ای کینه ور زمانه از مسعود سعد سلمان قصیده 163
1. ای کینه ور زمانه غدار خیره سار
بر خیره تیره کرده به ما بر تو روزگار
...
1. ای کینه ور زمانه غدار خیره سار
بر خیره تیره کرده به ما بر تو روزگار
...
1. تا برآمد ز آتش شمشیر بهرامی شرار
داد گیتی را فلک بر ملک بهرامی قرار
...
1. ای اختری نهای تو مگر اختر
گردون فضل گشته به تو انور
...
1. چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز
رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز
...
1. چند گویی که نشنوندت راز
چند جویی که می نیابی باز
...
1. شبی چو روز فراق بتان سیاه و دراز
درازتر ز امید و سیاه تر ز نیاز
...
1. در تو ای گنبد امید و هراس
گردش آس هست و گونه آس
...
1. شاد باش ای شاه عالم شاد باش
با بتان دلبر نوشاد باش
...
1. شد مایه ظفر گهی آبدار تیغ
یارب چه گوهرست بدینسان عیار تیغ
...
1. زهی در بزرگی جهان را شرف
زهی از بزرگان زمان را خلف
...
1. ای روزگار تو نسب روزگار ملک
پرورد روزگار تو را در کنار ملک
...