18 اثر از ۲- سورة البقره‏ در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۲- سورة البقره‏ در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار رشیدالدین میبدی / کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی / ۲- سورة البقره‏ در کشف الاسرار و عدة الابرار

۲- سورة البقره‏ در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: یَسْئَلُونَکَ ترا می‌پرسند ما ذا یُنْفِقُونَ که چه هزینه کنند قُلْ بگوی ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ هر چه نفقه کنید از مال فَلِلْوالِدَیْنِ بر پدر و مادر کنید وَ الْأَقْرَبِینَ و بر خویشاوندان وَ الْیَتامی و نارسیدان پدر مردگان وَ الْمَساکِینِ و درویشان وَ ابْنِ السَّبِیلِ و راه گذریان و مهمانان، وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ و هر چه نفقه کنید از مال فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ خدای بآن دانا است. ,

کُتِبَ عَلَیْکُمُ واجب نبشته آمد بر شما الْقِتالُ کشتن کردن با دشمنان دین وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ و شما را آن دشوار آمد وَ عَسی‌ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ و مگر که دشوار آید شما را چیزی و آن بهتر بود شما را وَ عَسی‌ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ، و مگر دوست دارید چیزی و آن بدتر بود شما را، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ و خدای داند که بخلق چه خواهد و ایشان را چه راند و ایشان را بهی در چه بود وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و شما ندانید ,

یَسْئَلُونَکَ می‌پرسند ترا عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ از ماه حرام و کشتن کردن در آن قُلْ بگوی قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ کشتن کردن در ماه حرام کاری بزرگ است وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ و باز داشتن است راه گذری را از راه بردن و حاج را از حج کردن وَ کُفْرٌ بِهِ و کافر شدنست بآزرم ماه حرام وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ و کافر شدنست بحق مسجد حرام وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ و بیرون کردن شما از مکه که اهل آن بودید و آن خانه شما بود أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ آن مه است نزد خدای از آن مشرک که شما گشتید وَ الْفِتْنَةُ و آن که شما را فتنه میکردند و عذاب می‌کردند که از مسلمانی باز پس آئید و بمحمد کافر شید، أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ آن مه بود از کشتن که شما مشرکی کشتید وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ و همیشه با شما کشتن خواهند کرد هر گاه که دست یابند حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ تا شما را از دین خود بر گردانند إِنِ اسْتَطاعُوا اگر توانند، وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ و هر که بر گردد از شما از دین خویش فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ و بمیرد و او کافر بود، فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ ایشان آنند که حابط گشت و باطل و تباه کردارهای ایشان، و از پاداش آن در ماندند فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ هم در این جهان و هم در آن جهان، وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ و ایشانند آتشیان جاویدان در آن. ,

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که بگرویدند وَ الَّذِینَ هاجَرُوا و ایشان که از خان و مان خویش ببریدند وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ و از بهر خدا در راه وی جهاد کردند، و با دشمنان او باز کوشیدند أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ ایشان بخشایش اللَّه می‌پیوسند وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ و خدای آمرزگارست مهربان‌ ,

قوله تعالی: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً... گفته‌اند این آیت عطف بر آن است که گفت وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا ای کما اصطفینا ابراهیم و ذریّته کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً ای خیارا عدلا و تحقیق آنست که این کَذلِکَ در جای آفرین نهاده‌اند، چنانچه پارسی گویان گویند چیزی ستودنی را که «چنان است». شما را گروهی کردیم ای امت محمد «وسطا» بهینه و گزیده. و ازین گشاده‌تر آنست که گفت کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ و عرب بهینه هر چیز را وسط خوانند، و میان مرغزار که آب و گیاه بیشتر بود و نیکوتر وسط گویند، و مرد بهینه‌تر را وسیط خوانند و اوسط خوانند قال اللَّه تعالی قالَ أَوْسَطُهُمْ ای خیرهم و اعدلهم. ,

لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ چون ایشان را اهل شهادت گردانید، صفت عدالت در پیش داشت که عدالت قرین شهادت است. یعنی لتشهدوا علی الامم بتبلیغ الرسالة یوم القیمة، و یکون الرسول علی صدقکم شهیدا، ای معدّلا مزکّیا لکم. گفت از آن شما را عدلا خواندیم و بهینه امت کردیم تا فردای قیامت پیغامبران را گواهی دهید بر امتان ایشان، که ایشان پیغام حق رسانیدند و امت نپذیرفتند و براست نداشتند. پس چون امت محمد پیغامبران را گواهی دهند بتبلیغ رسالت آن قوم که بریشان گواهی دهند گویند بچه دانستید و شما از ما پس بودید؟ و ما را نیافتید و ندیدید؟ جواب دهند «باخبار اللَّه ایانا فی کتابه الناطق علی لسان رسوله الصادق.» هر چند که معاینت شما را ندیده‌ایم، اما در کتاب خدا خوانده‌ایم و از رسول حق شنیده‌ایم، و از سنت وی دانسته‌ایم، که ایشان پیغام رسانیدند و شما نپذیرفتید آن گه رسول خدا ایشان را تزکیت کند و بعدالت ایشان گواهی دهد. این آیت دلیل است که علم عین شهادت است، و اقامت آن بی اقرار مشهود علیه درست است. که رب العالمین شهادت این امت بر پیشینیان اثبات کرد بمجرد علم ایشان از کتاب و سنت، و ایشان را نادیده و اقرار ایشان ناشنیده و گفته‌اند شهید اینجا بمعنی رئیس است چنانک جای دیگر گفت وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ ای رؤسائکم پس معنی آن باشد که درین گواهی دادن بر شما و مهتر شما مصطفی است، او با شما گواهی دهد فذلک قوله وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً و یشهد لذلک ما ,

روی عن ابی سعید الخدری قال قال رسول اللَّه یدعی نوح یوم القیمة فیقال هل بلّغت؟ فیقول نعم فیدعی قومه، فیقال هل بلّغکم؟ فیقولون ما أتانا من نذیر و ما اتانا من احد فیقال له من شهودک؟. فیقول محمد و امّته فیدعون و یشهدون انه قد بلّغ. ,

قال فذلک قوله وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً و روی جابر عن النبی انه قال أنا و امتی یوم القیمة علی کوم مشرفین علی الخلائق، ما من الناس احد الّا ردّ انه منا، و ما من نبی کذّبه قومه الّا و نحن شهداؤه انه بلغ رسالات ربه. ,

قوله تعالی: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ الآیة... آنجا که عنایت است پیروزی را چه نهایت است، فضل خدا نهانی نیست، و بر فعل وی چون و چرایی نیست و معرفت وی جز عطائی نیست، بو جهل قرشی و بو طالب هاشمی در آتش قطعیت سوختند، و ذره معرفت ازیشان دریغ داشتند، و طلیعت آن دولت باستقبال صهیب و بلال به روم و حبشه فرستادند، و قرآن مجید جلوه‌گاه ایشان کردند که وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ. دو قوم را دو آیت بهم یاد کردند، یکی را سوخته آتش قطعیت کرد، یکی را افروخته شمع محبت: آن یکی را گفت: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ این یکی را گفت وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ، سرانجام یکی را گفت وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ بد جایگاهی که جایگاه ایشانست، عذاب آتش و فرقت جاودان! و نواخت این یکی را گفت وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ مهربانست بر بندگان، خدای جهان و جهانیان. آری با دولت بازی نیست! و نواخت الهی مجازی نیست! و از رأفت و رحمت احدیت بر ایشان آنست که غیرت عزت ایشان را متواری دارد، در حفظ خویش بداشت و بنعت محبت در خلوت وَ هُوَ مَعَکُمْ به پرورد، و قدر شریعت مصطفی ایشان دانستند، و حق سنت ایشان گزاردند، و نسبت آدم در عالم حقائق بایشان زنده شد،و منهج صدق به ثبات قدم ایشان معمور گشت، دلها بذکر سیر ایشان شاد و خرم، و روی زمین بچراغ علم ایشان روشن: «اصحابی کالنجوم بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم». ,

