10 اثر از ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار رشیدالدین میبدی / کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی / ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار

۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ الآیة... هر دین که نه اسلام، باطل است. هر عمل که نه اتّباع سنّت، تخم حسرت است. اسلام درخت است، سنّت آبشخور آن، و ایمان ثمره آن، و حق جلّ شأنه نشاننده آن و پروراننده آن. و این چشمه سنّت مدد که میگیرد از عنایت الهی میگیرد. اگر العیاذ باللّه آن عنایت باز گیرد چشمه خشک شود، و شجره معطّل و عقیم گردد، و نیز ثمره ایمان ندهد، و بر شرف زوال و هلاک بود. این مثل آن گروه است که مرتدّ شدند و از اسلام برگشتند، باز چون عنایت ربّانی سابق بود و چشمه سنّت مدد دهد، از کلمه طیّبه آن شجره را فرع سازند، و از عقیده پاکیزه ثمره‌ای سازند، و آن فرع را از آسمان هدایت مصعد سازند، و ثمره آن در حال حیاة و مماة مستدام گردانند. تا هرگز منقطع نگردد. این است که ربّ العالمین بر طریق مثل گفت: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ، أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها. و گفته‌اند: اسلام بضرب مثل، چراغی است از نور اعظم برافروخته، و از نور سنّت مادّت و پرورش آن پدید کرده، و الیه الاشارة بقوله عزّ و جلّ: أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ میگوید: هر سینه‌ای که ربّ العزّت چراغ اسلام اندر آن سینه بر افروخت، مدد گاهی از نور سنّت آن را پدید آورد، تا همواره آن سینه آراسته و افروخته بود. پس هر که را از سنّت شمّه‌ای نیست، وی را در اسلام بهره‌ای نیست. ,

روایت کنند از شافعی (ره) که گفت: خدای را عزّ و جلّ در خواب دیدم که با من گفت: «تمنّ علیّ» از من آرزویی خواه. گفتم: «امتنی علی الاسلام»، یعنی مرا که میرانی، بر اسلام میران خداوندا. فقال عزّ و جلّ: «قل و علی السّنّة»، یعنی که: چون اسلام خواهی، با آن سنّت خواه. چنین گوی که مرا بر اسلام و بر سنّت میران، که اسلام بی سنّت نیست، و هر اعتقاد که نه با سنّت است آن پذیرفته نیست، و هر دین که مرتبت دار آن سنّت نیست، آن دین حق نیست. ,

اهل معرفت را در اسلام رمزی دیگر است، گفتند: اسلام حق است و استسلام حقیقت، و لکلّ حقّ حقیقة. اسلام شریعت است و استسلام طریقت. منزل گاه اسلام صدر است، و منزل گاه استسلام دل. اسلام چون تن است و استسلام چون روح. تن بی‌روح مردار است، و روح بی‌تن نه بکار است. اسلام دین را درجه کمینه است: از شرک برستن و بایمان پیوستن، و استسلام درجه مهینه است: از خود برستن و در حق پیوستن. این است که اللَّه تبارک و تعالی گفت: إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا هر که از شرک برست و در اسلام پیوست از جمله تائبان است. هر که از خود برست و بحق پیوست از جمله صالحانست. ,

این هر دو آنند که اللَّه بر ایشان مهربانست، و آمرزگار ایشان است. ,

قوله تعالی: إِنَّ مَثَلَ عِیسی‌ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ سبب نزول این آیت آنست که: ترسایان نجران، سید و عاقب و اسقف و اصحاب ایشان آمدند بر مصطفی (ص) و گفتند: «ما لک تشتم صاحبنا» چه بودست ترا که صاحب ما را ناسزا می‌گویی، یعنی عیسی (ع). رسول گفت: آن چه ناسزاست که من وی را گفتم؟ گفتند: می‌گویی که وی بنده است. گفت: «اجل هو عبد اللَّه و رسوله و کلمته القاها الی مریم العذراء البتول.» ,

ایشان چون این سخن شنیدند همه در خشم شدند و کراهیت نمودند، گفتند: «هل رأیت انسانا قط من غیر اب؟» هرگز هیچ مردم دیدی که بی‌پدر باشد؟ ,

اگر چنین است که تو می‌گویی مثال این با ما نمای! رب العالمین بجواب ایشان و حجت بر ایشان این آیت فرستاد، گفت: قیاس خلق عیسی (ع) بی‌پدر همچون قیاس خلق آدم بی‌پدر و بی‌مادر است. ,

إِنَّ مَثَلَ عِیسی‌ عِنْدَ اللَّهِ میگوید سان و صفت عیسی بنزدیک خدا و در حکم وی همچون سان و صفت آدم است. آدم را از خاک بیافرید و قالب وی بساخت، و روزگاری آن جسد بی‌روح میان مکّه و طائف چنان که در خبر است بگذاشت، آن گه آن جسد را گفت که: ای آدم باش بشری زنده گویا، نه پدر بود نه مادر، همچنین باد را گفت: عیسی باش، پدر نه بود و مادر بود، یعنی در تخلیق بنزدیک اللَّه در قدرت او هر دو یکی‌اند. چنان که آفرینش آدم بی‌پدر و مادر بر وی دشخوار نبود، آفرینش عیسی (ع) بی‌پدر دشخوار نبود. ,

قوله تعالی: إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ الآیة... ملائکة این جا جبرئیل است تنها، و در قرآن ازین فراوانست و در عربیّت روا و روان. هم ازین بابست که اللَّه در قرآن خود را انا گفت، و نحن گفت، و خلقنا و جعلنا نحیی و نمیت، مجیبون، ماهدون ازین اخوات فراوان است. ,

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ مریم در محراب بود، جبرئیل آمد و با وی این خطاب کرد و گفت: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ اللَّه ترا برگزید و از همه فاحشه و اثم پاک کرد. سدی گوید: تطهیر وی آن بود که هرگز هیچ مرد بوی نرسید و حیض زنان ندید. وَ اصْطَفاکِ عَلی‌ نِساءِ الْعالَمِینَ گزین اول عام است که وی را بگزید، چنانک همه زنان پاکان نیک زنان را گزید، پسین گزین خاص است که وی را بگزید تا فریشته دید و روح پاک یافت از نفخه پاک جبرئیل و بی‌شوی پسر زاد نساء و نسوة نامی است جمع زنان را که از آن لفظ وحدان نیست یکی را گویند: «امرأة»، و جماعت «نسوة، و نسوان» و تصغیر «نسیّان». ,

یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ معنی قنوت طاعت داشتن است و عبادت کردن بر دوام، اگر در نماز باشد و گر بیرون از نماز. وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ مفسران در معنی این سجود و رکوع دو قول گفته‌اند: یکی آنکه آن دو رکن معروف خواهد از ارکان نماز. و آن گه فرا پیش داشتن سجود را از رکوع دو وجه است: یکی آنکه در شریعت ایشان چنان بود، سجود فرا پیش رکوع می‌داشتند. دیگر وجه آنکه این تنبیه بر آنک واو ترتیب واجب نکند، هر چند که از روی لفظ سجود فرا پیش داشت، اما از روی معنی و شرط نماز رکوع در پیش است. قول دیگر در معنی وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی آنست که: سجود اصل نمازست، چنانک گفت: وَ أَدْبارَ السُّجُودِ و رکوع حقیقت شکر است. چنانک گفت: وَ خَرَّ راکِعاً ای شاکرا رب العالمین باین دو کلمه مریم را نماز فرمود و شکر فرمود. آنچه گفت: مَعَ الرَّاکِعِینَ معنی آنست که: مع الراکعین الساجدین. لکن دانست که در وَ اسْجُدِی ساجدین خود معلوم شود و مَعَ الرَّاکِعِینَ اشارتست فرا آن که زن را با مردان نماز کردن بجماعت رواست، و دلیل است بر آن که نماز بجماعت مؤکد است و بآن فرمان شرع است، و بمذهب بوثور و جماعتی از اهل ظاهر خود فریضه است. ,

اگر کسی گوید: چونست که در ابتداء این آیات قصه مریم در گرفت آن گه قصه زکریا در میان آورد، باز بقصه مریم باز رفت؟ اگر هم ز اول قصه مریم تمام بگفتی و آن گه قصه زکریا در آن پیوستی سخن با نظام‌تر بودی؟ جواب وی آنست که: قصه ایشان هر دو، بر دو وجه مشتمل است: یکی بیان آیت ولایت و نبوت، دیگر بیان طاعت و عبادت. اول در ابتداء قصه مریم بیان آیت ولایت او در گرفت و تمامی آن بپایان برد. سپس بیان آیت نبوت زکریا در آن پیوست که آیت بر پی آیت لائق‌تر بوده پس عبادت زکریا درگرفت تا قصه وی تمام شد، آن گه عبادت مریم در آن پیوست که ذکر عبادت بر پی ذکر عبادت لائق‌تر بود. پس معلوم شد که این سخن بر نظام خویش است و بر ترتیب خویش. ,

قوله تعالی: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً مفسّران گفتند: سبب نزول این آیت آن بود که دوازده مرد از دین اسلام برگشتند و مرتدّ شدند، در جمله ایشان حارث بن سوید انصاری بود و طعمة بن ابیرق و عبد اللَّه بن انس بن خطل و غیرهم از مدینه بیرون شدند و بکفّار مکه پیوستند. ربّ العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً... اسلام اینجا شریعت مصطفی (ص) است. ,

و دین اینجا دین حنیفی که مصطفی (ص) بآن اشاره کرده و گفته: «بعثت بالحنیفیّة السّهلة السّمحة». ,

معنی آیت آنست که: هر که بعد از بعثت محمد (ص) بجز شریعت وی شریعت جوید، و جز دین و سنّت وی دینی دیگر گیرد، و راهی دیگر رود آن از وی نپذیرند، و از راه حق بی‌راه است، و از جمله هالکان و دوزخیان است، که مصطفی (ص) گفت: «و الّذی نفسی بیده لا یسمع بی رجل من هذه الامّة و لا یهودیٌّ و لا نصرانی ثمّ لم یؤمن بی الّا کان من اهل النّار. ,

و روی: «ما یسمع بی من هذه الامّة من یهودی او نصرانی یموت و لم یؤمن بالذی ارسلت به الّا کان من اهل النّار». ,

قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ الآیه... جلیلا! خدایا! کریما! مهربانا! که در وعید کافران مومنان را وعده می‌دهد! و در ذم ایشان اینان را می‌نوازد، میگوید: کافران را فردای قیامت مال و فرزند بکار نیاید، و ایشان را سود ندارد، یعنی که مؤمنانرا بکار آید هر گه که حقوق آن بجای آرند، و آن را دام دین خویش سازند، و سعادت ابدی بدان جویند. مصطفی ص گفت: «نعم المال الصالح للرجل الصالح، نعم العون علی تقوی اللَّه المال» ,

همانست که رب العالمین گفت: وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ می‌گوید: در آنچه ترا داد ازین جهان آن جهان بدست آر! و سعادت آخرت طلب کن! و این سعادت آخرت در معرفت خدای است، و معرفت از نور دلست، و نور دل از چراغ توحید، و اصل این چراغ موهبت الهی است امّا مادّت آن از اعمال و طاعات تن است، و طاعات از قوه نفس است، و قوه نفس از طعام و شراب و کسوتست، و طعام و شراب و کسوة عین مالست. پس مال بدین تدریج سبب سعادت ابدی است. اما باید که بقدر کفایت برنگذرد، که آن گه سبب طغیان شود، چنان که گفت: إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی‌ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی‌ وز بهر این رسول خدا دعا کرد گفت: بار خدایا! قوت آل محمد قدر کفایت کن! این قدر کفایت چون برای فراغت عبادت بود خود عین عبادتست که زاد راه است و زاد راه هم از راهست. ,

شیخ ابو القاسم گرگانی را ضیعتی بود حلال، که از آن کفایت وی در آمدی، یک روز غله آن ضیعة آورده بودند. شیخ یک کف از آن بر گرفت و گفت: «این با توکل همه متوکلان عوض نکنم» و سر این کسی شناسد که بمراقبت دل مشغول بود، و داند که فراغت از کفایت چه مدد دهد رفتن راه راه.. ,

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ الایة... اگر هر چه خزائن زمین است و اموال دفین است کافران را باشد و جمله فدای تن خویش کنند تا خود را بآن باز خرند، و از عذاب اللَّه برهند، ازیشان نپذیرند و آن انفاق مال ایشان را سود ندارد و بکار نیاید، خواه تا در مواساة درویشان بود، خواه تا در مصالح عموم خلق از بهر آنکه عبادت مالی در مراتب طاعت رتبت سوّم است: نخست اعتقاد صافی باید، پس عبادت بدنی، پس عبادت مالی. و کافران را نه اعتقادست، و نه عبادت بدنی پس عبادت مالی ایشان را بچه کار آید و چه سود دارد؟ باز بنده مومن دلی دارد معتقد، زبانی دارد موحّد، ارکانی دارد متعبّد، پس اگر سر اعتقاد دل و ذکر زبان و تعبّد ارکان صدقه دهد، یا بوجهی از وجوه خیرات خرجی کند، اگر چه شبهت را در آن مدخل بود امیدست که چون بدرقه اعتقاد با آن همراه بود، آن را ردّ نکنند. ازین عجبتر که با صفای اعتقاد احکام اصول سنت اگر از اعمال خیزد ز دیوان وی چیزی بر نیاید هم امید رستگاری هست. بحکم آن خبر که مصطفی ص گفت: «یقول اللَّه تعالی قد شفع النبیون و الملائکه و المؤمنون و بقی ارحم الراحمین.» قال: فیقبض قبضة او قبضتین من النار فیخرج خلقا کثیرا لم یعملوا خیرا. ,

قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا.... ایشان که کافر شدند (و نعمت خدای بر خود بپوشیدند) لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً بکار نیاید و سود ندارد ایشان را مالهای ایشان و نه فرزندان ایشان بنزدیک خدا هیچیز، وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (۱۰) و ایشان آنند که بایشان آتش افروزند (فردا). ,

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ همچون عادت و شأن آل فرعون وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ و ایشان که پیش از ایشان بودند، کَذَّبُوا بِآیاتِنا دروغ گرفتند سخنان ما، فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ تا پس فرا گرفت خدای ایشان را بگناهان ایشان، وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ (۱۱) و خدای سخت عقوبتست (و سخت گیر.) ,

قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا (جهودان و مشرکان) را گوی سَتُغْلَبُونَ آری باز مالند شما را ایدر (و باز شکنند) وَ تُحْشَرُونَ إِلی‌ جَهَنَّمَ و فردا شما را بسوی دوزخ انگیزانند وَ بِئْسَ الْمِهادُ (۱۲) و بد آرامگاههایی است (دوزخ دوزخیان را.) ,

قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ شما را شگفتی بود (سخت نیکو،) فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا دو گروه که هم روی شدند و هم دیدار، فِئَةٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یک گروه کشتن می‌کردند در پیدا کردن راه بخدای. وَ أُخْری‌ کافِرَةٌ و دیگر گروه کافران بخدا، یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ (این گروه مسلمانان گروه کافران را) می‌دیدند بشمار دو بار چند خویشتن، رَأْیَ الْعَیْنِ بر دیدار چشم آشکارا وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ و خدای نیرو میدهد او را که خواهد بیاری دادن خود، إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ (۱۳) در آنچه شما دیدید عبرتی است بینایان (و خردمندان) را. ,

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ مقاتل حیان گفت: قصه نزول این آیت آنست که: میان اوس و خزرج در زمانه جاهلیت عداوتی و قتالی رفته بود چون مصطفی (ص) به مدینه آمد، ایشان را صلح داد و از سر آن عداوت و کینه برخاسته بودند. روزی ثعلبة بن غنم از اوس و اسعد بن زراره از خزرج بر یکدیگر رسیدند و تفاخر کردند. ثعلبه گفت: مائیم که خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین از ماست، و حنظله غسیل ملائکه از ماست، سعد بن معاذ، الّذی اهتزّ له عرش الرحمن و رضی اللَّه بحکمه فی بنی قریظه از ماست، عاصم بن ثابت بن افلح سالار لشکر اسلام از ماست. اسعد بن زراره جواب داد که: چهار کس از بزرگان صحابه که حمله و حفظه قرآن‌اند از مااند. ابی بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت، و ابو زید. ,

