شب دراز و ره دور از مسعود سعد سلمان قصیده 221
1. شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
...
1. شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
...
1. دولت جوان و ملک جوان و ملک جوان
ملک جهان گرفتن و دادن نکو توان
...
1. همه زمین و زمان خرمست و آبادان
به پادشاه زمین و به شهریار زمان
...
1. گوهری جان نمای و پاک چو جان
گوهری پر ز گوهر الوان
...
1. این نعمت و این رتبت و این خلعت سلطان
فرخنده کند ایزد بر خسرو ایران
...
1. قدحی نوش کرد شاه زمین
شاه محمود سیف دولت و دین
...
1. ثقت الملک را خدای جهان
دولتش بهره داد بخت جوان
...
1. شب آخر شد از جهان شب من
که نگرددش روز پیرامن
...
1. نگاه کن به بزرگی و جاه این ایوان
که برگذشته به رفعت ز تارک کیوان
...
1. چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن
کزین برفت نشاط و از آن برفت وسن
...
1. مقدمه چو درآمد ز لشگر نیسان
به باغ ساقه برون راند از سپاه خزان
...