روزی مصطفی از حجره مبارک خویش بیرون آمد، بر جماعتی ازیشان گذر کرد، جوان مردانی را دید همه صدف اسرار ربوبیّت، همه مقبول شواهد الهیت، همه انصار نبوت و رسالت. هر یکی را سوزی و نیازی! هر یکی را دردی و گدازی! هر یکی کان حسرت شده، و اندوه دین بجان و دل باز گرفته، و با درویشی و بینوایی در ساخته، بظاهر شوریده و بباطن آسوده! قلاده معیشت و نعمت از هم بگسسته! و راز ولی نعمت بدل ایشان پیوسته! ,

3 ازین مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نگشاید مسلمانی ز سلمان جوی و درد دین ز بو دردا

مصطفی چون حال ایشان چنان دید، و آن نیاز و گداز و آن راز و ناز ایشان دید، گفت: ابشروا یا اصحاب الصّفة! فمن بقی منکم علی النعت الذی انتم علیه الیوم، راضیا بما فیه، فان من رفقایی یوم القیمة» ,

قوله تعالی: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ الایة... این آیت در شأن صهیب بن سنان الرومی آمده است. مردی بود از جمله صحابه از عرب ابن نمر بن قاسط کنیت وی ابو یحیی دو پسر بود او را یکی حمزه نام، و یکی یحیی، و مصطفی او را باین کنیت خواند، بکودکی در غارت بدست روم افتاد، در میان ایشان بالید، وی را بدان رومی خواندند. عمر خطاب وصیت کرد تا وی بر او نماز کرد رسول خدا وی را دوست داشت و از وی راضی مرد، آن گه که بر رسول خدا می‌آمد بهجرت، مشرکان وی را در راه بگرفتند، قصد کردند که وی را بکشند یا باز گردانند، آنچه از مال دنیا با خود داشت فرا ایشان داد، و آنچه بخانه داشت نشان فرا داد تا بستدند، و خویشتن را ازیشان باز خرید اسلام را، و هجرت را برسول خدا آمد بوی. در خبر آورده‌اند که چون پیش وی آمد مصطفی او را گفت: «صهیب ربح البیع ربح البیع»، و گفته‌اند که مشرکان او را روزگاری در مکه تعذیب کردند، گفت «انی شیخ کبیر فهل لکم ان تأخذوا مالی و تذرونی و دینی، ففعلوا، ثم خرج الی المدینة، فتلقاه ابو بکر و عمر فی رجال، فقال له ابو بکر ربح بیعک ابا یحیی و قرأ علیه هذه الآیة. یشری و یشتری و یبیع و یبتاع همه یکی است خرید را و فروخت را عرب هر چهار گویند. ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ طلبا لمرضاته، مشرکان صهیب را عذاب میکردند تا مرتد شود، گفت: من پیر مردیم، اگر من با شما باشم هیچ نفعی بشما عاید نگردد و هیچ مضرتی نرسد، مرا بگذارید و مالم فرا گیرید، پس مال ازو بستدند و او مراجعت بمدینه کرد. ,

وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ این عباد جماعتی مسلمانان بودند در مکه، کافران ایشان را تعذیب میکردند و رنج می‌نمودند، تا بعضی را بکشتند و بعضی را باز فروختند عمار یاسر بود و مادر وی سمیه، و پدر وی یاسر، و بلال و خباب بن الارت، میگویند اول کسی را از مسلمانان که کشتند در اسلام مادر و پدر عمار یاسر بودند، قیل ربطت ام عمار بین بعیرین ثم وجئی قبلها بالرمح مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بوی بر گذشت و او را بر آن صفت دید، گفت صبرا، آل یاسر، فان موعدکم الجنة. ,

