به عون ایزد روز از مسعود سعد سلمان قصیده 186
1. به عون ایزد روز رفته از شوال
برآمد ز فلک دولت آفتاب کمال
...
1. به عون ایزد روز رفته از شوال
برآمد ز فلک دولت آفتاب کمال
...
1. زهی به مهتری اندر ز مهتران اول
چو از کواکب کیوان چو از بروج حمل
...
1. عمرم همی قصیر کند این شب طویل
وز انده کثیر شد این عمر من قلیل
...
1. تخم گشت ای عجب مگر سخنم
که پراکنده بر زمین فکنم
...
1. من که مسعود سعد سلمانم
در کف جود تو گروگانم
...
1. ای آن که چون ز جاه تو بر تو ثنا کنم
گیتی ز نور خاطر خود پر ضیا کنم
...
1. به پادشاه زمانه زمانه شد پدرام
گرفت شاهی تسکین و خسروی آرام
...
1. ای نام تو بخشیده بخشنده اقسام
اقسام مکارم را بخشی است از آن نام
...
1. خوشم کردی ای قاصد خوش پیام
درین چند روزی که کردی مقام
...
1. روز تا شب ز غم دل افگارم
همه شب تا به روز بیدارم
...
1. از دو دیده سرشک خون بارم
چون ز گفتارهات یاد آرم
...
1. تیر و تیغست بر دل و جگرم
غم و تیمار دختر و پسرم
...