1 بونصر پارسی سر احرار روزگار هست از یلان و رادان امروز یادگار
2 آبیست از لطافت و بادیست از صفا بحریست از مروت و کوهیست از وقار
3 همت به روی و رایش بفراخت چون قمر فضل از نصیب خلقش بشکفت چون بهار
4 ایوان به وقت بزم نبیند چنو سخی میدان به گاه رزم نبیند چنو سوار
1 شکوفه طرب آورد شاخ عشرت بار که بوی نصرت و فتح آید از نسیم بهار
2 گرفت جام طرب عیش با هزار نشاط نمود روز فرح روز با هزار نگار
3 بدین بشارت مطرب نوای نغز بزن بدین سعادت ساقی نبیند لعل بیار
4 که بازگشت به فیروزی از جهاد غزا علاء دولت مسعود شاه دولتیار
1 پادشاه بزرگ دین پرور شهریار کریم حق گستر
2 خسرو کامگار مسعودست کش زمانه ست بنده و چاکر
3 شاه شاهان علاء دولت و دین آن فلک منظر ملک مخبر
4 تاجداری که رفعت نامش بر فلک برد پایه منبر
1 ز عز و مملکت و بخت باد برخوردار سر ملوک جهان خسرو ملوک شکار
2 ظهیر ملت حق بوالمظفر ابراهیم نصیر دولت و دین پادشاه گیتی دار
3 زمانه عزم و قضا قوت و قدر قدرت ستاره زیور و خورشید رای و چرخ آثار
4 زمین توان و هوا صفوت و اثیر نهیب جهان مکانت و دریا نوال و کوه وقار
1 روز وداع از در اندر آمد دلبر لب ز تف عشق خشک و دید ز خون تر
2 آب نمانده در آن دو رنگین سوسن تاب نمانده در آن دو مشکین چنبر
3 عبهر چشمش گرفته سرخی لاله لاله رویش گرفته زردی عبهر
4 بر گلش از زخم دست کاشته خیری بر مهش از آب چشم خاسته اختر
1 ایا نسیم سحر فتح نامه ها بردار به هر ولایت از آن فتح نامه ای بسیار
2 ز فخر منشین جز بر سر شهان بزرگ ز عز مسپر جز دیده ملوک کبار
3 بدین مهینی اخبار خلق نشنیدست مگر نگویی در کوه و بیشه این اخبار
4 به کوه و بیشه نماند پلنگ و شیر از بیم چه گیرد آن گه شاه جهان به روز شکار
1 مملکت را به نصرت منصور روزگاری پدید شد مشهور
2 عارض ملک پادشا که ازوست رایت او چو نام او منصور
3 نور عدلش زمانه را سایه ست سایه دولتش جهان را نور
4 عزم او باد را نگفته عجول حزم او کوه را نخوانده صبور
1 چو تو معشوقه و چو تو دلبر نبود خلق را به عالم در
2 ای مرا همچو جان و دیده عزیز این و آن از تو یافت عمر و بصر
3 ببرد عشق تو باز عقل بفزایدم همی در سر
4 به هنر طبع را تو استادی به خرد روح را تویی رهبر
1 ای باد بروب راه را یکسر وی ابر ببار بر زمین گوهر
2 ای خاک عبیر گرد بر صحرا وی ابر گلاب کرد در فرغر
3 ای رعد منال کامل آن مرکب کز نعره او سپهر گردد کر
4 وی برق مجه که خنجری بینی کز هیبت آن بیفسرد آذر