و گفته‌اند، که این آیت در شأن امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) آمد آن گه که مصطفی هجرت کرد، و علی را بر جای خواب خود خوابانید، و ذلک ان اللَّه تعالی اوحی الی جبرئیل و میکائیل، انی آخیت بینکما و جعلت عمر احد کما اطول من عمر الآخر، فایکما یؤثر صاحبه بالحیاة، فاختار کلاهما الحیاة، فاوحی اللَّه الیهما أ فلا کنتما مثل علی بن ابی طالب، آخیت بینه و بین نبی محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فبات علی فراشه یفدیه بنفسه، و یؤثره بالحیاة. اهبطا الی الارض فاحفظاه من عدوّه، فنزلا، و کان جبرئیل عند رأس علی، و میکائیل عند رجلیه، و جبرئیل ینادی «بخ بخ من مثلک یا بن ابی طالب، یباهی اللَّه عز و جل بک الملائکة.» فانزل اللَّه عز و جل علی رسوله و هو متوجّه الی المدینة فی شأن علی: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ... الآیة. ,

قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً الآیة... بفتح سین قراءت حجازی و کسایی است، و بکسر سین قرائت باقی، اگر بفتح خوانی صلح است و اگر بکسر خوانی اسلام. و معنی هر دو متداخل اند که هر که در اسلام آمد در صلح مسلمانان آمد، و هر که در صلح مسلمانان آمد در بعضی معانی اسلام و شرایع آن پیوست. گفته‌اند که آیت در شأن مؤمنان اهل کتاب آمد عبد اللَّه بن سلام، و ثعلبة بن سلام، و ابن یامین و اسد و اسید ابنی کعب، و شعبة بن عمرو، و بحیر الراهب که روز شنبه را بزرگ میداشتند و گوشت و شیر شتر خوردن بر خود حرام میشناختند چنانک حکم جاهلیت بود پیش از اسلام، و نیز میگفتند یا رسول اللَّه توریة هم کتاب خدا است اگر دستوری باشد تا برخوانیم و بدان قیام کنیم. اللَّه تعالی با ایشان خطاب کرد که ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً جمله بشرایع دین محمد در آئید، و احکام اسلام همه در پذیرید، و دین جهودی بیکبارگی دست بدارید. روی جابر بن عبد اللَّه انّ عمر بن الخطاب اتی رسول اللَّه فقال انّا نسمع احادیث من یهود، فتعجبنا، أ فتری ان نکتب بعضها؟ فقال أ متهوکون انتم کما تهوّکت الیهود و النصاری؟ لقد جئتکم بها بیضا نقیة، و لو کان موسی حیّا ما وسعه الّا اتباعی و گفته‌اند که این خطاب جمله مؤمنانست میگوید: بر اسلام پاینده باشید، و حدود سهام آن بجای آرید. ,

قوله تعالی: قَدْ نَری‌ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ الآیة... ,

این آیت از روی معنی مقدم است بر سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ که تا قبله با کعبه نگردانیدند ایشان نگفتند ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها و سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی آن گه که در مکه بود پیش از هجرت نماز به کعبه کردی، پس چون هجرت کرد به مدینه رب العزة وی را فرمود تا نماز بصخره بیت المقدس کند، و آن را قبله گیرد تا جهودان را باسلام و تصدیق وی رغبت بیشتر افتد. و گفته‌اند که دو شب از ماه ربیع الاول شده بود که او را این نقل فرمودند، پس شانزده ماه بر آن بماند و مصطفی را صلی اللَّه علیه و آله و سلّم آرزو می‌بود و می‌خواست که قبله او با کعبه گردانند، دو معنی را: یک آنک کعبه قبله پدر وی ابراهیم بود، میخواست تا قبله وی همان باشد. دیگر آنک جهودان میگفتند محمد و یاران وی خود راه بقبله نمی‌بردند تا ما ایشان را بقبله خود راه ننمودیم ندانستند، پس چون جبرئیل ع حاضر شد مصطفی آن آرزو که در دل داشت با وی بگفت، جبرئیل گفت تو از من بر اللَّه گرامی‌تری و نواخت تو تمامتر است، از وی بخواه. مصطفی ع ادب کار فرمود بزبان نخواست، دانست که عالم الاسرار از مطلوب و مقصود وی آگاه است، و از خود گفته که «من شغله ذکری عن مسئلتی اعطیته افضل ما اعطی السائلین» ,

و راه خلیل رفت، آن گه که جبرئیل او را گفت أ لک حاجة؟ فقال امّا الیک فلا. فقال سل ربّک، قال حسبی من سؤالی علمه بحالی. ,

پس چون جبرئیل سوی آسمان شد مصطفی علیه السّلام از پی وی بر آسمان می‌نگرست، و منتظر می‌بود تا خود جبرئیل بچه باز گردد و چه فرمان آرد، نه بس دراز شد که جبرئیل فرو آمد و این آیت آورد قَدْ نَری‌ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ دیدم گشتن روی تو و پیچیدن دل تو و خواست و آرزوی تو بآسمان که قبله خویش کعبه می‌خواستی، فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها بآن سو می‌گردانیم ترا که می‌خواهی و می‌پسندی فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ روی گردان بسوی مسجد حرام آن مسجد با آزرم با شکوه بزرگ. وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ این ناسخ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ است. ,

قوله تعالی: وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ اشارت آیت آنست که کردگار قدیم و داور حکیم مطلع است بر اسرار بندگان، و عالم بحال ایشان، هر چند که داور زمین و حاکم مخلوق بظاهر حکم کند، داور آسمان بباطن نگرد، و نهانیها داند. نگر تا راستی در باطن بکار داری، و صدق در معاملت پیشه گیری و از خداوند نهان دان شرم داری، که جز حق خود طلب کنی، که امروز آب رویت نزدیک خلق ببرد، و فردا بتازیانه عتاب ادب طلب کند. و گوید ای بی شرم فرزند آدم! أ لم تعلم انّی انا الرب الذی اعلم غیب السماوات و الارض، و ما انا بغافل عما یعمل الظالمون؟ ,

بداود ع وحی آمد یا داود طهّر ثیابک الباطنة، فان الظاهرة لا تنفعک عندی، و انا بکل شی‌ء محیط، یا داود مر بنی اسرائیل الّا یجمع المال من الحرام، فتؤذیهم النار و لا ارفع صلاة لاکلة الحرام، و لا اقبل بوجهی علی اکلة الحرام، اهجر ایاک ان اکل الحرام، و لا توال اخاک ان اکل الحرام. ,

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ... زیادت و نقصان قمر و افزودن و کاستن آن اشارتست بقبض و بسط عارفان، و هیبت و انس محبان. و قبض و بسط مر خواص را چنانست که خوف و رجا مر عوام راست. چندان که قبض و بسط از خوف و رجا برتر آمد هیبت و انس از قبض و بسط برتر آمد. خوف و رجا عوام راست و قبض و بسط خواص را، هیبت و انس خاص الخاص را. اول مقام ظالمان است، دیگر مقام مقتصدان، سدیگر مقام سابقان، و غایت همه انس محبان است. و مرد در حالت انس بغایتی رسد که اگر در میان آتش شود از آتش خبر ندارد، و حرارت آتش روح انس او را هیچ اثر نکند. چنانک بو حفص حداد رحمه اللَّه آهنگر بود و آتشی بغایت تیزی بر افروخته و آهن در آن نهاده، چنانک عادت آهنگران باشد، کسی بگذشت و آیتی از قرآن بر خواند، شیخ را بآن آیت وقت خوش گشت، و حالت انس بر وی غالب شد دست در کوره برد و آهن گرم بدست بیرون آورد، و هم چنان میداشت تا شاگرد در وی نگرست و گفت یا شیخ این چیست که آهن گرم بر دست نهاده؟ شیخ از سر آن برخاست، و حرف بگذاشت، گفت چندین بار ما حرفت بگذاشتیم باز دیگر باره بسر آن باز شدیم تا این بار که حرفت ما را بگذاشت. ,

وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الآیة... بزبان عارفان و طریق جوانمردان این قتل و قتال منزلی دیگرست ره روان را و حالتی دیگر است محبان را، اما تا بشمشیر مجاهدت در راه شریعت کشته نشوی، و بآتش محبت سوخته نگردی، مسلّم نیست که درین باب شروع کنی. و نگر تا اعتقاد نکنی که آتش همین چراغست که تو دانی و بس، یا کشتن خود این حالت که تو شناسی، که کشتگان حق دیگرانند و کشتگان حلق دیگر، و سوختن بآتش عقوبت دیگر است، و سوختن بآتش محبّت دیگر. چنانک آن پیر بزرگوار گفت: من چه دانستم که این دود آتش داغ است! من پنداشتم که هر جا که آتشی است چراغ است! من چه دانستم که در دوستی کشته را گناهست! و قاضی خصم را پناهست! من چه دانستم که حیرت بوصال تو طریق است! و ترا او بیش جوید که در تو غریق است! شبلی رحمه اللَّه روزی بصحرا بیرون شد، چهل کس را دید از والهان و عاشقان، که درد این حدیث ایشان را فرو گرفته بود، و در آن صحرا همه افتاده هر یکی خشتی در زیر سر نهاده، و جان بچنبر گردن رسیده، رقت جنسیت در سینه وی پدید آمد گفت الهی ازیشان چه میخواهی! بار درد بر دلشان نهادی، آتش عشق در خرمن شان زدی، بعاقبت ایشان را بتیغ غیرت می‌بکشی؟ خطاب آمد بسرّ شبلی که ایشان را بکشم، چون کشته باشم دیت‌شان بدهم! شبلی گفت دیت ایشان چه باشد؟ ,

قوله تعالی: وَ إِذا سَأَلَکَ و چون پرسند ترا عِبادِی عَنِّی رهیکان من از من فَإِنِّی قَرِیبٌ من نزدیک ام، أُجِیبُ پاسخ میکنم دَعْوَةَ الدَّاعِ خواندن خواننده را. «اذا دعانی» هر گه که مرا خواند، فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی ایدون بادا که پاسخ کنند رهیکان من چون ایشان را فرمایم، وَ لْیُؤْمِنُوا بِی و بمن بگروند چون ایشان را خوانم. لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (۱۸۶) تا بر راستی و راه راست بمانند. ,

أُحِلَّ لَکُمْ... حلال کرده آمد شما را لَیْلَةَ الصِّیامِ در آن شب که دیگر روز آن روزه خواهید داشت الرَّفَثُ إِلی‌ نِسائِکُمْ رسیدن بزنان خویش هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ ایشان آرام شمااند وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ و شما آرام ایشانید عَلِمَ اللَّهُ بدید خدا و بدانست و خود دانسته بود أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ که شما کژ رفتید در خویشتن فَتابَ عَلَیْکُمْ توبه داد شما را بر آنچ کردید وَ عَفا عَنْکُمْ و عفو کرد شما را، فَالْآنَ از اکنون بَاشِرُوهُنَّ می‌رسید بایشان، وَ ابْتَغُوا و می‌جوئید ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ آنچ خدای شما را روزی نبشت، وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا و میخورید و می‌آشامید حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ تا آن گه که پیدا شود شما را الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ تیغ روز مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ از دامن شب مِنَ الْفَجْرِ از بام که شکافد از شب، ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ پس آن گه روزه خویش تمام کنید تا شب، وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ و بزنان خود می‌رسید وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تا معتکف باشید در مسجدها، تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ این اندازهاست که خدای نهاد در دین خویش فَلا تَقْرَبُوها گرد آن مگردید بدر گذاشتن کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ چنین پیدا میکند اللَّه آیاتِهِ لِلنَّاسِ نشانهای پسند خویش مردمان را لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (۱۸۷) تا از خشم و ناپسندی وی باز پرهیزند. ,

قوله تعالی: لِکُلٍّ وِجْهَةٌ... الآیة... ای و لکل اهل دین قبلة و متوجه الیه فی الصلاة. هر گروهی را از دین داران و خدا پرستان قبله است که روی بآن دارند و نماز بآن دارند و نماز بآن میکنند. همانست که جای دیگر گفت لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً گفت هر یکی را از شما شریعتی دادیم ساخته و راهی نموده. آن گه گفت وَ مُوَلِّیها ,

این هو خواهی با خدای عز و جل بر که وی رویهای ایشان فرا آن گردانید بقضا و توفیق یا بقضا و خذلان، و اگر خواهی این هو با کلّ بر بآن معنی که هر کس را قبله ایست که خود روی فرا آن میدهد، و تقدیره هو مولّی الیها لأنّ ولّی الیه نقیض ولّی عنه و «مولاها» خوانده‌اند قراءة شامی است و درین قراءة هو با کلّ شود لا بد. میگوید هر کسرا قبله ایست که روی وی فرا آن داده‌اند. روی اهل باطل فرا قبله کژ داده‌اند بقضاء و خذلان، و روی اهل حق فرا قبله راست داده‌اند بقضا و توفیق، و الامر کلّه بید اللَّه. ,

سْتَبِقُوا الْخَیْراتِ‌ ای فاستبقوا الی الخیرات قیاما بشکره. میگوید نه در لجاج قبله کوشید که در نیکیها کوشید و بآن شتابید، بشکر آن که قبله حق بقضا و توفیق یافتید. و بدان که وجوه خیرات که کوشش در آن می‌باید و تحصیل آن از بنده در میخواهد فراوانست. بعضی آنست که خصوصا بنفس بنده می‌باز گردد، و بعضی آنست که از وی بدیگری می تعدی کند. اما آنچه بنفس بنده لازم است توبه است از معصیت، و صبر بر بلا و شدت، و شکر در نعمت و راحت، و استقامت در سرّ و علانیت و گزاردن فرایض و سنن بر وفق سنت و شرط شریعت، و آنچه از وی می‌تعدی کند شفقت بردن است بر خلق خدای: گرسنه را سیر کردن، و تشنه را آب دادن، و برهنه را پوشیدن، و اسیر را رهایی دادن، و گم شده را براه باز آوردن، و امر معروف و نهی از منکر با خلق خدا بکار داشتن، و با ایشان بخلق نیکو زندگانی کردن، و ایشان را نیک خواستن. و اندرین خصال و معانی که بر شمردیم اخبار و آثار فراوانست، و از جهت شرع مقدس ترغیب تمام است: منها ما روی عن النبی صلی اللَّه علیه و آله و سلّم، انه قال «ایّها الناس توبوا قبل ان تموتوا، و بادروا بالاعمال الصالحة قبل ان تشغلوا، و صلوا الذی بینکم و بین ربکم تسعدوا، و اکثروا الصدقة ترزقوا، و أمروا بالمعروف تحصنوا، و انهوا عن المنکر تنصروا. ,

و قال صلی اللَّه علیه و آله و سلّم عودوا المریض و اطعموا الجائع و اسقوا الظّمان و فکّوا العانی یعنی الاسیر. ,

قوله تعالی: لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ الآیة... ایلاء از روی لغت مصدر الی است یقال آلی یولی ایلاء، فهو مول آلی و ایتلی و تألّی همه یکسانست «و لا یأتل اولوا الفضل» ازینست، و ألیة نام سوگندست قال الشاعر. ,

قلیل الألایا حافظ لیمینه و ان بدرت منه الالیة برّت. ,

و از روی شرع ایلا آن باشد که مردی سوگند خورد بنامی از نامهای خداوند عز و جل که باهل خود نرسم و نزدیکی نکنم زیادت از چهار ماه چندانک تقدیر کند، اما اگر سوگند بچهار ماه خورد یا کم از چهار ماه مولی نباشد، و اگر سوگند نه بنام خدا خورد که بطلاق و عتاق خورد بروزه و بنماز و صدقه که بر خود واجب کند بقول جدید شافعی رض مولی باشد. پس چون ایلا درست شد چهار ماه مدت تربص وی باشد که درین مدت از جهت شرع مطالبتی بر وی متوجه نشود. اما اگر در میانه این مدت پیش از آنک چهار ماه بر آید باز آید و با اهل خویش کند، بر وی جز از کفارت سوگند نیست و این فیئه هر چند که نه در محل خویش است اما چون کسی بود که بروی دینی موجّل باشد و پیش از اجل آن دین باز دهد روا بود. و اگر این فیئه نکند تا مدت چهار ماه بسر آید و آن گه بی عذری هم نزدیکی نکند، زنان را رسد که مطالبت وی کند که باز آی یا طلاق ده. اختلافست علما را که باز آمدن بسخن است یا بوطی. قومی گفتند. بسخن است گوید با پس آمدم. و درست‌تر آنست که وطی است. پس اگر باز نیاید زن را رسد که از قاضی در خواهد تا وی را طلاق دهد. و چون باز آمد بعد از مطالبت و نزدیکی کرد، اگر سوگند که خورده بود بنام خدای بود عز و جل کفارت سوگند بروی لازم آید، بدلیل خبر که گفت «من حلف علی یمین فرأی غیرها خیر منها فلیأت الذی هو خیر و لیکفّر عن یمینه» ,

