بر تو سید حسن دلم از مسعود سعد سلمان قصیده 36
1. بر تو سید حسن دلم سوزد
که چو تو هیچ غمگسار نداشت
...
1. بر تو سید حسن دلم سوزد
که چو تو هیچ غمگسار نداشت
...
1. تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
...
1. تا توانی مکش ز مردی دست
که به سستی کسی ز مرگ نجست
...
1. ماه صیام آمد این ملک به سلامت
فرخ و فرخنده باد ماه صیامت
...
1. گه وداع بت من مرا کنار گرفت
بدان کنار دلم ساعتی قرار گرفت
...
1. کفایت را ستوده اختیار است
شهامت را گزیده افتخار است
...
1. کس را بر اختیار خدای اختیار نیست
بر دهر و خلق جز او کامگار نیست
...
1. دلم از نیستی چو ترسا نیست
تنم از عافیت هراسانیست
...
1. ای بت لبت ملیست که آن را خمار نیست
وی مه رخت گلیست که رسته ز خار نیست
...
1. هر چه اقبال بیندیشید آمد همه راست
جان بدخواهان از هیبت و از هول بکاست
...
1. چون ره اندر برگرفتم دلبرم در برگرفت
جان به دل مشغول گشت و تن ز جان دل برگرفت
...