چو روی چرخ شد از از مسعود سعد سلمان قصیده 198
1. چو روی چرخ شد از صبح چون صحیفه سیم
ز قصر شاه مرا مژده داد باد نسیم
...
1. چو روی چرخ شد از صبح چون صحیفه سیم
ز قصر شاه مرا مژده داد باد نسیم
...
1. من بدین آخته زبان قلم
گفت خواهم ز داستان قلم
...
1. تا کی دل خسته در گمان بندم
جرمی که کنم به این و آن بندم
...
1. من که مسعود سعد سلمانم
زانچه گفتم همه پشیمانم
...
1. افتخار اهل تیغ ای صاحب اهل قلم
شمع سادات عرب خورشید احرار عجم
...
1. نیست گشت از هوای خود عالم
جز به مدح تو بر نیارد دلم
...
1. شاهان پیش را که نکردند جز ستم
شاه زمانه کرد به تیغ و به خشت کم
...
1. تنم از رنج گرانبار مکن گو نکنم
جگرم چون دلم افگار مکن گو نکنم
...
1. گر یک وفا کنی صنما صد وفا کنم
ور تو جفا کنی همه من کی جفا کنم
...
1. زبان دولت عالی به بنده داد پیام
که ای تو را دو زبان پارسی و تازی رام
...
1. خدایگانا بخرام و با نشاط بخرام
ز بهر نصرت دین و معونت اسلام
...