18 اثر از ۲- سورة البقره‏ در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۲- سورة البقره‏ در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار رشیدالدین میبدی / کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی / ۲- سورة البقره‏ در کشف الاسرار و عدة الابرار

۲- سورة البقره‏ در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الآیة... اللَّه من له الالهیة و الربوبیة، اللَّه من له الاحدیة و الصمدیة، ثبوته احدی، و کونه صمدی، بقاؤه ازلی و سناؤه سرمدی. اللَّه نام خداوندی که ذات او صمدی و صفات او سرمدی، بقاء او ازلی و بهاء او ابدی، جمال او قیومی، و جلال او دیمومی، نامداری بزرگوار، در قدر بزرگ و در کردار، در نام بزرگ و در گفتار، برتر از خرد و پیش از کی، و مه از مقدار، جلیلا خدایا که کرد کارست و خوب نگار، عالم را آفریدگار و خلق را نگهدار، دشمن را دارنده و دوست را یار، امیدها را نقد و ضمانها را بسنده، و کار هر خصم را پذیرنده و هر جرم را آموزگار، مرید را قبله و دل عارف را یادگار. ,

2 بر یاد تو بی تو روزگاری دارم در دیده ز صورتت نگاری دارم

اللَّه یادگار دل دوستانست، اللَّه شاهد جان عارفانست، اللَّه سور سرّ والهانست، اللَّه شفاء دل بیمارانست، اللَّه چراغ سینه موحدانست، اللَّه نور دل آشنایانست و مرهم درد سوختگانست. ,

4 اندر دل من عشق تو چون نور یقین است بر دیده من نام تو چون نقش نگین است‌

قوله تعالی: الطَّلاقُ مَرَّتانِ الآیة.... ندب الی تفریق الطلاق لئلا یتنازع الی اتمام الفراق، تفریق طلاق از آن مندوب است که حقیقت فراق مکروه است. هر چند که طلاق در شرع مباح است خدای دشمن دارد که سبب فراق است، و بریدن اسباب الفت و وصال است. رسول خدا گفت‌ «ابغض المباحات الیّ الطلاق» ,

و عزت قرآن ثنا میکند بر قومی که پیوندها نبرند و فراق نجویند و گفت وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ و در ملکوت اعلی فریشتگانی آفریده یک نیمه ایشان برف است و یک نیمه آتش، و بقدرت خود این هر دو ضد در هم ساخته و بر جای بداشته، و تسبیح ایشان اینست که: سبحان من یؤلف بین النار و الثلج الف یا رب بین قلوب المؤمنین من عبادک پیر صوفیان گفت: در بیابان میرفتم شخصی را دیدم منکر، آبی در پیش وی ایستاده، و از آن آب نبات بر آمده، گفتم تو کیستی؟ گفت من ابو مره ام، گفتم این چه آبست؟ گفت اشک چشم من است، و این سبزیها و نبات از آب چشم من بر آمده، گفتم چرا می‌گریی؟ گفت: ابکی فی ایّام الفراق لایّام الوصال. مهجوران را دندنه وصال در ایّام فراق روح دل باشد، بگذار تا بر خود بگریم که از من زارتر بجهان کس نیست. ,

3 گفتم چو دلم با تو قرین خواهد بود مستوجب شکر و آفرین خواهد بود

4 باللّه که گمان نبردم ای جان جهان کامّید مرا فذلک این خواهد بود

قوله تعالی: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا اللَّه یار ایشانست که بگرویدند یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ایشان را می‌بیرون آرد از تاریکیها بروشنایی وَ الَّذِینَ کَفَرُوا و ایشان که کافر شدند أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یاران ایشان معبودان باطل یُخْرِجُونَهُمْ ایشان را می‌بیرون آرند مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ از روشنایی بتاریکیها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ ایشان اند که آتشبان‌اند هُمْ فِیها خالِدُونَ (۲۵۷) ایشان در آن دوزخ جاویدانند. ,

