33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 باد خزان روی به بستان نهاد کرد جهان باز دگرگون نهاد

2 شاخ خمیده چو کمان برکشید سر ما از کنج کمین برگشاد

3 از چمن دهر بشد ناامید هر گل نورسته که از گل بزاد

4 شاخک نیلوفر بگشاد چشم بید به پیشش به سجود ایستاد

1 ای بزرگی که دین و دولت را همه آثار تو به کار شود

2 هر زمان شادتر شود آن کس که به نامت به کارزار شود

3 گفته و کرده تو در عالم همه تاریخ روزگار شود

4 پشتوان کمال چون باید میخ حزم تو استوار شود

1 لعبتی را که صد هنر باشد شاید ار بر میان کمر باشد

2 نیست لعبت لطیف گر چه لطیف به بر عقل بی خطر باشد

3 او یکی شاه شد که ملکش را گفت ها لشکر و حشر باشد

4 قد او شعله ایست از دیدار که درو دود را اثر باشد

1 چو سوده دوده به روی هوا برافشانند فروغ آتش روشن ز دود بنشانند

2 سپهر گردان بس چشم ها گشاید باز که چشم های جهان را همه بخسبانند

3 از آن سبیکه زر کافتاب گویندش زند ستامی کانرا ستارگان خوانند

4 چنان گمان بودم کآسیای گردون را همی به تیزی بر فرق من بگردانند

1 دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید تنم ز رنج فراوان همی بفرساید

2 بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم ز دیدگانم باران غم فرود آید

3 ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا ازین پس ایچ غمی پیش چشم نگراید

4 دو چشم من رخ من زرد دید نتوانست از آن به خون دل آن را همی بیالاید

1 دریغا جوانی و آن روزگار که از رنج پیری تن آگه نبود

2 نشاط من از عیش کمتر نشد امید من از عمر کوته نبود

3 ز سستی مرا آن پدید آمده ست درین مه که هرگز در آن مه نبود

4 سبک خشک شد چشمه بخت من مگر آب آن چشمه را ره نبود

1 بیچاره تن من که ز غم جانش برآمد از دست بشد کارش و از پای درآمد

2 هرگز به جهان دید کسی غم چو غم من کز سر شودم تازه چو گویم به سر آمد

3 آن داد مرا گردش گردون که ز سختی من زهر بخوردم به دهانم شکر آمد

4 وان آتش سوزنده مرا گشت که دوزخ در خواب بدیدم به دو چشمم شرر آمد

1 شهریارا کردگارت یار باد بنده تو گبند دوار باد

2 روز جاهت را سعادت نور باد شاخ ملکت را جلالت بار باد

3 عزم جزم تو به حل و عقد ملک چون ستاره ثابت و سیار باد

4 طبع و عقلت بحر لؤلؤ موج باد دست جودت ابر گوهربار باد

1 هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود وز دیدگان کنارم همچون شمر شود

2 از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا از خون سر مژه چو سر نیشتر شود

3 راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد زین راز دشمنان را ترسم خبر شود

4 ای حسن تو سمر به جهان زود حال ما چون حال عشق وامق و عذرا سمر شود

1 ز شاه بینم دل های اهل حضرت شاد هزار رحمت بر شاه و اهل حضرت باد

2 من این نشاط که دیدم ز خلق در غزنین بدید خواهم تا روز چند در بغداد

3 سپه کشیده و آراسته به داد جهان به دست حشمت بر کنده دیده بیداد

4 ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود خدایگان جهاندار شاه شاه نژاد

آثار مسعود سعد سلمان

33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی