناتر بآنچه زاد و نهاد. وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثی‌ و پسر نه چون دختر است. وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ و من او را نام مریم نهادم. وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها و من وی را و او که از وی زاید، بزنهار بتو میسپارم مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ (۳۶) از دیو رانده. ,

فَتَقَبَّلَها رَبُّها بپذیرفت آن را خداوند آن. بِقَبُولٍ حَسَنٍ بپذیرفتنی نیکو. ,

وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً و برویانید و برآورد او را به نبات نیکو.. وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا و اللَّه او را بداشتن فرا ذکریا ع سپرد. کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ هر گه که در شدی زکریا بر مریم در محراب. وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً بنزدیک وی روزی یافتی. قالَ یا مَرْیَمُ گفت: ای مریم! أَنَّی لَکِ هذا این ترا از کجاست؟ قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ گفتی: آن از نزدیک خداست. إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (۳۷) خدای روزی میدهد او را که خواهد، بی‌قیاس و بی‌حساب. ,

قوله تعالی: إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ... الایة اذ در اول این آیت تعلق بآخر آیت گذشته دارد، یعنی: سَمِیعٌ عَلِیمٌ إِذْ قالَتِ میگوید: اللَّه شنوا و دانا است بحال و گفتار آن زن عمران که گفت: رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ و گفته‌اند که تعلق باصطفائیت دارد، یعنی «و اصطفی امرأة عمران اذ قالت». و گفته‌اند: تقدیر آنست که اذکر یا محمد بنیوش تا گویم از آنچه زن عمران گفت. بو عبیده گوید: این اذ را حکمی نیست و بهیچ چیز تعلق ندارد. و ازین جنس فراوان آید در قرآن در ابتداء آیات و قصص. إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ معنی آنست که زن عمران بن ماثان گفت، نام وی حنه، و به مریم بارور بود: لان نجانی اللَّه و وضعت ما فی بطنی لاجعلنه محررا اگر خداوند عز و جلّ مرا ازین عقبه برهاند، و این فرزند که در شکم دارم بسلامت از من جدا شود، بر خود واجب کردم که وی را آزاد دارم از کارهاء این جهانی، تا خدای را پرستد، و خدمت بیت المقدس کند. و ایشان بزرگ می‌داشتند خدمت مسجد قدس، و فرزندان بآن میدادند تقرّب را بخدای عزّ و جل. ,

و در شرع ایشان بر فرزندان فریضه بود طاعت داشتن، و گردن نهادن، و خود را بسپردن در چنین نذر که بایشان رفتی و این در حال کودکی بودی تا ببلوغ، و بعد از بلوغ اختیار ایشان را بودی از خدمت مسجد کردن و تیمار داشتن هم چنان بر عادت تا آخر عمر. یا بگذاشتن آن و بیرون شدن. اما معنی «محرر» خالص است، چنان که بهیچ چیز تعلق ندارد و هیچ چیز در وی نگیرد و یقال «رجل حرّ» ای خالص من العیوب «و طین حرّ» ای خالص من الرّمل و الحصاة، و الحرّ هو الذی صار للَّه تعالی فی الحقیقة عبدا. ,

آن گه دعا کرد مادر مریم تا آن نذر از وی پذیرفته شود. گفت: فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ از آنکه آن فرزند را هدیه‌ای ساخته بود در راه حق و در کار خیر، و نه هر هدیه بمحل قبول افتد و لهذا قال اللَّه تعالی: إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ قوله: فَلَمَّا وَضَعَتْها الایة... ای وضعت حملها اشارت بمعنی کرد از آن جهت بلفظ تأنیث گفت. قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثی‌ عادت انبیاء و علماء ایشان چنان بود که هر کسی ازیشان فرزندی بخدمت مسجد قدس دادی تقرّب را بخدای عزّ و جلّ و پسر دادی نه دختر، که دختر عورت باشد و ناقص عقل و دین. و نیز زنان را عذر باشد گاه‌گاه، پس دختر شایستگی تحریر ندارد. مادر مریم گمان برد که پسر زاید، نذر از آن جهت کرد، پس که دختر بود، این سخن بر سبیل اعتذار برون داد و گفت: رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثی‌ خداوندا، من دختر زادم، و دختر چون پسر نبود و شایستگی تحریر ندارد. و آن گه گفت: وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ ای اعلم بمآلها و حقیقة احوالها. گفت: خدا داناتر است که عاقبت کار وی بچه باز آید و حقیقت حال وی چه بود. ,

قراءة شامی و عاصم بروایة بو بکر عیاش و یعقوب بِما وَضَعَتْ بضم تا است. و این از قول مادر مریم است . و روا بود برین قراءة که وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثی‌ عارض بود نه از قول مادر مریم و بر قراءة دیگران که وَضَعَتْ باسکان تا خوانند، لا بدّ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ عارض بود، نه از قول مادر مریم. وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثی‌ برین قراءة هر دو وجه پذیرد. وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ بزبان رومی «مریم» امة اللَّه است. حنة گفت: من این دختر را مریم نام نهادم، و کذلک اسمها عند اللَّه عزّ و جلّ. مصطفی (ص) گفت: «حسبک من نساء العالمین اربع: مریم بنت عمران و آسیة امرأة فرعون و خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد». ,

قوله عزّ و جلّ: إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً در ذوق ارباب معرفت محرّر آنست که در ازل آزال آزاد ابد شد. نه دنیا دامن او گرفت، نه عقبی او را فریفت نه با شواهد و رسوم بماند، نه با پاداش درآویخت. ,

پیر طریقت گفت: «پاداش بر روی مهرتاش است! باز خواستن خود را از دوست، پرخاش است! همه یافتها دریافت آزادی لاش است! ,

3 آزاد شو از هر چه بکون اندر تا باشی یار غار آن دلبر!

نشان آزادی آنست که: از آن فرید عصر خویش بو بکر قحطبی حکایت کنند که: او را پسری بود سر به بی‌رسمیها برآورده، و از شوخی و ناپاکی با جوانان فساق درآمیخته. یکی از پیران طریقت باین پسر برگذشت و وی با اقران خویش در مجلس ملاهی نشسته، و آن بی‌رسمیها بر دست گرفته، و مردم از غیبت وی در دندنه‌ای افتاده، آن پیر را رحمت آمد بر بو بکر قحطبی که تا این مقاسات چون میکشد؟ و با این گفتگوی مردم در حق پسر وی، چون روزگار بسر می‌برد؟! هم چنان میرفت تا بر در قحطبی شد. او را بصفتی دید، از خود بیخود شده، و از آن قصه و آن احوال بی‌خبر! لا بل که از خویش و بیگانه بی‌خبر! لا بل که از دنیا و دنیاویان بی‌خبر! این شیخ از حال وی در تعجب شد، گفت: «فدیت من لا یؤثّر فیه الجبال الرّواسی»! قحطبی بفراست بدانست که او تعجب میکند. گفت: «انّا قد حرّرنا عن رقّ الاشیاء فی الازل». ,

قوله تعالی: وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ فریشتگان گفتند: ای مریم! إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ خدای ترا بگزید. وَ طَهَّرَکِ و پاک گزید هو اصْطَفاکِ عَلی‌ نِساءِ الْعالَمِینَ (۴۲) و برگزید ترا بر زنان جهانیان. ,

یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ ای مریم فرمان بردار زی، و باش خداوند خویش را. وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی و سجود کن و رکوع کن مَعَ الرَّاکِعِینَ (۴۳) با نماز کنندگان. ,

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ این از خبرهای غیب است، نُوحِیهِ إِلَیْکَ پیغام می‌دهیم آن را بتو، وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ و تو نبودی نزدیک ایشان، إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ که قرعه‌ها زدند أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ و بقرعه می‌جستند که کیست آنکه مریم را بردارد و بپرورد، وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ و نبودی نزدیک ایشان، إِذْ یَخْتَصِمُونَ (۴۴) که ایشان از بهر مریم با یکدگر خصومت میکردند. ,

إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ فریشتگان گفتند: ای مریم! إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ خدای بشارت می‌دهد ترا بکلمتی ازو اسْمُهُ، الْمَسِیحُ نام او مسیح عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ عیسی پسر مریم وَجِیهاً روی‌شناس با آب روی، فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ هم درین جهان هم در آن جهان، وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ (۴۵) و او از نزدیک کردگانست. ,

قوله تعالی: إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ الآیة... ملائکة این جا جبرئیل است تنها، و در قرآن ازین فراوانست و در عربیّت روا و روان. هم ازین بابست که اللَّه در قرآن خود را انا گفت، و نحن گفت، و خلقنا و جعلنا نحیی و نمیت، مجیبون، ماهدون ازین اخوات فراوان است. ,

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ مریم در محراب بود، جبرئیل آمد و با وی این خطاب کرد و گفت: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ اللَّه ترا برگزید و از همه فاحشه و اثم پاک کرد. سدی گوید: تطهیر وی آن بود که هرگز هیچ مرد بوی نرسید و حیض زنان ندید. وَ اصْطَفاکِ عَلی‌ نِساءِ الْعالَمِینَ گزین اول عام است که وی را بگزید، چنانک همه زنان پاکان نیک زنان را گزید، پسین گزین خاص است که وی را بگزید تا فریشته دید و روح پاک یافت از نفخه پاک جبرئیل و بی‌شوی پسر زاد نساء و نسوة نامی است جمع زنان را که از آن لفظ وحدان نیست یکی را گویند: «امرأة»، و جماعت «نسوة، و نسوان» و تصغیر «نسیّان». ,

یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ معنی قنوت طاعت داشتن است و عبادت کردن بر دوام، اگر در نماز باشد و گر بیرون از نماز. وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ مفسران در معنی این سجود و رکوع دو قول گفته‌اند: یکی آنکه آن دو رکن معروف خواهد از ارکان نماز. و آن گه فرا پیش داشتن سجود را از رکوع دو وجه است: یکی آنکه در شریعت ایشان چنان بود، سجود فرا پیش رکوع می‌داشتند. دیگر وجه آنکه این تنبیه بر آنک واو ترتیب واجب نکند، هر چند که از روی لفظ سجود فرا پیش داشت، اما از روی معنی و شرط نماز رکوع در پیش است. قول دیگر در معنی وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی آنست که: سجود اصل نمازست، چنانک گفت: وَ أَدْبارَ السُّجُودِ و رکوع حقیقت شکر است. چنانک گفت: وَ خَرَّ راکِعاً ای شاکرا رب العالمین باین دو کلمه مریم را نماز فرمود و شکر فرمود. آنچه گفت: مَعَ الرَّاکِعِینَ معنی آنست که: مع الراکعین الساجدین. لکن دانست که در وَ اسْجُدِی ساجدین خود معلوم شود و مَعَ الرَّاکِعِینَ اشارتست فرا آن که زن را با مردان نماز کردن بجماعت رواست، و دلیل است بر آن که نماز بجماعت مؤکد است و بآن فرمان شرع است، و بمذهب بوثور و جماعتی از اهل ظاهر خود فریضه است. ,

اگر کسی گوید: چونست که در ابتداء این آیات قصه مریم در گرفت آن گه قصه زکریا در میان آورد، باز بقصه مریم باز رفت؟ اگر هم ز اول قصه مریم تمام بگفتی و آن گه قصه زکریا در آن پیوستی سخن با نظام‌تر بودی؟ جواب وی آنست که: قصه ایشان هر دو، بر دو وجه مشتمل است: یکی بیان آیت ولایت و نبوت، دیگر بیان طاعت و عبادت. اول در ابتداء قصه مریم بیان آیت ولایت او در گرفت و تمامی آن بپایان برد. سپس بیان آیت نبوت زکریا در آن پیوست که آیت بر پی آیت لائق‌تر بوده پس عبادت زکریا درگرفت تا قصه وی تمام شد، آن گه عبادت مریم در آن پیوست که ذکر عبادت بر پی ذکر عبادت لائق‌تر بود. پس معلوم شد که این سخن بر نظام خویش است و بر ترتیب خویش. ,

آثار رشیدالدین میبدی

10 اثر از ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.