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ نه بینی آن مرد که حجت جست با ابراهیم فِی رَبِّهِ در دین خداوند ابراهیم أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ که اللَّه او را پادشاهی داد إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ وی را گفت ابراهیم رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ خدای من آنست که مرده زنده کند و زنده بمیراند قالَ گفت آن جبار انا احیی و امیت من هم مرده زنده کنم و هم زنده میرانم قالَ إِبْراهِیمُ گفت ابراهیم فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ اللَّه هر روز آفتاب می‌آرد از جای بر آمدن آن فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ تو آن را یک روز بر آر از جای فرو شدن آن فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ آن کافر درماند، بی پاسخ و بی سامان گشت وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ و خدای یاری دهنده نیست گروه ستمکاران را ,

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی‌ قَرْیَةٍ یا چنان مرد دیگر که برگذشت بر آن شهر وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی‌ عُرُوشِها و آن کارها فرو افتاده و دیوارها بر کارها افتاده قالَ أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها گفت چون زنده میکند اللَّه این شهر را پس تباهی آن و مرگ مردم آن فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ انگه بمیرانید اللَّه وی را صد سال ثُمَّ بَعَثَهُ آن گه وی را زنده کرد و برانگیخت قالَ کَمْ لَبِثْتَ جبرئیل وی را گفت چند بودی ایندو در درنگ؟ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ گفت بودم من روزی یا پاره از روزی قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ جبرئیل گفت وی را نه که بودی ایدر صد سال فَانْظُرْ إِلی‌ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ در طعام و شراب خویش نگر لَمْ یَتَسَنَّهْ که از درنگ گندا نگشته وَ انْظُرْ إِلی‌ حِمارِکَ و بخر خویش نگر وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ و ترا شگفتی گردانیم باز گفت مردمان را وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ و در استخوانهای خز نگر کَیْفَ نُنْشِزُها که چون آن را زنده میگردانیم ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً و آن گه او را گوشت می‌پوشانیم فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ چون وی را آن حال و قصه پیدا گشت و دیده ور بدید قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (۲۵۹) گفت میدانم که اللَّه بر همه چیز تواناست. ,

قوله تعالی: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا الآیة.... ای ولیهم فی هدایتهم و اقامة البرهان لهم، یزیدهم بایمانهم هدایة و ولیّهم فی نصرهم علی عدوهم و اظهار دینهم علی دین مخالفهم و ولیهم فی تولی ثوابهم و مجازاتهم بحسن اعمالهم میگوید اللَّه دوست و یار مؤمنان است، یعنی از سه روی: یکی از روی هدایت، یکی از روی نصرت، یکی از روی جزاء طاعت، اما آنچه از روی هدایت است، میگوید اللَّه خداوند مؤمنان است، ایشان را راه می‌نماید و بر راه دین خود میدارد، و حجت توحید بریشان روشن میدارد، تا ایشان را ایمان و راست راهی می‌افزاید، همانست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت در دعا ,

«اللهم آت نفسی تقواها، انت خیر من زکّاها، انت ولیّها و مولیها» ,

ولی و مولی هر دو یکسانست، و بمعنی هادی است و کذلک قوله تعالی وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ و قال تعالی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً اما آنچه از روی نصرت است: میگوید، اللَّه یار مؤمنانست، ایشان را بر کافران نصرت میدهد، تا ایشان را باز می‌شکنند، و از کفر بر می‌گردانند اظهار دین اسلام را و اعلاء کلمه حق را. همانست که رب العالمین گفت حکایت از مؤمنان أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ جای دیگر گفت وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وجه سیوم بمعنی مکافات و مجازات است: میگوید اللَّه کارساز مؤمنانست و مزد دهنده کردار ایشانست، کردار اندک می‌پذیرد و ثواب بسیار می‌دهد، و رایگان برحمت و مغفرت خود می‌رساند، آنست که حکایت کرد از موسی ع «أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا» جای دیگر گفت «ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ» این هر یکی شاخی است از درخت دوستی، و معنی از لفظ دوستی، پس همه فراهم کرد و بمعنی دوستی خود اضافت فا مؤمنان کرد. ,

