1 از من و تو همی بخواهد ماند به جهان در دو جای خالی و خشک
2 من ز دیده کنم زمین پر خون تو ز زلفین کنی هوا پر مشک
1 والا مردست بوالفضایل زیبا مردست بوالفضایل
2 ما مرد نه ایم هیچ بی او بی ما مرست بوالفضایل
3 مردان نکنند کار تنها تنها مردست بوالفضایل
4 هر جا که چو زن شود همه مرد آنجا مردست بوالفضایل
1 خواجه ابوالقاسم ای بزرگ اصیل غم معشوقه هیچ کمتر هست
2 هستی آگه ز حال کآن خاتون جز تو آنجاش یار دیگر هست
3 در وفای تو گر خورد سوگند که نخورده ست . . . باور هست
4 شادی وصل او که خواهی یافت با غم هجر او برابر هست
1 به خدمت آمد فرخنده فصل فروردین مهی که تازه ازو گشت عز و دولت و دین
2 خجسته باد بدان شاه سرفراز کز او رسید رایت شاهی به اوج علیین
3 ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود که شهریار زمانست و پادشاه زمین
4 خدایگانی شاهنشهی جهان گیری که چرخ زیر قدم کرد و ملک زیر نگین
1 گر کنم جامه ها ز پیری چاک زآن ندارد به جبه پیری باک
2 گر نشاطی که در تن آمده بود به جوانی نشد به پیری پاک
3 مژده مرگ پیری آرد و بس گر کند در جهان پیری خاک
1 روزن سمج مرا ز گردش گردون رنگ سپیده زنند و گونه دوده
2 آینه او چو رنگ زد ز شب ابر گردد بی شک ز صبح روز زدوده
1 ای بزرگی که حسن رای تو را هر زمان بر من اصطناعی نوست
2 ابر کف تو تند و پر گهرست بحر فضل تو ژرف و پر لؤلؤست
3 دل شادت چو عقل بی زللست کف رادت چو علم بی آهوست
4 جز تو از مهتران خطاب که کرد بنده خویش را برادر و دوست
1 چرخ چندیمان به خاک اندر کشید چند ناکامی به روی ما رسید
2 هیچ حسرت ماند کاین دل آن نخورد؟ هیچ عبرت ماند کاین چشم آن ندید؟
3 لعبت زنجیر زلف حلقه جعد بر جدایی دل نهاد و آرمید
4 آب رویم برد آب دیدگان تا زمانه بدخویی پیش آورید
1 مجلس سامی جمالی را بنده مسعود سعد خدمت کرد
2 مجلسی را که چون بهشت خدای معدن جاودانه نعمت کرد
3 واندرو حشمت خداوندیست که ازو روزگار حشمت کرد
4 کعبه ای شد ز بس که اهل امید گرد او طوف جست و رحمت کرد
1 بونصر حسن جوان بمیرد وز عمر ملالتان نگیرد
2 رد کرده ترین عالم انگار آن کس که ورا جوان نمیرد
3 آن به که خود آدمی نزاید چون زاد همان زمان بمیرد