1 سعادت نامۀ اختر بلندی به ذکر پیر یابد ارجمندی
2 نمودار پیمبر در دو عالم محمد باقر آن روح مجسم
3 ز نام او سرافرازی بقا را به ذاتش تازه دین مصطفی را
4 مناجاتش به یزدان همکلامی زبانش نو بهار نیکنامی
1 شبی از دور بینی خلوت آراست ز هر یک اهل دانش مشورت خواست
2 برآمد از دل جسرَت دم سرد حساب عمر خود پیرانه سر کرد
3 که عمرم را شمار از صد فزون است درین اندیشه جانم غرق خون است
4 ندارم هیچ فرزندی ولیعهد که بعد از من کند ناموس را جهد
1 سعادت هر که را شد سایه گستر شود دلخواه بختش سیر اختر
2 به دولت محنتش گردد فراموش به یار نازنین خواهد هم آغوش
3 به خوشوقتی زید نازان مه و سال به کام دل چو رام صاحب اقبال
4 که آورد آنچنان حور پری زاد کزان شد بام قصرش جنّ ت آباد
1 سخن معشوقۀ عاشق مزاج است سخن نا دردمندان را علاج است
2 خزانی نیست گلزار سخن را بهار جان پ رستار این چمن را
3 خدا را کس به چشم خود ندیدست ز پیغمبر سخن هرکس شنیدست
4 سخن گر یک قدم ماندی ز خود پس خدا و مصطفی نشناختی کس
1 درآمد ناگه ا ز در حاجبِ بار که بسوامتر زاهد آمد از غار
2 به استقبال جسرت رفت چون باد برهنه پا دوان در پایش افتاد
3 جلای دیده داد از خاک راهش به طاعت شد بدل یک یک گناهش
4 زبان بگشاد کای پیر برهمن نوازش کرد اقبال تو برمن
1 در افکندم به میدان گوی دعوی به صوفی صورت ابلیس معنی
2 که بی دین خوانَدم ز افسانۀ رام هدف سازم کنون از تیر الزام
3 نه پیر مجتهد اقوال کفّار بخواند تا نویسد رد آن زار
4 گران ناید چنین افسانه بر شرع که نقل کفر نبود کفر در شرع
1 چو ماه رام را پرتو عیان شد هلال عید ماه آسمان شد
2 چو چشم دایه دید آن پارهٔ نور بشسته در گلاب و مشک و کافور
3 به صد جان جای کردش مهد زرین دهانش از شیرهٔ جان ساخت شیرین
4 پدر از دیدن او گشت خرسند دعا بر تربیت افزود صد چند
1 اگرچه خاطرم دریای رازست که دریا را به غواصیم نازست
2 نگویم خسروم یا خود نظامی که تابد از دلم معنی تمامی
3 سخن را آن خدا هست این پیمبر شود ز انکارشان اندیشه کافر
4 به غواصان دریای خدایی چه لافد خاک بیزی در گدایی
1 دل جسرت به غایت شادمان شد همان ساعت خوشش آمد روان شد
2 چو داد این مژده بخت کیقبادی زده کوس سفر با طبل شادی
3 به دست نوبتی کوس سفر ساز به طبل شادمانی شد هم آواز
4 ز بس شادی برآورده پر و بال روان فیل و حشم هر یک ز دنبال
1 چو بسوامتر رخصت شد ز جسرت گرفته رام و لچمن را به صحبت
2 به عزم مالوه بس راه پیمود که آنجاها عبادت گاه او بود
3 چو ره پیموده شد هفتاد فرسنگ رسیدند از اود بر معبد گنگ
4 همی رفتی چو عمر نازنین رام چو خور نگرفته یکجا یکدم آرام