گفت: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ایشان را بیرون آرد از تاریکی کفر با روشنایی اسلام و از تاریکی نکرت با روشنایی معرفت و از تاریکی جهل با روشنایی علم و از تاریکی نفس با روشنایی دل، پیش از خلق ایشان بعلم قدیم دانست که ایشان را از ظلمت کفر و بدعت نگاه دارد، چون بیافرید ایشان را و در وجود آورد علم وی در ایشان برفت و با ایمان آمدند و روشن دل شدند، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ یعنی کعب بن الاشرف و حیی بن اخطب یدعونهم من النور الی الظلمات اینست قول مقاتل و قتاده گفته‌اند قومی جهودان‌اند که پیش از مبعث مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم نعت و صفت وی بتورات میخواندند و به نبوت وی ایمان داشتند، پس که رب العالمین وی را بخلق فرستاد آن سران و پیشروان ضلالت چون کعب اشرف و حیی اخطب و مانند ایشان فرا متبعان خود نمودند که این نه آنست و نعت و صفت وی بپوشیدند تا ایشان از ایمان بنبوت وی بیفتادند و بوی کافر شدند. ,

قوله تعالی: لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ الآیة... سبب نزول این‌ آیت آن بود که مادر اسما بنت ابی بکر مشرکه بود، بیامد و چیزی از دختر خود خواست، اسما گفت تو نه بر دین اسلامی، بتو هیچیز ندهم تا نخست از رسول خدا بپرسم، بیامد تا بپرسد، و چیزی که دهد بفرمان وی دهد، جبرئیل آمد در آن فورت و این آیت آورد: لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ راه نمودن بر تو نیست که صدقه ازیشان می‌بازگیری تا در دین اسلام آیند، تو باز خواننده نه راه نماینده، راه نماینده منم، او را راه نمایم که خود خواهم. ,

وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ همانست که جای دیگر گفت: ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «بعثت داعیا و مبلغا و لیس الی من الهدایة شی‌ء، و خلق ابلیس مزینا و لیس الیه من الاضلال شی‌ء» ,

پس مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم اسما را فرمود تا با مادر خود نیکویی کرد و صدقه داد. و جماعتی مسلمانان همچنین قرابت جهود درویش داشتند، و پیش از اسلام با ایشان نیکوئیها کردندی، و صدقه‌ها دادندید، و بعد از اسلام آن صدقه‌ها ازیشان باز گرفتند، و با اختلاف ملت مواساة کراهیت میداشتند، تا آن گه که این آیت فرو آمد، پس بسر قاعده خویش باز شدند و بخویشان جهود صدقه میدادند. و مراد باین صدقه تطوع است نه زکاة فرض، که زکاة فرض جز بمسلمانان روا نباشد که دهند، لقول النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «امرت ان آخذ الصدقة من اغنیائکم، و اردّها فی فقرائکم» ,

و همچنین کفارت سوگند و کفارت ظهار و مانند آن، جز باهل اسلام و توحید صرف نکند، از بهر آنک حقوق اللَّه است، و مقدرات شرعی جز باهل شرع و ارباب توحید نه روا باشد که صرف کنند. ,

قوله تعالی: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ الآیة... این اول آیت است که در کار می‌آمد، که هنوز در تحریم آن از آسمان پیغام نیامده بود و قومی از مسلمانان کراهیت میداشتند می‌خوردن، از آنچه در آن میدیدند از هتک حرمت، و خرق مروت، و عیب زوال عقل و زیان مال و عداوت و عربده که در آن می‌دیدند. همواره از رسول خدا می‌پرسیدند که در کار می هیچ چیز نیامد؟ و آن پرسنده عمر خطاب بود، جواب آمد، این آیت: قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ منفعت در آن آن بود، که در مجلس می شتران می‌کشتند، و درویشان را در جنب آن می‌رفق بود. رب العالمین گفت: بزه کاری و بزه‌مندی آن مه است از منفعت آن. مردمان چون این بشنیدند، قومی از می باز ایستادند و قومی نه. تا آن روز که عبد الرحمن عوف میزبانی کرد جماعتی را از یاران رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلم، و در میان ایشان خمر بود، می خوردند تا مست شدند، وقت نماز شام در آمد، یکی فرا پیش شد بامامی، و سورة قل یا ایها الکافرون در گرفت و نه بر وجه برخواند، که بر جای «لا اعبد ما تعبدون» اعبد گفت تا بآخر سورة، گفت: لکم دینکم الشرک ولی دینی الاسلام پس رب العالمین این آیت فرستاد: که یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری‌ حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ گرد مسجد مگردید که مست باشید، تا آن گه که بهوش باز آئید و دانید که می چه خوانید و چه می‌گویید. قومی باز از مسلمانان گفتند که خیر نیست در چیزی که از مسجد باز دارد و از می‌خوردن باز ایستادند، و قومی هم چنان میخوردند و اوقات نماز در آن نگه میداشتند، تا آن گه که قومی از انصار در خانه یکی ازیشان مهمان بودند و با ایشان می بود. و حمزة بن عبد المطلب حاضر بود. حمزه بیرون آمد و شراب در وی کار کرده، و دو شتر دید از آن برادر زاده خود علی بن ابی طالب. که بر آن اذخر میآورند، شمشیر بر کشید و قصد شتران کرد وی را گفتند که این آن علی‌اند. وی گفت «هل انتم الّا عبید لابی» جواب داد که شما که اید مگر بندگان پدر من عبد المطلب؟ و ایشان را هر دو پی زد و شکم بشکافت، و جگر بیرون کشید، و بر آتش افکند. علی، در رسید، و آن حال دید گریستن بر وی افتاد، بر رسول خدا شد، و آن قصه باز گفت. جبرئیل آمد و آیت آورد. ,

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ تا آنجا که گفت فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ؟ رسول خدا بر منبر شد، و این آیت بر خواند، و می حرام کرد. مسلمانان برخاستند، و با خانهای خود شدند، و میها می‌ریختند. تا می در کویهای مدینه برفت و جایهای آن می کس بود که می شکست، و کس بود که بآب و گل می شست بعضی مفسران گفتند که موضع تحریم آنست که گفت: فَاجْتَنِبُوهُ ای فاترکوه. و قومی گفتند. ,

فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ؟ ای انتهوا کما قال فی سورة الفرقان: أَ تَصْبِرُونَ و المعنی اصبروا و لهذا قال عمر عند نزول الآیة: ا «نتهینا یا رب!» ,

فصل ,

قوله تعالی: حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ الآیة... بزبان اشارت محافظت اندر نماز آنست که چون بنده بحضرت نماز در آید، بهیبت درآید، و چون بیرون شود بتعظیم بیرون شود، و تا در نماز باشد به نعت ادب بود، تن بر ظاهر خدمت داشته و دل در حقائق وصلت بسته، و سر با روح مناجات آرام گرفته، المصلی یناجی ربه. بو بکر شبلی رحمة اللَّه گفت اگر مرا مخیر کنند میان آنک در نماز شوم یا در بهشت شوم، آن بهشت برین نماز اختیار نکنم، که آن بهشت اگر چند ناز و نعمت است، این نماز راز ولی نعمت است، آن نزهت گاه آب و گل است و این تماشاگاه جان و دل است، آن مرغ بریان است در روضه رضوان، و ابن روح و ریحان در بستان جانان. ,

تماشا را یکی بخرام در بستان آن جانان ببین در زیر پای خویش جان افشان آن جانان مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از هیچ مقام آن نشان نداد که از نماز داد بآنچه گفت: «جعلت قرّة عینی فی الصلاة» ,

روشنایی چشم من از میان نواختها و نیکوئیها مشغولی بوی است و راز داری با وی. ,

4 اینک دل من تو در میانش بنگر تا هست بجز تو هیچ مقصود دگر؟

قوله تعالی: وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ ابو عمرو یعقوب تُرْجَعُونَ بفتح تا و کسر جیم خوانند، معنی آنست که بترسید از روزی که شما در آن روز با اللَّه گردید. باقی تُرْجَعُونَ بضم تا و فتح جیم خوانند، یعنی که شما را در آن روز با اللَّه برند: ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ پس هر تنی را پاداش آنچه کرد در دنیا، اگر نیکی کرد و اگر بدی، اگر در صلاح کوشید و اگر در فساد، پاداش آن بتمامی بوی دهند وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ و از آن هیچ بنکاهند. انس مالک رض روایت کرد از ,

مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال «ان اللَّه لا یظلم المؤمن حسنة یثاب علیها الرزق فی الدنیا و یجری بها فی الآخرة، و اما الکافر فیطعم بحسناته فی الدنیا، حتی اذا افضی الی الآخرة لم تکن له حسنة یعطی بها خیرا» ,

و روی ابن عباس قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «ان اللَّه تعالی کتب الحسنات و السیئات، من همّ بحسنة فلم یعملها کتبت له حسنة، فان عملها کتبت عشرا الی سبعمائة الی اضعاف کثیرة و من هم بسیّئة فلم یعملها کتبت له حسنة، فان عملها کتبت واحدة، او محاها اللَّه عز و جل و لا یهلک علی اللَّه تعالی الّا هالک» ,

مفسران گفتند پسین آیت از آسمان این آیت آمد، جبرئیل گفت ضعوها علی رأس ثمانین. ,

قوله تعالی: حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ بر استاد کنید، و گوشوان باشید بر هنگام نمازها همه، وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی‌ و خاصه بر نماز میانین، وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ و خدای را بپای ایستید، بفرمانبرداری و پرستگاری. فَإِنْ خِفْتُمْ اگر ترسید از دشمن، فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً پیاده نماز میکنید، یا سوار در روش و در جنگ، فَإِذا أَمِنْتُمْ و آن گه که ایمن شوید، فَاذْکُرُوا اللَّهَ نماز کنید خدای را، کَما عَلَّمَکُمْ هم چنان که در شما آموخت ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ آنچه ندانستید. ,

وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ و ایشان که بمیرند از شما وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً و زنان گذارند، وَصِیَّةً لِأَزْواجِهِمْ وصیت کرد اللَّه زنان ایشان را، مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ داشت ایشان را تا سر یک سال غَیْرَ إِخْراجٍ که ایشان را هیچ از آن عدّت و از آن جای عدّت بیرون نیارند، فَإِنْ خَرَجْنَ چون سر سال باشد، که بیرون آیند فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ بر شما تنگی‌ء نیست که اولیاء ایشانید فِی ما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ در آنچه ایشان کنند در تن خویش، مِنْ مَعْرُوفٍ از زناشویی با هم سر خویش وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و خدای توانای بی همتای داناست. ,

وَ لِلْمُطَلَّقاتِ و زنان دست باز داشته راست مَتاعٌ متعتی جز از کاوین خوش منشی ایشان را بِالْمَعْرُوفِ چیزی بچم به انصاف نه نفیس که رنج آید از آن بر مرد، نه خسیس که ننگ آید زن را از آن، حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ سزاست که خدای نهاد بر پرهیزگاران. ,

کَذلِکَ چنین هن یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ اللَّه پیدا میکند شما را سخنان خویش، لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ تا مگر دریابید. ,

قوله تعالی: یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ الآیة... مال باختن در راه شریعت نیکوست، لکن نه چون جان باختن در میدان حقیقت، بوقت مشاهدت از غیر جدا شدن، و بشرط وفا بودن نیکوست، لکن نه چنان که از خویشتن جدا شدن و قدم بر بساط صفا نهادن. ,

2 از غیر جدا شدن سر میدانست کار آن دارد که در خم چوگانست‌

یکی میپرسد که از مال چه دهیم؟ و چون خرج کنیم؟ شریعت او را جواب میدهد از دویست درم پنجدرم و از بیست دینار نیم دینار. دیگری می‌پرسد و حقیقت او را جواب میدهد که با تو بجان و تن هم قناعت نکنند. آری حدیث مزدوران دیگرست و داستان عارفان دیگر، معرفت مزدور تا جان شناختن است، و معرفت عارف تا جان باختن‌ ,

4 مال و زر و چیز رایگان باید باخت چون کار بجان رسید جان باید باخت

آثار رشیدالدین میبدی

18 اثر از ۲- سورة البقره‏ در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۲- سورة البقره‏ در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی