33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 شاهان پیش را که نکردند جز ستم شاه زمانه کرد به تیغ و به خشت کم

2 هست او بلی خلیفه یزدان دادگر پس کی رضا دهد که رود بر جهان ستم

3 گویند خسروان زمانه به هر زمان کامد علاء دولت و دین یادگار جم

4 ملک عجم به دین عرب کرد منتظم مسعود پادشاه عرب خسرو عجم

1 تنم از رنج گرانبار مکن گو نکنم جگرم چون دلم افگار مکن گو نکنم

2 دل نزارست ز عشق تو ببخشای برو تن نزارست به غم زار مکن گو نکنم

3 بر من ار بخت گشاده کند از عدل دری آن دراز هجر به مسمار مکن گو نکنم

4 خار هجر تو بتا تازه گلی زاد ز وصل آن گل اکنون به جفا خار مکن گو نکنم

1 گر یک وفا کنی صنما صد وفا کنم ور تو جفا کنی همه من کی جفا کنم

2 تو نرد عشق بازی و با من دغا کنی من جان ببازم و نه همانا دغا کنم

3 گر آب دیده تیره کند دیده مرا این دیده را ز خاک درت توتیا کنم

4 گل عارضی و لاله رخی ای نگار من در مرغزار آن گل و لاله چرا کنم

1 زبان دولت عالی به بنده داد پیام که ای تو را دو زبان پارسی و تازی رام

2 بدان دو چیره زان چون ثنا کنی بر شاه تو را ثنا بود اندر جهان ز خاص و ز عام

3 بگو که دولت گوید همی که بنده تست که تا ابد نکنم جز به درگه تو مقام

4 ز بهر ملک تو را من که دولتم شب و روز کنم به مصلحت تو به جد و جهد قیام

1 خدایگانا بخرام و با نشاط بخرام ز بهر نصرت دین و معونت اسلام

2 کشیده تیغی چون تیغ آفتاب به چنگ شده ز ضربت آن صبح عمر دشمن شام

3 بر اهل عصیان شمشیر تو گذارده زخم بر اوج کیوان شبدیز تو گذارده گام

4 ز بهر تقویت و عون و فتح و نصرت تو قضا ز دوده سنان و قدر کشیده حسام

1 نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم

2 چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم

3 بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست بهای دیبا آری فزون شود ز علم

4 ز خون دلها خطی نوشت خامه حسن که آن به حلقه و خالست معرب و معجم

1 از کرده خویشتن پشیمانم جز توبه ره دگر نمی دانم

2 کارم همه بخت بد بپیچاند در کام زبان همی چه پیچانم

3 این چرخ به کام من نمی گردد بر خیره سخن همی چه گردانم

4 در دانش تیز هوش برجیسم در جنبش کند سیر کیوانم

1 اوصاف جهان سخت نیک دانم از بیم بلا گفت کی توانم

2 نه آنچه دانم همی بگویم نه آنچه بگویم همی بدانم

3 کز تن به قضا بسته سپهرم وز دل به بلا خسته جهانم

4 از خواری ویحک چرا زمینم ار من به بلندی بر آسمانم

1 شخصی به هزار غم گرفتارم در هر نفسی به جان رسد کارم

2 بی زلت و بی گناه محبوسم بی علت و بی سبب گرفتارم

3 در دام جفا شکسته مرغی ام بر دانه نیوفتاده منقارم

4 خورده قسم اختران به پاداشم بسته کمر آسمان به پیکارم

آثار مسعود سعد سلمان

33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی