قوله تعالی: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ الآیة... سبب نزول این آیت آن بود که عرب چون از حج و مناسک فارغ میشدند، هر کسی بر در کعبه بیستادی و مناقب و مآثر پدر خویش در گرفتی، این یکی گفتی پدرم مهمان دار بود و درویش نواز، و آن یکی گفتی پدرم مبارز بود و جنگها مردانه بکردمی، و گفتی چون خاندان ما بجوانمردی و نیکوکاری و سرافرازی هیچ خاندانی نیست، هر کسی بنوعی تفاخر میکرد، و مناقب اسلاف خود میخواند، رب العالمین ایشان را از آن برگردانید و بذکر خود فرمود گفت: چنانک پدران خود را یاد میکنید مرا یاد کنید و مرا ستائید، که آن همه نیکویی بپدران شما من کردم، و من خواستم، و من بر آن داشتم، پس شکر همه مراست، و منت مرا! «أنا و الملأ فی بناء عظیم اخلق فیعبد غیری و انعم فیشکر غیری» ابن عباس گفت معنی آیت آنست: که چون پدر ترا بدی میگویند و در حق وی ناسزا شنوی خشم گیری و از آن فراهم آیی، چون که از مبتدعان و بی دینان در حق ما ناسزاها میشنوی و گزافها میبینی بدان خشم نگیری، و چشم از آن برهم نهی، چنین مکن! فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً یاد کرد اللَّه بخشم گرفتن در ناسزا که بحق وی میشنوی بیشتر کن از یاد کرد پدران بخشم گرفتن در بدایشان شنیدن. و هم ازین باب آنست آنچه رب العالمین گفت «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» و به ,
قال النبی: «اوثق عری الایمان الحبّ فی اللَّه و البغض فی اللَّه.» ,
قومی گفتند «فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ» خطیب را میگوید بمنا در ایام منا، که مرا ستائید و مرا یاد کنید چنانک بروزگار گذشته پدران خود را میستودید، و مییاد کردید، بل که بیشتر. و اگر ایشان را حق تربیت است ما را حق کردگاری و روزی گماری است. اینجا نکته است بآنچه حق پدر گفت نه حق مادر، یعنی که پدر را بحرمة و هیبت یاد کنید، و مادر را بشفقت و رحمت و اللَّه تعالی هو الذی یرحم و لا یرحم. ,
فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا الآیة... این قومی راست که همّت ایشان دنیا بود، مال و زر و سیم و غلام و کنیزک وضعیت و ماشیه، اللَّه میگوید وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ کسی که از ما همه این خواهد وی را از خیر آن جهانی هیچ نصیب نه. همانست که گفت: وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ ,
قوله تعالی: وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی الآیة... مفسّران گفتند چون آیت آمد که وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ یاران گفتند یا رسول اللَّه اکنون که ما را بدعا فرمودند کی خوانیم و چون خوانیم؟ بروز خوانیم یا بشب؟ بآواز بلند خوانیم یا نرم خوانیم؟ نزدیک است تا براز خوانیم؟ یا دور است تا بآواز خوانیم؟ ,
رب العزة بجواب ایشان این آیت فرستاد وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی... آوردهاند در بعضی کتب که چون موسی علیه السّلام با حق مناجات کرد گفت بار خدایا! دوری تا ترا بآواز خوانم؟ یا نزدیکی تا براز خوانم؟ جواب آمد که ای موسی! اگر دوری را حدی بنهم هرگز بآن نرسی، و اگر نزدیکی را حدّی بنهم طاقت نداری، و زیر بار عظمت و جلال ما پست شوی. ,
پیر طریقت ازینجا گفت: الهی از نزدیک نشانت میدهند و برتر از آنی، وز دورت میپندارند و نزدیکتر از جانی، موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی. ملکا! تو آنی که خود گفتی و چنانک گفتی آنی. بشنو لطیفه نیکو درین آیت: گفتند سؤال هر رونده دلیل حال او باشد، قومی را همه اندیشه مخلوقات و محدثات گرفته بود و ز همت دون چندان در مصنوعات آویختند که خود پروای صانع نداشتند، و با حقیقت معرفت او نپرداختند، تا یکی از روح پرسید، یکی از کوه، یکی از مال غنیمت، یکی از حال یتیمان، یکی از خمر و قمار، یکی از عذر زنان، لا جرم جواب همگنان بواسطه داد چنانک گفت یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ الآیة وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ، قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی الآیة. وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً. ,
ای سید سادات و ای مهتر کائنات! ایشان که فرمود از ما با دیگری پرداختند، و بقدر همت خود سؤال کردند، همه را تو ای محمد جواب ده! و مقصودهاشان در کنار نه، باز قومی که از ما پرسند و از دوستی ما با دیگری نپردازند، تخصیص و تشریف ایشان را بجواب واسطه از میان بردارم بخودی خودشان جواب دهم. ,
قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ... الآیة... این آن وقت بود که ابراهیم کودک خود را اسماعیل و مادر وی را هاجر برد و بفرمان حق ایشان را در آن وادی بی زرع بنشاند، آنجا که اکنون خانه کعبه است، پس ازیشان باز گشت تا آنجا که خواست که از دیدار چشم ایشان غائب گردد، خدای را عز و جل خواند و گفت رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً همانست که در آن سورة دیگر گفت رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ خداوند ما بنشاندم فرزند خود را بهامونی بی بر نزدیک خانه تو، خانه با آزرم با شکوه و بزرگ داشته، خداوندا تا نماز بپای دارند، و آن خانه نماز را قبله گیرند. آن گه ایشان را روزی فراوان خواست و همسایگان خواست که وادی بی زرع و بی نبات بود، و بیابانی بی اهل و بی کسان بود، گفت فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ خداوندا دل قومی را از مردمان چنان کن که میشتابد باین خانه و بایشان وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ و ایشان را از میوههای آن جهان روزی کن. خدای عز و جل دعاء وی اجابت کرد فما مسلم الّا و یحب الحجّ هیچ مسلمان نبود که نه دوست دارد حج کردن و زیارت خانه، و در هیچ دیار چنان میوه که آنجا برند به نیکویی و لطیفی و بسیاری نیست. قال اللَّه تعالی یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا و ابراهیم در آنچه خواست از روزی مؤمنانرا از دیگران جدا کرد و مستثنی، و گفت مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ از بهر آنک در باب هدایت فرزندان را بر عموم دعا کرده بود، و گفته که: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی و او را از تعمیم با تخصیص آوردند و گفتند لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ پس چون این دعا کرد تخصیص نگه داشت، و مؤمنانرا از کافران جدا کرد، رب العالمین آن تخصیص وی با تعمیم برد و کافران را نیز در آورد، گفت وَ مَنْ کَفَرَ نعمت دنیا از کس دریغ نیست آشنا و بیگانه همه را از آن نصیب است، عرض حاضر یاکله البرّ و الفاجر کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً پس در آخر آیت کافر از مؤمن باز برید بنواخت دنیا و عطاء آن جهانی گفت فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلی عَذابِ النَّارِ او را بر خوردار کنم زمانی اندک که این گیتیاند کست برسیدنی. و برسیدنی اندک بود و آمدنی نزدیک، و بعاقبت او را ناچاره بعذاب رسانیم، وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ و بد جایگاهی که دوزخ است، شدن گاه کافران. شامی فَأُمَتِّعُهُ خواند بجزم میم و تخفیف تا، باقی بفتح میم و تشدید تا و هر دو قراءت بمعنی یکسانند. ,
آن گه قصه بنا نهادن کعبه در گرفت گفت: وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الآیة... ,
و قصه آنست که عبد اللَّه بن عمرو بن العاص السهمی گوید کعبه پیش از آفرینش دیگر زمین بر آب بود، کفی خاک آمیز، سرخ رنگ بر روی آب گردان. دو هزار سال، تا آن گه که رب العالمین زمین را از آن بیرون آورد و باز گسترانید، ازینجاست که کعبه را ام القری خوانند و گویند ما در زمین که زمین را از آن آفریدهاند، پس چون اللَّه تعالی زمین را راست کرد موضع کعبه در زمین پیدا بود، بالا یکی ریک آمیز سرخ رنگ، پس چون رب العالمین آدم را بزمین فرستاد آدم بالایی داشت بمقدار هواء دنیا فرق وی بآسمان رسیده بود، و آدم بآواز فریشتگان مینیوشیدی، و از وحشت دنیا میآسودی و انس میگرفتی، اما جانوران جهان از وی میبترسیدند و میبگریختند. ,
و در بعضی اخبار آمده است که فریشته بوی آمد کاری را و از وی بترسید، پس اللَّه سبحانه و تعالی او را فرو آورد بید صنعت خویش تا بالای وی بشصت گز باز آورد، و آدم ع از شنیدن آواز فریشتگان باز ماند و مستوحش شد، و بخداوند عز و جل نالید، جبرئیل آمد و گفت اللَّه میگوید که مرا در زمین خانه ایست، رو کرد آن طواف کن، چنانک فریشتگان را در آسمان دیدی که گرد بیت المعمور طواف میکردند. آدم برخاست از زمین هندوستان که منزل وی آنجا بود و بدریای عمان بر آمد بحج، و این دلیل است که آن گز که بالای وی شصت گز بود نه این گز ما بود، پس چون به مکه رسید، فرشتگان باستقبال وی آمدند و گفتند یا آدم برّ حجک طف فقد طفنا قبلک بالفی عام. ای آدم نیک باد او پذیرفته بادا حج تو! ای آدم طواف کن که ما پیش از تو طواف کردیم بدو هزار سال. و گفتهاند که آدم پنجاه و چند حج کرد. و همه پیاده که در روی زمین بارگیری نبود که آدم را بر توانستی داشت. و گفتهاند میان دو گام وی سه روزه راه بود، هر جا که پای بر زمین مینهاد آنجا شهری است آبادان، و هر چه میان دو گام وی بود دشت است و بیابان، چون به مکه آمد فریشتگان از بهر وی خیمه از نور آوردند از بهشت بدو در، و آن را بر موضع کعبه زدند، یک دراز سوی مشرق و یکی از سوی مغرب، و قندیل در آویختند، و کرسی آوردند از بهشت از یک دانه یاقوت سپید و در میان خیمه بنهادند، تا آدم بر آن مینشست. پس چون آدم ع از دنیا بیرون شد آن خیمه را بآسمان بردند که یاقوت هم چنان نهاده بود درخشان و روشن، جهانیان بوی تبرک میکردند، و بوی از آفتها و عاهتها و دردها شفا میجستند، از بس که دست کافران و حائضان و ناشستگان بوی رسید سیاه شد. پس چون آب گشاد طوفان نوح را خداوند عز و جل نوح را فرمود تا بر گرفت و بر کوه بو قبیس پنهان کرده همانجا میبود تا روزگار ابراهیم ع. پس اللَّه تعالی خواست که کعبه را بر دست وی آبادان کند و ابراهیم را بآن گرامی کند، و آیین آن مؤمنانرا تازه کند، فرمود وی را که مرا خانهایست در زمین رو آن را بنا کن، ابراهیم رفت بر براق و سکینه با وی و جبرئیل با وی، به مکه آمد، اسماعیل را دست باز گرفت، و جبرئیل کار فرمای بود، و سکینه در هوا باز ایستاده بود چون پاره میغ، چهار سوی و آواز میداد که «ابن علیّ » بنا بر من نه ابراهیم بر سایه وی اساس نهاد و بنیاد ساخت. اسماعیل سنگ میآورد ,
قوله تعالی: وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ الآیة... ,
اختلافست میان علما که آن سخنان و فرمان حق چه بود و چند بود که رب العالمین ابراهیم را بآن بیازمود، ابن عباس گفت بروایت طاوس ازو که: اللَّه تعالی فرمان داد وی را بده چیز از تطهیر و تأدیب، پنج در تن و پنج در سر، اما آن پنج که در سرست: آب در دهن کردن و در بینی کردن و مسواک کردن و شارب گرفتن و موی سر بدو شاخ کردن، و آن پنج که در تن است: ختنه کردن و ناخن بریدن و موی زیر دست کندن و زیر ازار ستردن و بآب استنجا کردن. و گفتهاند که پنجم آب دراز ارزدن است. و خدای عز و جل امّت مصطفی را باین آداب و سنن فرمود و گفت «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً پس کیش ابراهیم روید و سنت وی بجای آرید. و مصطفی آن را تقریر کرد و گفت: «الفطرة عشرة المضمضة و الاستنشاق و السّواک و قصّ الشارب و تقلیم الاظفار و غسل البراجم یعنی وسط الاصابع، و نتف الإبط و الانتضاح بالماء و الختان و الاستحداد قال سعید بن المسیّب اختتن ابراهیم بعد مائة و عشرین سنة بالقدوم و هی قریة بالشام، ثمّ عاش بعد ذلک ثمانین سنة. قال و کان ابراهیم اوّل من اضاف الضّیف، و اوّل من اختتن، و اوّل من قصّ الشارب، و اوّل من قلّم الظّفر، و اوّل من استحد، و اول من رأی الشیب، فقال یا ربّ ما هذا قیل له هذا وقار قال یا ربّ زدنی وقارا. ,
قولی دیگر از ابن عباس آوردهاند بروایت عکرمه ازو که آن کلمات سی سهم است از شرایع الاسلام و اصول دین و مایه ایمان و ده سهم از آن در سورة التوبة گفت التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ... الی آخر الآیة. و ده سهم در سورة الاحزاب إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ... الی آخرها. و ده سهم در ابتداء سورة، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، و در اثناء المعارج. و هیچ کس را از مسلمانان این جمله خصال نیازمودند در دین که چنان بجای آورد، و بآن درست آمد که ابراهیم ع و اللَّه تعالی او را بدان بستود. گفت «فَأَتَمَّهُنَّ» هیچ از آن فرو نگذاشت و بتمامی بگزارد. و قیل ان اللَّه تعالی ابتلاه فی ماله و نفسه و ولده و قلبه فسلّم ماله الی الضیفان، و ولده الی القربان، و نفسه الی النیران، و قلبه الی الرحمن فاتّخذه خلیلا و اثنی علیه، فقال «وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّی» او را در مال بیازمود و در نفس و فرزند و دل مال بمهمان داد و فرزند بقربان و تن بآتش نمرود و دل با حق پرداخت و رب العالمین گفت وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّی ابراهیم تقصیر نکرد، بندگی بجای آورد و شرائط آن بتمامی بگزارد من او را بدوست خود گرفتم، فذلک فی قوله وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا. ,
ابراهیم نامی است سریانی و معناه اب رحیم فحولت الحاء هاء کما قیل فی مدحته و مدحته و قیل معناه بریء من الاصنام و هام الی ربّه لقوله تعالی إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً اللَّه گفت من ترا پیشروی گردانم که جمله نیک مردان و شایستگان بتو اقتدا کنند، آن گه این خبر را تحقیق کرد و این وعده وفا گردانید و گفت مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ ای اتبعوا ملّته فی التوحید ای شما که خلائقاید تا بقیامت بر پی پدر خویش روید ابراهیم، در توحید او را پس روی کنید. ,
قوله تعالی: یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ الآیة... مال باختن در راه شریعت نیکوست، لکن نه چون جان باختن در میدان حقیقت، بوقت مشاهدت از غیر جدا شدن، و بشرط وفا بودن نیکوست، لکن نه چنان که از خویشتن جدا شدن و قدم بر بساط صفا نهادن. ,
2 از غیر جدا شدن سر میدانست کار آن دارد که در خم چوگانست
یکی میپرسد که از مال چه دهیم؟ و چون خرج کنیم؟ شریعت او را جواب میدهد از دویست درم پنجدرم و از بیست دینار نیم دینار. دیگری میپرسد و حقیقت او را جواب میدهد که با تو بجان و تن هم قناعت نکنند. آری حدیث مزدوران دیگرست و داستان عارفان دیگر، معرفت مزدور تا جان شناختن است، و معرفت عارف تا جان باختن ,
4 مال و زر و چیز رایگان باید باخت چون کار بجان رسید جان باید باخت
قوله تعالی: وَ کَذلِکَ همچنین جَعَلْناکُمْ أُمَّةً شما را گروهی کردیم وَسَطاً بهینه گزیده، لِتَکُونُوا شُهَداءَ تا گواهان باشید پیغامبران را، عَلَی النَّاسِ بر مردمان از امّتان ایشان، وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً و رسول شما بر شما گواه، وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ و نکردیم ترا آن قبله الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها آنک تو اول بر آن بودی إِلَّا لِنَعْلَمَ مگر که بدانیم و به بینیم مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ آن کیست که بر پی رسول میرود مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلی عَقِبَیْهِ از آن کس به پس میباز گردد و با پاشنه مینشیند، وَ إِنْ کانَتْ لَکَبِیرَةً و آن از قبله بقبله گشتن کاری بزرگ و گران بود إِلَّا عَلَی الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ مگر بریشان که اللَّه دل ایشان را راه نمود و بر راستی بداشت، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ و اللَّه تباه کردن ایمان شما را نیست إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ اللَّه بمردمان مهربان است بخشاینده سخت مهربان ,
قوله تعالی: إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ... الآیة... چون خلیل در روش آمد از حضرت عزت فرمان آمد که یا ابراهیم هر که ما را خواهد جمله باید که ما را بود، تا شطبه از مرادات بشری و معارضات نفسی با تو مانده است از رنج کوشش بآسایش کشش نرسی، المکاتب عبد ما بقی علیه درهم: ,
2 ما را خواهی مراد ما باید خواست یکباره ز پیش خویش بر باید خاست
خلیل گفت خداوندا ابراهیم را نه تدبیر مانده است نه اختیار، اینک آمدم بقدم افتقار، بر حالت انکسار، تا چی فرمایی! أَسْلَمْتُ خود را بیوکندم و کار خود بتو سپردم، و بهمگی بتو باز گشتم. فرمان در آمد که یا ابرهیم دعوایی بس شگرف است، و هر دعوی را معنی باید و هر حقی را حقیقتی باید، اکنون امتحان را پای دار! او را امتحان کردند بغیر خویش و جزء خویش و کل خویش: امتحان بغیر او آن بود که مال داشت فراوان، گفتهاند هفتصد هزار سر گوسپند داشت بهفت هزار گله با هر گله سگی که قلادههای زرین در گردن داشت، او را فرمودند که دل از همه بردار و در راه خدا خرج کن خلیل همه را در باخت، و هیچیز خود را نگذاشت. در آثار بیارند که فریشتگان گفتند بار خدایا! تا این ندا در عالم ملکوت داده که وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا جانهای ما در غرقاب است و زهرههای ما آب گشت. ازین تخصیص، خلیل از کجا مستحق این کرامت گشت؟ ندا آمد که جبریل پرهای طاووسی خویش فروگشای و از ذروه سدره بقمّه آن کوه رو، و خلیل را آزمونی کن. جبریل فرود آمد بصورت یکی از بنی آدم، بتقدیر و تیسیر الهی، آنجا در پس کوه بیستاد، و آواز بر آورد که یا قدوس خلیل از لذت آن سماع بی هوش گشت، از پای در آمد گفت یا عبد اللَّه یک بار دیگر این نام باز گوی و این گله گوسپند ترا، جبریل یک بار دیگر آواز بر آورد که یا قدوس! خلیل در خاک تمرغ میکرد چون مرغی نیم بسمل، و میگفت یک بار دیگر بازگوی و گله دیگر ترا. ,
4 و حدثتنی یا سعد عنه فزدتنی جنونا فزدنی من حدیثک یا سعد
قوله تعالی إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ الآیة... ,
اشارتست بصفوة دل دوستان در مقام معرفت، و مروه اشارتست بمروت عارفان در راه خدمت. ,
میگوید آن صفوت و این مروت در نهاد بشریت و بحر ظلمت از نشانهای توانایی و دانایی و نیک خدایی اللَّه است. و الیه الاشارة بقوله تعالی یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ پس نه عجب اگر شیر صافی از میان خون بیرون آرد، عجب آنست که این درّیتهم در آن بحر ظلمت بدارد، و جوهر معرفت در صدف انسانیت نگه دارد. ,
حکایت کنند که ذو النون مصری مردی را دید که ظاهری شوریده داشت گفت دلم او را میخواست و بولایت وی گواهی میداد، اما نفس من او را مینخواست و مینپذیرفت، ساعتی درین اندیشه بودم میان خواست دل و ردّ نفس. آخر آن جوانمرد بمن نگرست یا ذو النون الدّر وراء الصدف، گفت صدف انسانیّت را چه بینی؟ آن در بین که در درون صدف است آری چنین است و لکن میدان که نه در هر صدفی درو گوهر بود، چنانک نه در هر شاخی میوه و ثمر بود، نه در هر چاهی یوسف دلبر بود، نه بر هر کوهی موسی انور بود، نه در هر غاری احمد پیغامبر بود، نه در هر دلی یاد دوست مهربان بود، نه در هر جانی مهر جانان بود، دلی که درو یاد اللَّه بود در کنف رعایت و در خدد حمایت معصوم بود، جانی که درو مهر جانان بود در بحر عیان غرقه نور بود، اینست که آن عزیز روزگار گفت قلوب المشتاقین منوّرة بنور اللَّه، و اذا تحرک اشتیاقهم اضاء النور ما بین السماء و الارض، فیعرضهم اللَّه علی الملائکة، فیقول هؤلاء المشتاقون الیّ، اشهدکم انّی الیهم اشوق، و قیل من اشتاق الی اللَّه اشتاق الیه کل شیء. قال بعض المشایخ انا ادخل السّوق و الاشیاء تشتاق الیّ و انا عن جمیعها حرّ. و اعجب من هذا ما حکی عن محمد بن المبارک الصوری قال کنت مع ابراهیم بن ادهم فی طریق بیت المقدس، فنزلنا وقت القیلولة تحت شجرة رمّانة، فصلینا رکعات فسمعت صوتا من اصل الرمانة یا ابا اسحاق، اکرمنا بان تأکل منا شیئا، فطأطأ ابراهیم رأسه فقال ثلث مرّات. ثم قال یا محمد کن شفیعا الیه لیتناول منّا شیئا، فقلت یا ابا اسحاق لقد سمعت، فقام و اخذ رمّانتین، فاکل واحدة و ناولنی الأخری، فاکلتها و هی حامضة و کانت شجرة قصیرة. فلمّا رجعنا مررنا بها، فاذا هی شجرة عالیة و رمانها حلو و هی تثمر فی کلّ عام مرّتین، و سمّوها رمّان العابدین و یأوی الی ظلّه العابدون. ,
