33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 هیچ کس را غم ولایت نیست کار اسلام را رعایت نیست

2 نیست یک تن درین همه اطراف که درو وهن را سرایت نیست

3 کارهای فساد را امروز حد و اندازه ای غایت نیست

4 می کنند این و هیچ مفسد را بر چنین کارها نکایت نیست

1 سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا

2 چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا

3 گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش گهی ماننده کوهی معلق گشته اندر وا

4 چو گردون گشت باغ و بوستان از ابر نیسانی گل از گلبن همی تابد بسان زهره زهرا

1 از پس من غمست و پیش غم است ز بر من نمست و زیر نم است

2 این دل بسته خسته درد است وین تن خسته بسته الم است

3 عجبا هر چه بیش می نالم مرمرا رنج بیش و صبر کم است

4 بی شمار انده است بر من جمع این بلا بین کزین شمرده دم است

1 این چنین رنج کز زمانه مراست هیچ دانی که در زمانه کراست

2 هر چه در علم و فضل من بفزود همچنانم ز جاه و مال بکاست

3 نیستم عاشق از چه رخ زردم نیستم آهو از چه پشت دوتاست

4 ای تن آرام گیر و صبر گزین که هر امروز را ز پس فرداست

1 ملک مسعود ابراهیم شاه است که بر شاهیش هر شاهی گواه است

2 نه چون عدلش جهان را دستگیر است نه چون قدرش فلک را پایگاه است

3 نبیند چون کلاه او جلالت کلاه او چه فرخنده کلاه است

4 گهی از فرهی رخشنده مهرست گهی از خرمی تابنده ماه است

1 طاهر ثقت الملک سپهر است و جهانست نه راست نگفتم که نه اینست و نه آنست

2 نی نی نه سپهر است که خورشید سپهر است نی نی نه جهانست که اقبال جهانست

3 آن چرخ محلست که با حلم زمینست وان پیر ضمیرست که با بخت جوانست

4 هر باره که زین کرده شود همت او را اندر میدان زیر دو کف زیر دو رانست

1 قوت روح خون انگور است تن پر از فتنه گشت و معذور است

2 آن نبید اندر آن قدح که به وصف جان در جسم و نار در نور است

3 همچو زنبور شد زبان گز و باز در گوارش لعاب زنبور است

4 باده گر جان حور شد شاید زآن که انگور دیده حور است

1 نشسته ام ز قدم تا سر اندر آتش و آب توان نشستن ساکن چنین در آتش و آب

2 همی نخسبم شبها و چون تواند خفت کسی که دارد بالین و بستر آتش و آب

3 همه بکردم هر حیلتی که دانستم مرا نشد ز دل و دیده کمتر آتش و آب

4 ز آب عارض دارد بتم ز آتش رخ نه بس شگفت بود بر صنوبر آتش و آب

1 مگر مشاطه بستان شدند با دو سحاب که این ببستش پیرایه وان گشاد نقاب

2 به در و گوهر آراسته پدید آمد چو نوعروسی در کله از میان حجاب

3 برآمد ابر به کردار عاشق رعنا کشیده دامن و افراشته سر از اعجاب

4 گهی لآلی پاشد همی و گه کافور گهی حواصل پوشد همی و گه سنجاب

1 دوش در روی گنبد خضرا مانده بود این دو چشم من عمدا

2 لون انفاس داشت پشت زمین رنگ زنگار داشت روی هوا

3 کلبه ای بود پر ز در یتیم پرده ای پر ز لؤلؤ لالا

4 آینه رنگ عیبه ای دیدم راست بالاش در خور پهنا

آثار مسعود سعد سلمان

33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی