1 دست بر زخم من فلک نگشاد تا درین سمج بی درم نه ببافت
2 کس چو من گوهری به نظم نسفت کس چو من حله ز نثر نبافت
3 از چنین کارهای بی ترتیب دل من خون شد و جگر بشکافت
4 سخن خوب و نغز طوطی گفت خلعت و طوق مشک فاخته یافت
1 مویم آخر جز از سپید نگشت گر چه اول جز از سیاه نرست
2 رنگ آن سرخ هم نشد گر چند مردم آن را به خون دیده بشست
3 مرد را چون سپید گردد موی تن چو موی سپید گردد سست
4 نادرستی بودش رنگ دوم چون درستیش بود رنگ نخست
1 ای بزرگی که حسن رای تو را هر زمان بر من اصطناعی نوست
2 ابر کف تو تند و پر گهرست بحر فضل تو ژرف و پر لؤلؤست
3 دل شادت چو عقل بی زللست کف رادت چو علم بی آهوست
4 جز تو از مهتران خطاب که کرد بنده خویش را برادر و دوست
1 عذر بی منفعت نهادن چیست پیش دانش بر ایستادن چیست
2 مرگ را زاده ایم و مرده نه ایم خویشتن را غرور دادن چیست
3 پس چو در جمله می بباید مرد همه را ای شگفت زادن چیست
4 در رنجی که منفعت نکند بر تن خویشتن گشادن چیست
1 ناگه خروس روزی در باغ جست در زیر شاخ گل شد و ساکن نشست
2 آن برگ گل که دارد بر سر بکند اندر دو ساق پایش دو خار جست
3 آن از پی جمالی بر سر بداشت وآن از پی سلاحی بر پای بست
1 آدمی سر به سر همه عیب است پرده عیبهاش برناییست
2 زیر این پرده چون برون آید همه بیچارگی و رسواییست
1 مرا بس ز دیوان مرا ز خدمت خوشا روز بیکاری و وقت عطلت
2 بر این تیغ کوه گل انبار گویی چو فغفور بر تختم و فور برکت
3 چو دولت مهیا بود مر کسی را اگر او نجوید بجویدش دولت
4 امامی که بر روزگارست ما را اگر او ندارد بدادمش مهلت
1 گرمابه سه داشتم به لوهور وین نزد همه کسی عیان است
2 امروز سه سال شد که مویم ماننده موی کافرانست
3 بر تارک و گوش و گردن من گویی نمد تر گران است
4 از رنج دل اندکی بگفتم باقی همه در دلم نهانست
1 عمر کاک را که خواهد گفت کای عزیز و گزین برادر دوست
2 در هوای من اردل تو دوتاست دل من در هوای تو یک توست
3 مهر هر کس کهن کهن گشته در دل من زمان زمان نو نوست
4 برگ و پوست گشته ای با من چون توانم نشست به برگ و پوست
1 ثقت الملک تا به صدر نشست دهر پیشش میان به طوع ببست
2 تا همایون دوات پیش نهاد الفش را فلک به تا پیوست
3 درد دشمن شدست و داروی دوست تاش بسپرد آن مبارک دست
4 بنگر اکنون به تازگی عجبا کاندر آن لفظ درد و دارویست