ساقیا چون گشت پیدا از مسعود سعد سلمان قصیده 105
1. ساقیا چون گشت پیدا نور صبح از کوهسار
بر صبوحی خیز و بنشین جام محمودی بیار
1. ساقیا چون گشت پیدا نور صبح از کوهسار
بر صبوحی خیز و بنشین جام محمودی بیار
1. دولت مسعودی با روزگار
چون تن و جان گشت بهم سازگار
1. ز غزو باز خرامید شاد و برخوردار
علاء دولت مسعود شاه شیر شکار
1. ای که در پیش تخت هیچ ملک
هیچ سرکش چو تو نبست کمر
1. رسید عید و ز ما ماه روزه کرد گذر
وداع باید کردش که کرد رای سفر
1. ای یل هامون نورد ای سرکش جیحون گذار
از تو جیحون گشت هامون روز جنگ و وقت کار
1. فریاد مرا زین فلک آئینه کردار
کائینه بخت من از او دارد زنگار
1. ناجانور بدیع یکی شخص پر هنر
گه خامش است گاهی گویا چو جانور
1. مهرگان مهربان باز آمد و عصر عصیر
کنج باغ و بوستان را کرد غارت ماه تیر
1. آن لعبت سرو قد مه منظر
آن آفت چین و فتنه بربر
1. شاد باش ای وزیر دولت یار
دیر زی ای گزین سپه سالار
1. شادباش ای سپهر آینه وار
که گشادی چو آینه اسرار