33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 دوش در روی گنبد خضرا مانده بود این دو چشم من عمدا

2 لون انفاس داشت پشت زمین رنگ زنگار داشت روی هوا

3 کلبه ای بود پر ز در یتیم پرده ای پر ز لؤلؤ لالا

4 آینه رنگ عیبه ای دیدم راست بالاش در خور پهنا

1 سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا

2 چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا

3 گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش گهی ماننده کوهی معلق گشته اندر وا

4 چو گردون گشت باغ و بوستان از ابر نیسانی گل از گلبن همی تابد بسان زهره زهرا

1 نشسته ام ز قدم تا سر اندر آتش و آب توان نشستن ساکن چنین در آتش و آب

2 همی نخسبم شبها و چون تواند خفت کسی که دارد بالین و بستر آتش و آب

3 همه بکردم هر حیلتی که دانستم مرا نشد ز دل و دیده کمتر آتش و آب

4 ز آب عارض دارد بتم ز آتش رخ نه بس شگفت بود بر صنوبر آتش و آب

1 ببرد خنجر خسرو قرار از آتش و آب اگر چه دارد رنگ و نگار از آتش و آب

2 چو آب و آتش نرمست و تیز نیست شگفت از آن که بودش پروردگار از آتش و آب

3 گرفت از آب صفاور بود از آتش نور چو آبدار شد و تابدار از آتش و آب

4 کند چو آتش و آب آب و آتش اندر زخم اگر مخالف سازد حصار از آتش و آب

1 مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب

2 ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب

3 رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او ز زخم ناخن چون عنکبوت اسطرلاب

4 دو دیده همچو دو ثقبه گشاده ام شب و روز ولیک بی خبر از آفتاب و از مهتاب

1 ز خاک و باد که هستند یار آتش و آب قوی تر آمد بسیار کار آتش و آب

2 بساط پشت زمین و شراع روی هوا ملون است ز رنگ و نگار آتش و آب

3 لباسهای طبیعت نگر که چون بافد سپهر گردان از پود و تار آتش و آب

4 شده هوا و زمین را ز آب و آتش بار مسام تنگ شده رهگذار آتش و آب

1 چو باغ گشت خراب از خزان نماندش آب نماند آب مرآنجای را که گشت خراب

2 چو شد رحایی کافور سوده بیخت فلک گر آب ریخت کجا داشت گردش دولاب

3 دو چشم روشن بگشاد نرگس از شرمش به ابر تاری بربست آفتاب نقاب

4 چو پاره پاره صدف گشت آب جوی و ازو میان جوی درون پر ز لؤلؤ خوشاب

1 بخاست از دل و از دیده من آتش و آب که دید سوخته و غرقه جز من اینت عجاب

2 از آتش دل و از آب دیده در دل و چشم همی نیاید فکرت همی نگنجد خواب

3 خیال دوست همه روز در کنار منست گهی به صلح درآید گهی به جنگ و عتاب

4 چنان نمایدم از آب دیده صورت او که چهره پری از زیر مهره لبلاب

1 هوای روشن بگرفت تیره رنگ سحاب جهان گشته خرف بازگشت از سرشاب

2 جهان چو یافت شباب ای شگفت گرم و ترست مزاج گرم وتر آری بود مزاج شباب

3 روان شده است هوا را خوی و چنان باشد چو وقت گرما پوشد حواصل و سنجاب

4 شگفت نیست که شنگرف خیزد از سیماب از آنکه مایه شنگرف باشد از سیماب

1 چیست آن کاتشش زدوده چو آب چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

2 نیست سیماب و آب و هست درو صفوت آب و گونه سیماب

3 نه سطرلاب و خوبی و زشتی بنماید تو را چو اسطرلاب

4 نه زمانه ست و چون زمانه همی شیب پیدا کند همی ز شباب

آثار مسعود سعد سلمان

33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی