13 اثر از رام و سیتا ملا مسیح پانی‌پتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر رام و سیتا ملا مسیح پانی‌پتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملا مسیح پانی‌پتی / رام و سیتا ملا مسیح پانی‌پتی

رام و سیتا ملا مسیح پانی‌پتی

1 چو سیتا بر هلاک خود برآشفت تسلّی را به گوشش ترجتا گفت

2 همانا اندرجت گرفیل زور است چو در خورشید حیران موش کور است

3 بر آن کس ذره خود کی دست یابد که دستش پنجۀ خورشید تابد

4 مخور غم ز آنچه دیدی و شنیدی طلسمی بود جادویی که دیدی

1 چو رام از تیر جادو گشت مجروح به خاک افتاد همچون جسم بی روح

2 سپاه از بیم گشته دل به دو نیم که جان بر تن نخستین داد تقدیم

3 به بالینش ستاده شاه میمون همی گفتی فشاندی از مژه خون

4 به یاران گف ت هم جا نیست اندوه که باشد جشن مردان مرگ انبوه

1 به رفتن ها خوش و ناخوش رضا داد رضایش بی رضایی ها همی داد

2 شما هر یک به رفتن پر بر آرید ولی هنونت را با من گذارید

3 که من تنها بسم از بهر راون چه جای آنکه هنونت است با من

4 به انگد گفت کای پور دلاور تو رام خسته را همراه خود بر

1 چو آن غم نامه بر عاشق فرو خواند همی بر آتش او روغن افشاند

2 ز غم یکبارگی بی دست و پا شد تو گویی روحش از قالب جدا شد

3 ز نومیدی بر آوردی دم سرد دو دیده بر رخانش گونۀ زرد

4 به رنگ رخ عدیل زعفران بود که شادی مرگ دشمن هم ازان بود

1 به لچمن گفت با گردان لشکر که هان وقت است بشتاب ای برادر

2 به دشمن تاز و فرصت بر غنیمت ظفر باشد به سرعت بر غنیمت

3 به رخصت لچمن اندر پایش افتاد روان از همتش درخواست امداد

4 که من فرمان تو می خواهم و بس نباشد همرهم گو از سپه کس

1 چو در لنکا ز مرگ او خبر شد سراسیمه جهان زیر و زبر شد

2 به کین جوشید در دل خون راون به تن پوشید بهر جنگ جوشن

3 به کارش چون جگر بس رخنه افتاد به جنگ صف صلای عام در داد

4 سپاهش صف زده بر روی صحرا ز دیوان شد تهی یکبار لنکا

1 برادر را به میدان چون زبون دید چو آتش کسوت آهن بپوشید

2 سلیمان درع داوودی به بر کرد چو افسر مغفر همت به سر کرد

3 ندیده دیدهای زین ماجرا سخت سلیمان بر زمین و دیو بر تخت

4 حریف یکدگر شد رام و راون بجنبید از دو سو پولاد و آهن

1 شنید این حرف هنونت نکونام ندیده انتظار رخصت رام

2 شباشب رفت سوی کوه موعود که آرد نوشداروی گیا زود

3 ولی راون به دیوان داد فرمان که در کوه آتش افروزند چندان

4 که نشناسد گیا ، میمون سرکش غلط خوانَ د کتاب شمع ز آتش

1 کمر بشکست راون را ز اندوه که چون آورد هنونت آنچنان کوه

2 به دل گفتا که وقت کنب کرن است که این ساعت گران بر ما چو قرن است

3 کنم بیدار از خواب گرانش که دشمن خسپد از تیغ و سنانش

4 گران خوابش، یقین خواب عدم نیست ولی زو در درازی هیچ کم نیست

1 زمین بوسید و گقت ای شاه دیوان دل من مانده است امروز حیران

2 که از خوابم چرا بیدارکردی خلاف عادتم آزار کردی

3 مگر کاری درافتاده به دشمن که شوراندی چنان خوش خواب بر من

4 بگفتا؛ رام لنکا را قتل کرد سراسر شهر دیوان را خلل کرد

آثار ملا مسیح پانی‌پتی

13 اثر از رام و سیتا ملا مسیح پانی‌پتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر رام و سیتا ملا مسیح پانی‌پتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی