1 شاهان پیش را که نکردند جز ستم شاه زمانه کرد به تیغ و به خشت کم
2 هست او بلی خلیفه یزدان دادگر پس کی رضا دهد که رود بر جهان ستم
3 گویند خسروان زمانه به هر زمان کامد علاء دولت و دین یادگار جم
4 ملک عجم به دین عرب کرد منتظم مسعود پادشاه عرب خسرو عجم
1 تنم از رنج گرانبار مکن گو نکنم جگرم چون دلم افگار مکن گو نکنم
2 دل نزارست ز عشق تو ببخشای برو تن نزارست به غم زار مکن گو نکنم
3 بر من ار بخت گشاده کند از عدل دری آن دراز هجر به مسمار مکن گو نکنم
4 خار هجر تو بتا تازه گلی زاد ز وصل آن گل اکنون به جفا خار مکن گو نکنم
1 گر یک وفا کنی صنما صد وفا کنم ور تو جفا کنی همه من کی جفا کنم
2 تو نرد عشق بازی و با من دغا کنی من جان ببازم و نه همانا دغا کنم
3 گر آب دیده تیره کند دیده مرا این دیده را ز خاک درت توتیا کنم
4 گل عارضی و لاله رخی ای نگار من در مرغزار آن گل و لاله چرا کنم
1 زبان دولت عالی به بنده داد پیام که ای تو را دو زبان پارسی و تازی رام
2 بدان دو چیره زان چون ثنا کنی بر شاه تو را ثنا بود اندر جهان ز خاص و ز عام
3 بگو که دولت گوید همی که بنده تست که تا ابد نکنم جز به درگه تو مقام
4 ز بهر ملک تو را من که دولتم شب و روز کنم به مصلحت تو به جد و جهد قیام
1 خدایگانا بخرام و با نشاط بخرام ز بهر نصرت دین و معونت اسلام
2 کشیده تیغی چون تیغ آفتاب به چنگ شده ز ضربت آن صبح عمر دشمن شام
3 بر اهل عصیان شمشیر تو گذارده زخم بر اوج کیوان شبدیز تو گذارده گام
4 ز بهر تقویت و عون و فتح و نصرت تو قضا ز دوده سنان و قدر کشیده حسام
1 نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم
2 چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم
3 بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست بهای دیبا آری فزون شود ز علم
4 ز خون دلها خطی نوشت خامه حسن که آن به حلقه و خالست معرب و معجم
1 از کرده خویشتن پشیمانم جز توبه ره دگر نمی دانم
2 کارم همه بخت بد بپیچاند در کام زبان همی چه پیچانم
3 این چرخ به کام من نمی گردد بر خیره سخن همی چه گردانم
4 در دانش تیز هوش برجیسم در جنبش کند سیر کیوانم
1 اوصاف جهان سخت نیک دانم از بیم بلا گفت کی توانم
2 نه آنچه دانم همی بگویم نه آنچه بگویم همی بدانم
3 کز تن به قضا بسته سپهرم وز دل به بلا خسته جهانم
4 از خواری ویحک چرا زمینم ار من به بلندی بر آسمانم
1 شخصی به هزار غم گرفتارم در هر نفسی به جان رسد کارم
2 بی زلت و بی گناه محبوسم بی علت و بی سبب گرفتارم
3 در دام جفا شکسته مرغی ام بر دانه نیوفتاده منقارم
4 خورده قسم اختران به پاداشم بسته کمر آسمان به پیکارم