1 ای بقد برکشیده همچو سرو و کاشغر ای رخ خوب تو همچون ماه و از وی خوبتر
2 این یکی ماه تمام آن ماه را مشکین عذار و آن دگر سرو روان و آن سرو را زرین کمر
3 زلف تو چون مشک در مجمر به گاه سوختن چشم تو چون نرگس اندر باغ در وقت سحر
4 آن یکی پرتاب و دارد مر مرا با پیچ و تاب واندگر پر خواب و دارد مر مرا بی خواب و خور
1 ای جهان فضل و بحر رادی و کان هنر روشنت روزست و صافی آب و با قوت گوهر
2 خواب کرده از تو امن و ملک در یک خوابگاه آب خورده از تو دین و عدل در یک آبخور
3 رفعت از قدر تو باید چرخ از آن باشد رفیع نسبت از حلم تو دارد کوه از آن دارد کمر
4 فتنه را از هیبت تو گم شود چون مار پای حرص را از بخشش تو بر شود چون مور پر
1 روی ها را نگار کرده رسید کار من زان نگار شد به نگار
2 آن نگاری که کافرش برخواند بیش اسلام را نکرد انکار
3 کرد مرهم دل فگار مرا چهره هایی به پنج گشته فگار
4 کاژ کرده برو بنفشه و گل کار کرده برو به نقش و نگار
1 آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار رعد مثال این بزن ابر نهاد آن ببار
2 خلق همی بنگری روز و شب اندر نشاط جز طرب اندر جهان نیز ندارند کار
3 خاک نبینی به ره خرده نقره بساط ابر نبینی ازو ریزه کافوربار
4 شهر ز دیبای روی نغزتر از بوستان راه ز خوبان شهر خوبتر از قندهار
1 چون ببستم کمر به عزم سفر آگهی یافت سرو سیمین بر
2 رنجه و تافته به رسم وداع اندر آمد چو سرو و ماه از در
3 گه به فندق همی شخود سمن گه به لؤلؤ همی گزید شکر
4 مر مرا گفت ای عزیز رفیق همه با رنج و محنتی تو مگر
1 گمان بری که وفا داردت سپهر مگر تو این گمان مبر اندر وقاحتش بنگر
2 نهد چو چشمه خورشید بچه ای در خاک چو نوعروسان بندد ز اختران زیور
3 نه شرمش آید ویحک همی ز کف خضیب نه باک دارد از اکلیل بر نهاده به سر
4 فغان ز آفت آن روشنان تاری فعل همه مخالف یکدیگر از مزاج و صور
1 ای غزا کار حیدر صفدر وی سخا پیشه حاتم سرور
2 قطب ملت زریر شیبانی مفخر آل و زینت گوهر
3 چون تو نا کرده گردش ایام چون تا ناورده گردش اختر
4 به غزا رفته با هزار نشاط آمده باز با هزار ظفر
1 بادی مسعود شاه دولت یار تا ابد کامگار و برخوردار
2 شهریاری که چرخ بر نامش گاه دولت کند سعود نثار
3 کرد عزم غزا و عزمش را ظفر و فتح بر یمین و یسار
4 گشته بر مرکب فلک جولان همچو خورشید نوربخش سوار
1 جهان دارا به کام جهان دار جهان جز بر سریر ملک مگذار
2 چو نام تست بخت تو همیشه که هستش جفت سعد چرخ دوار
3 خداوندا زبان بنده تو به شکر تو چو ابری شد شکربار
4 نگه کن تا عروسان ثنا را چگونه تیز خواهد کرد بازار
1 بنیاد دین و دولت می دارد استوار سلطان تاجدار و جهاندار بختیار
2 خسرو علاء دولت شاهی که دولتش اندر زمانه فصل خزان را کند بهار
3 مسعود شاه مشرق و مغرب که هر زمان بر تاج او سپهر سعادت کند نثار
4 عالی ز یمن طالع او فرق مشتری روشن ز نور طلعت او چشم روزگار