33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 شب سیاه چو برچید از هوا دامن زدوده گشت زمین را ز مهر پیرامن

2 ز برگ و شاخ درختان که بر زمین افتاد فروغ مهر همه باغ کرد پر سوسن

3 چو برگ برگ گل زرد پاره پاره زر که گر بخواهی بتوانی از زمین چیدن

4 نسیم روح فزای آمد از طریق دراز به من سپرد یکی درج پر ز در عدن

1 ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من ای نیکخواه یار من و دوستدار من

2 رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار با خویشتن ببردی مانا قرار من

3 مهجورم و به روز فراق تو جفت من رنجورم و به شب غم تو غمگسار من

4 خوردم به وصلت تو بسی باده نشاط در فرقت تو پیدا آمد خمار من

1 ازین دوازده برجم رسید کار به جان که رنج دیدم از هر یکی به دیگر سان

2 حمل سرود نوا شد به من همی شب و روز چنانکه بختم ازو گشت رنجه و پژمان

3 بداد ثور بسی شیر اول و آخر به یک لگد که برو زد بریخت ناگاهان

4 چو شخص جوزا هر دو شدند جفت به هم نخست کرت زادند بهر من احزان

1 تا بود شخص آدمی را جان نبود حرص را قیاس و کران

2 چون تامل کنی نبینی هیچ شره بیر کم ز حرص جوان

3 گر بیندیشدی ز آخر کار از بد و نیک گنبد گردان

4 نه نهالی نشاندی به زمین نه بنایی برآردی به جهان

1 خویش را در جهان علم کردن هست بر خویشتن ستم کردن

2 تن به تیمار در هوس بستن دل به اندیشه جای غم کردن

3 خشمگین بودن وز خشم خدای بر تن بی خرد رقم کردن

4 دوستان را و زیر دستان را به دل آورد و متهم کردن

1 چون سیه کرد خاک پیرامن شب کشان کرد بر هوا دامن

2 گیسوان نگار شد گویی واندرو در بنات نعش و پرن

3 آز من زو و او دراز چو آز محنتم زو و او سیه چو محن

4 از درازی چو زلف نامفتول وز سیاهی چو جعد پر ز شکن

1 مقصور شد مصالح کار جهانیان بر حبس و بند این تن رنجور ناتوان

2 در حبس و بند نیز ندارندم استوار تا گرد من نباشد ده تن نگاهبان

3 هر ده نشسته بر در و بر بام سمج من با یکدیگر دمادم گویند هر زمان

4 خیزید و بنگرید مبادا به جادویی او از شکاف روزن پرد بر آسمان

1 فراخت رایت ملک و ملک به علیین کفایت ثقت الملک طاهربن علی

2 که قوت تن دادست و شادی دل دین بهار کرد زمان و بهشت کرد زمین

3 سپهر قدر بزرگی که بر عدو و ولی بضر و نفع بگردد همی سپهر آیین

4 حریم ملک چنان شد ز امن و حشمت او که بنده وار برد سجده کبک را شاهین

1 ای چرخ ملک و دولت و سلطان داد و دین مسعود شهریار زمان خسرو زمین

2 در بزم و رزم نوری و ناری نه ای نه ای سوزان تری از آن و فروزنده تری ازین

3 بادی به وقت حمله و کوهی به گاه حلم مهری به گاه مهر و سپهری به گاه کین

4 آهن ز عنف باس تو مومی شود به ذات آتش ز طبع لطف تو آبی شود معین

آثار مسعود سعد سلمان

33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی