1 روزگاریست سخت بی فریاد کس گرفتار روزگار مباد
2 شیر بینم شده متابع رنگ باز بینم شده مسخر خاد
3 نه به جز سوسن ایچ آزادست نه به جز ابر هست یک تن راد
4 نه بگفتم نکو معاذالله این سخن را قوی نیامد لاد
1 چون منی را فلک بیازارد خردش بی خرد نینگارد
2 هر زمانی چو ریگ تشنه ترم گر چه بر من چو ابر غم بارد
3 چون بیفسایدم چو مار غمی بر دل من چو مار بگمارد
4 تا تنم خاک محنتی نشود به دگر محنتیش بسپارد
1 تا بقا مایه نما باشد ثقت الملک را بقا باشد
2 طاهر آن آفتاب کز نورش آفتاب فلک سها باشد
3 جستن راه خدمت سامیش جز به وجه ثنا خطا باشد
4 سختم آسان بود ثنا گفتن جود او مایه ثنا باشد
1 ای خداوند رحمت ایزد بر تو و دولت جوان تو باد
2 بر همه کارها و نهمت ها چرخ گردنده در ضمان تو باد
3 همه ساله همه مصالح ملک در بیان تو و بنان تو باد
4 بر همه نامه های جود و کرم با همه وقت ها نشان تو باد
1 ز سر گیتی پیر بوده جوان شد که سلطان گیتی ملک ارسلان شد
2 زمین پادشاهی جهان شهریاری کزو تاج خورشید و تخت آسمان شد
3 قران را ازین فخر برتر نباشد که شاهی چو این شاه صاحب قران شد
4 هر آن نامور شاه کاندر زمانه نه در خدمت شاه بسته میان شد
1 سزد که باش شاها ز ملک خرم و شاد که ملک تو در شادی و خرمی بگشاد
2 خدای دادت ملک و خدای عزوجل نگاه دارد ملک تو همچنان که بداد
3 خدای بود معین ساعت گرفتن تو تو را نیاید حاجت به خنجر پولاد
4 سپاه بی حد بود و سلاح بی مر بود ولیک قاعده ملک تو خدای نهاد
1 لوا و عهد خطاب خلیفه بغداد خدای عزوجل بر ملک خجسته کناد
2 ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود که تخت و ملک و فلک مثل او ندارد یاد
3 جهان ستانی شاهنشهی جهانگیری که کرد کار جهان را به داد و دین آباد
4 عزیز ملکش تلقین عدل یافت همه که گشت همت عالیش ملک را بنیاد
1 کوس ملک آواز نصرت بر کشید کفر و شرک از هول آن سر در کشید
2 فخر شاهان جهان بهرامشاه شد سوی هندوستان لشکر کشید
3 چتر او را فتح بر تارک نهاد تیغ او را نصرت اندر برکشید
4 باختر در لرزه افتاد از نهیب گر چه او لشکر سوی خاور کشید
1 تا در جهان مکین و مکان باشد بهرامشاه شاه جهان باشد
2 شاه شهاب تیر که دستش را قوس قزح سزد که کمان باشد
3 باشد جهان پیر جوان تا او با رای پیر و بخت جوان باشد
4 صد یک ز مدح او نشود گفته گر در دهان هزار زبان باشد