و بقول قدیم شافعی کفارت لازم نیاید، لقوله تعالی فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ علّق المغفرة بالفیئة فدل علی انه قد استغنی عن الکفارة. و اگر سوگند بطلاق یا عتاق بود به نفس وطی طلاق در افتد، و عتق حاصل شود. و اگر بر طریق نذر سوگند یاد کرده بود چنانک گوید ان وطأتک فللّه علی ان اعتق رقبة او اصوم کذا او اصلی کذا او اتصدق بکذا. اینجا مخیر است اگر خواهد بوفاء نذر بازآید و اگر خواهد کفارت سوگند کند. ,

قوله تعالی: یَسْئَلُونَکَ ترا می‌پرسند عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ از می و قمار قُلْ بگوی فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ در می و قمار بزه بزرگ است وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ و مردمان را در آن منفعتهاست، وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما اما بزه‌مندی آن مهتر است از منفعت آن، وَ یَسْئَلُونَکَ و ترا می‌پرسند ما ذا یُنْفِقُونَ که چند نفقه کنیم قُلِ الْعَفْوَ بگوی آنچه بسر آید از شما و ازیشان که داشت ایشان واجب است بر شما، کَذلِکَ چنین هن یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ پیدا میکند خدای شما را سخنان خویش، و نشانهای مهربانی خویش. ,

لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ تا مگر در اندیشید در آن منتها که وی را بر شماست. ,

فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ در آن نیکویها که با شما کرد در این جهان و وعده دادن در آن جهان، وَ یَسْئَلُونَکَ و ترا می‌پرسند عَنِ الْیَتامی‌ از یتیمان و گرد مال ایشان گشتن؟ قُلْ بگوی إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ اگر مال ایشان را بصلاح آرید و بحسبت نگاه دارید، و رایگان در آن تجارت کنید، و خود را سود مجوئید آن به است. وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ و اگر در ایشان آمیزید فَإِخْوانُکُمْ علی حال برادران شمااند در دین، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ و خدای باز داند تباه کار از نیکو کار در کار ایشان، وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ و اگر خدای خواهد کاری دشوار ناتاوست بآن فرا سر شما نشانید، إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ که خدای توانا است بی همتای دانا. ,

وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ و بزنی مکنید زنان مشرکان را حَتَّی یُؤْمِنَّ تا آن گه که بگروند وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ و کنیزکی گرویده خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ به از آزاد زنی ناگرویده، وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ و هر چند که شما را خوش آید آن زن مشرکه بصورت یا بمال یا به نسب، وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ و زن مسلمان بمرد مشرک مدهید حَتَّی یُؤْمِنُوا تا آن گه که بگروند وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ و بنده گرویده خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ به از آزاد مردی ناگرویده، وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ هر چند که شما را خوش آید از آن آزاد مشرک بصورت و مال و نسب. أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ این مشرکان که با مؤمنان در صحبت آمیزند ایشان را با شرک میخوانند، با آتش، وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ و اللَّه رهیکان خود را فرا بهشت می‌خواند و با آمرزش، بِإِذْنِهِ بخواست و توفیق و فضل خویش، وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ و پیدا میکند سخنان خویش و نشانهای مهربانی خویش، لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ تا مگر ایشان پند پذیرند و حق دریابند. ,

آثار رشیدالدین میبدی

18 اثر از ۲- سورة البقره‏ در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۲- سورة البقره‏ در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی