1 ز غزو باز خرامید شاد و برخوردار علاء دولت مسعود شاه شیر شکار
2 خدای ناصر و نصرت رفیق و بخت قرین ظفر دلیل و زمانه مطیع و دولت یار
3 سپه به غزو فروبرده و درآورده به آتش سر خنجر ز شرک دود و دمار
4 ز شیر رایت همواره پیشه کرده هوا ز شیر شرزه تهی کرده بیشه ها هموار
1 ای که در پیش تخت هیچ ملک هیچ سرکش چو تو نبست کمر
2 ای شده رزق را به کف ضامن وی شده ملک را به حق داور
3 عدل دیده ز رای تو قوت جور برده ز عدل تو کفر
4 بزم تو اصل سایه طوبی جود تو یمن چشمه کوثر
1 رسید عید و ز ما ماه روزه کرد گذر وداع باید کردش که کرد رای سفر
2 به ما مقدمه عید فر خجسته رسید براند روزه فرخنده ساقه لشکر
3 برفت زود ز نزدیک ما و نیست شگفت که زودتر رود آن چیز کو گرامی تر
4 مه صیام درختی است بار او رحمت به آب زهد توان خورد هم ز شاخش بر
1 ای یل هامون نورد ای سرکش جیحون گذار از تو جیحون گشت هامون روز جنگ و وقت کار
2 عزم تو در هر نخیزی آتشین راند سپاه حزم تو در هر مقامی آهنین دارد حصار
3 مانده گرد از باره تو خاره را در سنگلاخ گشته خون از خنجر تو آب در هر جویبار
4 تا تو نافذ حکم و مطلق دست گشتی در عمل بیش یک ساعت ندیدند از برای کارزار
1 فریاد مرا زین فلک آئینه کردار کائینه بخت من از او دارد زنگار
2 آسیمه شدم هیچ ندانم چکنم من عاجز شدم و کردم بر عجز خود اقرار
3 گویی که مگر راحت من مهر بتان است کاسباب وجودش به جهان نیست پدیدار
4 از گنبد دوار همی خیره بمانم بس کس که چو من خیره شد از گنبد دوار
1 ناجانور بدیع یکی شخص پر هنر گه خامش است گاهی گویا چو جانور
2 ناجانور چراست هستش چهار طبع ناکرده هیچ علت در طبع او اثر
3 ناله چرا کند چو به دل درش هیچ نیست ور ناله می کند ز چه آرد همی بطر
4 افغان چگونه کرد تواند از آنکه هست پیچیده در گلوگه او رشته سر به سر
1 مهرگان مهربان باز آمد و عصر عصیر کنج باغ و بوستان را کرد غارت ماه تیر
2 بدره بدره زریابی زیر پای هر درخت توده توده سیم بینی در کنار هر غدیر
3 از فراق نوبهاران در دل نارست نار وز غم هجران لاله روی آبی چون زریر
4 مهرگان آمد بیارای مهرجان آن مهر جام زیر بلبل را گسستند ای پسر بربند زیر
1 آن لعبت سرو قد مه منظر آن آفت چین و فتنه بربر
2 صورت نه به نوک خامه مانی لعبت نه به نوک رنده آذر
3 زلفینش به بوی عنبر سارا رخسار به رنگ دیبه ششتر
4 چون ماه درآمد از در حجره شد حجره ز نور روی او انور
1 شاد باش ای وزیر دولت یار دیر زی ای گزین سپه سالار
2 کرده ای جان به پیش ملک سپر جانت پیوسته باد با کهسار
3 در مهمی که افتد اندر ملک زود صد بندگی کنی اظهار
4 در خراسان و در عراق همی زآتش فتنه خاست شرار
1 شادباش ای سپهر آینه وار که گشادی چو آینه اسرار
2 نیست معلوم خلق عالم را که چه بازیچه داشتی در کار
3 تا تو نیرنگ خویش بنمودی رنگ گیتی شد از در دیدار
4 شکم روزگار آبستن بچه ای زاد چون هزار نگار