33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 خواجه بوطاهر ای سپهر کرم کرمت در جهان چو علم علم

2 می بنازد روان آدم از آنک چون تویی خاست از بنی آدم

3 ای ز فضل تو نامدار عرب وی ز جود تو سرفراز عجم

4 در جهان کش به سروری دامن بر فلک نه به افتخار قدم

1 کار آنچنان که آید بگذارم عمر آنچنان که باید بگسارم

2 دل را ز کار گیتی برگیرم تن را به حکم ایزد بسپارم

3 چون نیستم مقیم درین گیتی خود را عذاب خیره چرا دارم

4 لیکن ز قوت چاره نمی بینم گر خواسته نباشد بسیارم

1 تو را بشارت باد ای خدایگان عجم به جاه کسری و ملک قباد و دولت جم

2 پیام داد مرا دولت خجسته به تو که ای دو دیده و جان شهنشه اعظم

3 تو را بشارت دادم به ملک هفت اقلیم که تیغ تیز تو خواهد گشادن این عالم

4 به چین کنند به مدح تو خطبه بر منبر به مصر و بصره به نامت زنند زر و درم

1 هر آن جواهر کز روزگار بستانم چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم

2 به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال بهای صد گهر از دست راست بستانم

3 چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم چرا که دایم سر کوفته چو پیکانم

4 بدان جهت همه کس را چو خویشتن خواهم که من به دست و دل و تیغ گوهر افشانم

1 چون مشرفست همت بر رازم نفسم غمی نگردد از آزم

2 چون در به زیر پاره الماسم چون زر پخته در دهن گازم

3 بسته دو پای و دوخته دو دیده تا کی بوم صبور که نه بازم

4 با هر چه آدمیست همی گویی در هر غمی کش افتد انبازم

1 از قد تو سرو بوستان سازم وز خد تو ماه آسمان سازم

2 از نرگس چشم باغت آرایم وز زلف تو تار ضیمران سازم

3 نه نه رویت به بوستان ماند وز روی تو رخ چو ارغوان سازم

4 در باغ نکو رخ تو روز و شب دیدار تو راحت روان سازم

1 آمد صفر امروز چو دی رفت محرم این شادیت آورد گر آن بود همه غم

2 تا بر عقب ماه محرم صفر آید شادیت فزون باد و همه ساله غمت کم

3 ای بار خدایی که تو را یار نباشد در حرمت و در مکرمت از تخمه آدم

4 تا هست تو را دولت و اقبال پیاپی تو جام می لعل همی خواه دمادم

1 سپاس ازو که مر او را بدو همی دانیم وزانچه هست نگردیم و دل نگرانیم

2 چنانکه دانیم او را به عقل کی باشد چنانکه باشد او را به وهم کی دانیم

3 چگونه انکار آریم هستی او را که ما به هستی او را دلیل و برهانیم

4 چو مستحیلان شوم و حرامخواره نه ایم ازین سبب همه ساله اسیر حرمانیم

1 شب دراز و ره دور و غربت و احزان چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان

2 بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان

3 مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده که کی برآید مه کی فرو شود سرطان

4 بنات نعش بگیرد ز هفت کوکب بیم که باشد از سپری لاجوردگون تابان

1 دولت جوان و ملک جوان و ملک جوان ملک جهان گرفتن و دادن نکو توان

2 ای ترک باد جنگ برون کنی یکی ز سر برخیز و باده در ده بر فتح جنگوان

3 بنمود خسروان جهان را نموده نی تیغ علاء دولت و دین خسرو جهان

4 مسعود پادشاهی کز فر ملک او آرایش بهار ستد صورت خزان

آثار مسعود سعد سلمان

33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی