1 بگذشت ز پیش من نگار من با موی سمور و باخز ادکن
2 تابنده ز موی روی چون ماهش چونانکه مه از میانه خرمن
3 چون سرو و به سرو بر مه و زهره چون ماه و به ماه بر گل و سوسن
4 آن روشن و تیره عارض و زلفش چون روی پری و رای اهریمن
1 دوش تا صبحدم همه شب من عرضه می کرده ام سپاه سخن
2 بیشتر زان سپاه را دیدم از لباس هنر برهنه بدن
3 امرای سخن بسی بودند این تفحص نکرده بد یکتن
4 زین سپس کار هر یکی به سزا سازم ار خواهد ایزد ذوالمن
1 با دل پر آتش و دو دیده پر خون رفتم از لاوهور خرم بیرون
2 تافته از دشمنان و شیفته از دوست سوخته از روزگار و خسته ز گردون
3 گردان ز عشقت ای به حسن چو لیلی گرد بیابان و کوه و دشت چو مجنون
4 گاه زند راه بر صبوری من عشق گاه کند بر دلم فراق شبیخون
1 خدای عز و جل در ازل نهاد چنان که جمله از دو محمد بود صلاح جهان
2 ز یک محمد گردد زمانه آسوده ز یک محمد باشد شریعت آبادان
3 محمد قرشی و محمد بهروز که یافت عز و شرف دین و ملک ازین و از آن
4 وزیر زاده وزیری که از فنون و هنر ز وصف و نعتش عاجز بود بیان و بنان
1 چون نهان گشت چشمه روشن خاک را تیره گشت پیرامن
2 شب پر از در و گوهر و لؤلؤ از گریبان چرخ تا دامن
3 از نهیب شب دراز و سیاه برمیده کواکب از مسکن
4 متفرق بنات نعش از هم به هم اندر خزیده نجم پرن
1 بیار آن مه دیده و مهر جان که بنده ست و چاکرورا این و آن
2 از آن ماه پرورده مهر بخت که از ماه تن دارد از مهر جان
3 چو بر کف گرفتیش گویی مگر همی بر سمن بشکفد ارغوان
4 چو بر لب نهادیش گوید خرد مگر آب نار است یا ناردان
1 پیرگشته جهان به فضل خزان شد به اقبال خاص شاه جوان
2 بوستانیست بزم فرخ او برده مایه ز رتبت نیسان
3 دیدگانند نسترن چهره مطربانند عندلیب الحان
4 گل و لاله ست باده سوری یافته بوی این و گونه آن
1 ویژه می پیر نوش گشت چو گیتی جوان دل چو سبک شد ز عشق در ده رطل گران
2 بر ارغوان بیش خواه از ارغوان رخ بتی چو ارغوان باده ای که رخ کند ارغوان
3 خانه اندوه را زیر و زبر کن همی زانکه به طبع و نهاد زیر و زبر شد جهان
4 از ابر تاریک رنگ شد آسمان چون زمین وزاشکفه گونه گون گشت زمین آسمان
1 چو کردم از هند آهنگ حضرت غزنین بر آن محجل تازی نهاد بستم زین
2 شبی شده به من آبستن و من اندر وی ز ضعف سمع و بصر سست مانده همچو جنین
3 هوا سیاه تر از موی زنگیان و شهاب چو باد یافته از دست دیلمان زوبین
4 چنین رهی و چپ و راستش قضا و قدر چو ببر داده نخیز و چو شیر کرده کمین
1 تبارک الله بنگر میان ببسته به جان ز بهر خدمت سلطان سپهبد سلطان
2 بلند رای علی خاص خسرو ابراهیم که نه بقدرش چرخ است و نه به جودش کان
3 همی نتازد جز بهر نصرت اسلام همی نکوشد جز بهر قوت ایمان
4 نه روز یارد کردن دلش نشاط سبک نه خواب یارد دیدن به شب دماغ گران