33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 شاهی که پیر گشته جهان را جوان کند سلطان ابوالملوک ملک ارسلان کند

2 وان نامه کان به نام ملک ارسلان بود دست شرف از آن به تفاخر نشان کند

3 آن شهریار عدل کانصاف او همی عون روان روشن نوشیروان کند

4 آن شاه گنج بخش که از بیم جود او در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند

1 از جور زمانه را جدا کرد با عدل به لطفش آشنا کرد

2 آن شاه که تخت مملکت را چون چشمه مهر پرضیا کرد

3 عادل ملکی که ایزد او را بر جمع ملوک پیشوا کرد

4 یاری کردش خدای بر ملک کو یاری دین مصطفی کرد

1 هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید

2 که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود عزیز خود را اندر هزار ناز بدید

3 سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان هزار جهد بکرد و به وهم او نرسید

4 خدایگانا جشنی است ملک را امروز که هیچ جشنی گوش جهان چنین نشنید

1 خویشتن را سوار باید کرد بر سخن کامگار باید کرد

2 طبع خود را به لفظ و معنی بر تازه چون نوبهار باید کرد

3 مدحت شهریار باید گفت خدمت شهریار باید کرد

4 شاه محمود سیف دولت و دین که زبان ذوالفقار باید کرد

1 بزرگوار خدایا چنان نمود خرد که بر دل تو غم و درد را اثر نبود

2 اجل رسیده یکی شارعست و نیست کسی در این جهان که برین شارعش گذر نبود

3 نشست خلق همه مختلف بود لیکن به بازگشت جز این راه پی سپر نبود

4 یکی درخت بود عمر آدمی به قیاس که در جهانش به از نام نیک بر نبود

1 برترست از گمان ملک مسعود بادتا جاودان ملک مسعود

2 کام گردد به بوی نافه مشک چون بگوید زبان ملک مسعود

3 تا بر اطراف دین و دولت کرد تیغ را پاسبان ملک مسعود

4 کمر عدل بست چون بنشست ملک را بر میان ملک مسعود

1 ای اصل سخا و رادی و داد بخل از تو خراب و جود آباد

2 ای خواجه عمید نصر رستم حساد به رنج و ناصحت شاد

3 چون باز تویی بلند همت مردار خورد عدوت چون خاد

4 خورشید سخای تو برآورد آن را که به چاه محنت افتاد

1 این آتش مبارز و این باد کامگار وین آب تیز قوت و این خاک مایه دار

2 ضدند و ممکنست که با طبع یکدگر از عدل شاه ساخته گردند هر چهار

3 خسرو علاء دولت مسعود تاجور خورشید پادشاهان سلطان روزگار

4 آن شاه دادگستر کاندر مظالمش از هیبتش نیابد بیداد زینهار

1 جهان را چرخ زرین چشمه زرین می زند زیور از آن شد چشمه خورشید همچون بوته زرگر

2 خزان را داد پنداری فلک ملک بهاری را که اندر باغ زرین تخت گشت آن زمردین افسر

3 همان مینا نهاد اطراف گل شد کهربا صورت همان نقاش بوده باد دی امروز شد پیکر

4 زمین از باد فروردین که از گل بود بر چهره به ماه مهر و مهر ماه گشت از میوه پر شکر

1 هم شب مست وار و عاشق وار بودم از روی دوست برخوردار

2 گه مرا داد شکرش بوسه گاه سروش مرا گرفت کنار

3 خوب حالی و خوش نشاطی بود دوش با روی او مرا نهمار

4 چه کنم قصه تا به روز بداشت لذت عشرتش مرا بیدار

آثار مسعود سعد سلمان

33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی