1 شاد باش ای هیون آخته یال هیکل کوه کوب و هامون مال
2 از پیت کوس خورده کوه ثبیر وز تکت کاخ خورده باد شمال
3 بوده با رنگ وقت تک همسر کرده با شیرگاه صید قتال
4 دیده چون بادها فراز و نشیب کرده با ابرها جواب و سؤال
1 ای اختیار ایزد دادار ذوالجلال تاج از تو با شرف شد و تخت از تو با جمال
2 مسعود شهریاری کز فر عدل تو بر ملک روزگار چو نام تو شد به فال
3 کرده نهال جاه تو را دست مملکت آورده بار عدل و سخا شاخ این نهال
4 گوید تو را زمانه و خواند تو را فلک برجیس با سعادت و خورشید بی همال
1 به عون ایزد روز رفته از شوال برآمد ز فلک دولت آفتاب کمال
2 گذشته پانصد و نه سال تازی از هجرت زهی مبارک ماه و زهی مبارک سال
3 جهان به عدل بیاراست آن بزرگ ملک که دین و دولت ازو یافته ست فر و جمال
4 ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود که بحر کوه وقارست و کوه بحر نوال
1 زهی به مهتری اندر ز مهتران اول چو از کواکب کیوان چو از بروج حمل
2 کمال وصف تو جستم خرد چه گفت مرا مجوی ثانی او چون خدای عزوجل
3 اگر نبودی اوصاف تو کجا هرگز شرف گرفتی ارواح ناطقه به محل
4 شب سیاه ز رأیت چو روز گشت سپید که سنگ بسته ز لطفت چو آب گردد حل
1 عمرم همی قصیر کند این شب طویل وز انده کثیر شد این عمر من قلیل
2 دوشم شبی گذشت چگویم چگونه بود همچون نیازتیره و همچون امل طویل
3 کف الخضیب داشت فلک ورنه گفتمی بر سوک مهر جامه فرو زد مگر به نیل
4 از ساکنی چرخ و سیاهی شب مرا طبع از شگفت خیره و چشم از نظر کلیل
1 تخم گشت ای عجب مگر سخنم که پراکنده بر زمین فکنم
2 او بروید همی و شاخ زند من ازو دانه ای همی نچنم
3 از فنای سخن همی ترسم که بغایت همی رسد سخنم
4 آفتابست همتم گر چند عرضی گشت همچو سایه تنم
1 من که مسعود سعد سلمانم در کف جود تو گروگانم
2 میزبانیست تازه روی سخات من بر او عزیز مهمانم
3 به همه وقت بار شکر تو را به نواها هزار دستانم
4 نازد از مدح تو همی طبعم بالد از مهر تو همی جانم
1 ای آن که چون ز جاه تو بر تو ثنا کنم گیتی ز نور خاطر خود پر ضیا کنم
2 هر گه که گفت خواهم مدح تو نظم خویش چون باد از نفاذ و چو آب از صفا کنم
3 بحرم که هر چه یابد طبعم گهر کند چون کوه که هر چه شنیدم صدا کنم
4 یک بار من به سال درون چون گیا و خار از باغ خود تو را گل و لاله عطا کنم
1 به پادشاه زمانه زمانه شد پدرام گرفت شاهی تسکین و خسروی آرام
2 امیر غازی محمود سیف دولت و دین که بر نگینه شاهی نبشته بادش نام
3 قوام دولت عالی و عمدة الدین است پناه بیضه ملکست و عمدة الاسلام
4 همی نگردد جز بر مراد او افلاک همی نباشد جز در رضای او ایام
1 ای نام تو بخشیده بخشنده اقسام اقسام مکارم را بخشی است از آن نام
2 از امر تو و نهی تو گردون و زمانه یکسو نکشد گردن و بیرون ننهد گام
3 بی قوت رای تو خرد نیست مگر سست بی آتش طبع تو هنر نیست مگر خام
4 جز هیبت تو تند فلک را نکشد نرم جز حشمت تو پیر جهان را نکند رام