قوله تعالی: وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ خدای شما خدائیست یکتا یگانه، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدا جز او الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ فراخ بخشایش مهربان، إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آفرینش آسمانها و زمین وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ و در شد آمد شب و روز، وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ و کشتی که میرود در دریا بِما یَنْفَعُ النَّاسَ بآنچه مردمان را بکار آید و ایشان را در جهان ایشان سود دارد وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ و در آنچه اللَّه میفرو فرستد از آسمان از آب، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده میگرداند بآن آب زمین را پس از مردگی آن، وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ و در آنچه بپراکند در زمین از هر جنبنده که هست، وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ و در گردانیدن بادها از هر سوی، وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و در میغ بداشته و روانیده میان آسمان و زمین، لَآیاتٍ نشانهاست روشن پیدا، در آنچه گفتیم لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ آن گروهی را که خرد دارند در یابند. ,
قوله تعالی: وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ مال یکدیگر مخورید بَیْنَکُمْ در میان خویش بِالْباطِلِ بگزاف و بنا شایست وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکَّامِ و آن را فرا دست حاکمان مگذارید برشوت، لِتَأْکُلُوا تا خورید بآن فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ، چیزی از خواستههای مردمان بِالْإِثْمِ به بزهمندی وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ و شما دانید که چه میکنید. ,
یَسْئَلُونَکَ ترا میپرسند عَنِ الْأَهِلَّةِ از نو ماهها قُلْ بگوی هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ آن هنگامهای ساخته و نهاده خدای است مردمان را، وَ الْحَجِّ و ساخت حج را، وَ لَیْسَ الْبِرُّ و پارسایی و نیکی آن نیست بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها که بخانههای خود از بام درآئید، وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی لکن پارسایی پارسایی آن کس است که از خشم اللَّه بپرهیزد، وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها بخانهها که آئید از در درآئید، وَ اتَّقُوا اللَّهَ و از خشم و عذاب اللَّه بپرهیزید لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ تا مگر با نیکویی جاوید بمانید. ,
وَ قاتِلُوا و کشتن کنید فِی سَبِیلِ اللَّهِ در راه خدای و در آشکارا کردن دین اسلام، الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ بآن کسها که با شما جنگ میکنند در سبیل باطل و مه آوردن دین کژ، وَ لا تَعْتَدُوا و اندازه در مگذارید و افزونی مجوئید إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ که اللَّه دوست ندارد اندازه در گذارندگان را. ,
وَ اقْتُلُوهُمْ و کشید ایشان را حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ هر جای که شان دریابید وَ أَخْرِجُوهُمْ و ایشان را از مکه بیرون کنید، مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ چنانک شما را از مکه بیرون کردند، وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ و شرک آوردن ایشان سختترست به نزدیک خدا از کشتن شما ایشان را، وَ لا تُقاتِلُوهُمْ و با ایشان کشتن مکنید عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ به نزدیک مسجد حرام، حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ تا آن گه که با شما کشتن کنند همان جای، فَإِنْ قاتَلُوکُمْ ور پس آنجا با شما کشتن کنند، فَاقْتُلُوهُمْ همانجای کشید ایشان را کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ چنانست پاداش کافران به نزدیک خدای. ,