و سعد بن عباده که خطیب و رئیس انصار است، از ما است. آن گه سخن میان ایشان درشت شد. خزرجی گفت: و اللَّه اگر آن نیستی که اسلام در پیوست و مصطفی (ص) آن عداوت و خصومت ما برداشت و صلح داد، ما سران و سالاران شما بکشتیمی، و فرزندان را ببردگی ببردیمی، و زنان را بقهر و بی‌کاوین بزنی کردیمی! اوسی گفت: دیدیم روزگاری دراز که این اسلام و این صلح نبود و شما این نتوانستید، و آن گه شما را زدیم و کشتیم و کوفتیم!! ازین جنس سخن میان ایشان بسیار برفت، و آوازه بهر دو قبیله افتاد. سلاح برداشتند و قصد جنگ کردند. خبر به مصطفی (ص) رسید، برخاست، و بر مرکوبی نشست، و بانجمن ایشان شد، و این آیات که در صلح و جنگ ایشان فرود آمده بود، بر ایشان خواند گفت: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای شما که انصارید از اوس و خزرج، و گرویده‌اید اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ این عظیم آیتی است از عظیمهای قرآن که ربّ العالمین بندگان خود را بحقّ خود مطالبت کرد، و سزاء حق خویش از ایشان طلب کرد. چنان که جای دیگر گفت: وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ و ازین معنی هم طرفیست در آنچه گفت: وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ.، وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ. بر مسلمانان این خطاب صعب آمد، گفتند: سزاء حق اللَّه کی تواند؟ و کی بآن رسد؟ پس ربّ العالمین منسوخ کرد و ناسخ آن فرستاد: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ. قومی گفتند: درین آیت نسخ نیست، و حق تقوی بر حسب استطاعت است، بدلیل‌ ,

خبر معاذ (رض) قال: اردفنی رسول اللَّه (ص) و قال: یا معاذ! أ تدری ما حقّ اللَّه علی العباد؟ قلت: اللَّه و رسوله اعلم. فقال: ان یعبدوه، و لا یشرکوا به شیئا. ثم قرأ: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ. ,

و در تفسیر گفته‌اند: حَقَّ تُقاتِهِ ان یطاع فلا یعصی، و یذکّر فلا ینسی، و یشکر فلا یکفر. و معلوم است که فرمان برداری خدای عزّ و جلّ و یاد کرد و سپاسداری وی منسوخ نشود. و قال الزجاج: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ای اتّقوه فیما یحقّ علیکم ان تتّقوه فیه. ,

قوله تعالی: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ مجاهد گفت: مسلمانان و جهودان در کار قبله سخن گفتند، و تفاخر کردند هر کس ازیشان بقبله خویش. جهودان گفتند: بیت المقدس فاضلتر و شریفتر، و قبله آن است که مهاجر انبیاست در زمین مقدّسه. ,

مسلمانان گفتند: قبله کعبه است و کعبه شریفتر و عظیم‌تر و نزدیک خدا بزرگوارتر و دوستر از همه روی زمین، فأنزل اللَّه عزّ و جلّ: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ ایشان درین منازعت بودند که ربّ العالمین تفضیل کعبه را این آیت فرستاد. ,

فصل فی فضائل مکة ,

اکنون پیش از آنکه در تفسیر و معانی خوض کنیم، از فضائل مکه و خصائص کعبه طرفی بر گوئیم، هم از کتاب خدا عزّ اسمه، و هم از سنّت مصطفی (ص): قال اللَّه: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ و وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً و وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ. و طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ و إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَها. و رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً. و وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ. وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ و فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ. و أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ. و إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ و وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا... الی غیر ذلک من الآیات الدّالّة علی شرفها و فضلها. این آیات هر یکی بر وجهی دلالت کند بر شرف کعبه و فضیلت آن، و بزرگواری و کرامت آن نزدیک خداوند عزّ و جلّ. آن را عتیق خواند، و عتیق کریم است و از دعوی جبّاران آزاد یعنی که: بزرگوارست آن خانه بنزدیک خداوند عزّ و جلّ، و آزاد است، که هرگز هیچ جبار سرکش دعوی در آن نکرد و قصد آن نکرد. مسجد حرام خواند و شهر حرام و بیت حرام، یعنی که با آزرم است، و با شکوه، و با وقار. بازگشتن‌گاه جهانیان و جای امن ایشان، و نزول‌گاه انبیاء و مستقرّ دوستان، منبع نبوّت و رسالت و مهبط وحی و قرآن. ,

قوله تعالی هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ یعنی: القرآن مِنْهُ ای من القرآن آیاتٌ مُحْکَماتٌ ای متقنات مبینات مفصّلات لا اشکال فی لفظهن و ظاهرهن، یعمل بهنّ میگوید: این قرآن بعضی محکمات است و بعضی متشابهات. ,

محکمات آنست که در لفظ و معنی آن هیچ اشکال نبود، نسخ از آن باز گرفته‌اند و معارضه از آن باز گردانیده، و اختلاف را در آن حاجت بتکلف نظر نباشد، از آنک روشن و پیدا و ظاهر بود و آن فرائض و حدود است، امر و نهی، و حلال و حرام. و معظم قرآن و اصل قرآن آنست، چنان که گفت هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ أمّ هر چیز معظم آنست که قوام آن چیز بدانست و از سر جانور أمّ آنست که زندگانی آدمی در بقاء آنست و گفته‌اند: هنّ أمّ الکتاب ای: أم کل کتاب أنزله اللَّه علی کل نبی فیهن کل ما احل و کل ما حرم میگوید این آیات محکمات که درین قرآن بتو فرو فرستادیم اصل همه کتاب خدای‌اند که پیغامبران را داد، یعنی که همه را بیان حلال و حرام و فروض و حدود کردیم و روشن گفتیم. ابن عباس گفت: آنست که در سورة الانعام بسه آیت بیان کرد: قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ الی آخر الآیات الثلاث و نظیر آن در سوره بنی اسرائیل است وَ قَضی‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ الآیات وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ أخر جمع أخری است میگوید: متشابهات است درین قرآن. و متشابهات آنست که بچیزی ماند در ظاهر و که جز از آن باشد در حقیقت، چنان که میگوید وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها (فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ) فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً. ,

و در آیتی دیگر گفت: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی‌ وَ یَنْهی‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ ظاهر این هر دو بدان ماند که آن جا بفسق می‌فرماید و این جا نهی از آن می‌کند، تا آن گه که عالم بیان کند و گوید معنی آیت آنست که: امرناهم بالطاعة فخالفوا و فسقوا. ,

قتاده و ربیع و ضحاک و سدی گفتند: محکمات ناسخات است که موجب عمل است، و متشابهات منسوخات است که ایمان آوردن بدان واجب است، اما عمل بدان نیست. ابن زید گفت: محکمات قصص انبیاء است، که رب العالمین آن را مفصل و مبین کرده در قرآن، قصه نوح در بیست و چهار آیت، قصه هود در ده آیت، قصه صالح در هشت آیت، قصه لوط در هشت آیت، قصه شعیب در سیزده آیت، قصه موسی در آیات فراوان، و ذکر پیغامبر ما (ص) در بیست و چهار آیت باز گفته، و فضل و شرف وی در آن مبین کرده. و متشابهات آنست که درین قصه‌ها مکرر می‌شود. ,

قوله، تعالی: إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ ایشان که کافر می‌شوند و نمی گروند بِآیاتِ اللَّهِ بسخنان خدای وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ و پیغامبران را میکشند بناحق وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ و میکشند ایشان را که بداد و راستی فرمایند. مِنَ النَّاسِ از مردمان، فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (۲۱) بشارت ده ایشان را بعذابی دردنمای. ,

أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ ایشان‌اند که تباه گشت (و نیست شد) کردار های ایشان، فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ هم درین جهان (ببی نامی) و هم در آن جهان (ببی پاداشی.) وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۲) و نه ایشان راست هیچ یاری ده. ,

أَ لَمْ تَرَ؟ نمی‌بینی و ننگری إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ بایشان که ایشان را بهره‌ای دادند از کتاب (آسمانی) یُدْعَوْنَ إِلی‌ کِتابِ اللَّهِ می‌باز خوانند ایشان را با نامه خدا لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ تا حکم کند کتاب خدا میان ایشان ثُمَّ یَتَوَلَّی آن گه بر می‌گردد. فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (۲۳) گروهی ازیشان روی گردانیده (باک نداشته، و فرو گذاشته.) ,

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا آن (دلیری ایشان) بآنست که ایشان گفتند، لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ فردا آتش بکسی از ما نرسد مگر روزی چند شمرده، وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ و ایشان را فریفته کرد در دین ایشان ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۲۴) آنچه خود می‌ساختند از دروغ. ,

آثار رشیدالدین میبدی

10 اثر از ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.