آثار شمس مغربی

صفحه 3 از 20
20 اثر از غزلیات شمس مغربی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات شمس مغربی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار شمس مغربی / غزلیات شمس مغربی

غزلیات شمس مغربی

1 مهر سر گشته کافتاب کجاست آب هر سودان که آب کجاست

2 خواب دوشم ز دیده ام پرسید کاین جهان را مگو که خواب کجاست

3 مست پرسان که مست را دیدی یارب آن بیخود و خراب کجاست

4 باده در میکده همی کرده کرد مجلسی که کو شراب کجاست

1 اگر ز روی براندازد او نقاب صفات دو کَون سوخته گردد ز نور پرتو ذات

2 به پیش تاب تجلی ذات محو شود چنانکه هست کشته از فروغ صفات

3 مجوز کَون و ثباتی به پیش برتو او که بسته را نتوان بافت پیش باد ثبات

4 دلا نقاب برافکن ز روی او و مپرس ز آنکه سوخته گردی در آتش سبحات

1 ساقی باقی که جانم مست اوست باده در داد کان بیرنگ و بوست

2 بی دهن جان باده را در کشید کاو منزه از خم و جام و سبوست

3 نور می در جان و در دل کار کرد نار وی در استخوان و مغز و پوست

4 دیدم از مستی چو مستی را قفا عالمی را بی قفا دیدم که روست

1 چنان مستم چنان مستم چنان مست که نه پا دانم نه از سر نه سر از دست

2 جز آنکس را که مست از جام اویم ندانم در جهان هرگز کسی هست

3 بکلی خواهم از خود گشت بیخود اگر باده دهد ساقی ازین دست

4 دلم عهدیکه بسته بود با کَون چو شد سرمست آن مجموع بشکست

1 آنچه مطلوب دل و جان است ابا جان و دلست لیکن از خود جان آنکه بیخبر بد غافل است

2 منزل جانان بجان و دل همی جوید دلم غافل از جانان که او را در دل و جان منزل است

3 میان آب و گل سازد وطن آنجان و دل منزلش گرچه برون از خطّه آب و گل است

4 هر کسی دادند با خود این چنین گنج نهان لیک هر کس راز خود بر خود طلسمی مشکل است

1 دلی که آینه روی شاهد ذات است برون ز عالم نفی و جهان اثبات است

2 مجو که در ورق کاینات نتوان یافت علامت و اثر آنچه بی علامات است

3 کسی نجست و نجوید ز لوح هر دو جهان نشان و نام کسی که محو بالذات است

4 کسیکه در دو جهانش نه ذات و نه وهم است وجود یافتنش نوعی از محالات است

1 بیار ساقی از آن می که هست آب حیات بده به خضر دلم وارهانش از ظلمات

2 از آن شراب که جان و دلم از او یابد ز قید جسم خلاص و ز بند نفس نجات

3 از آن شراب که ریحان روح ارواح است از آن شراب که بخشد حیات بعد ممات

4 مئی که جان بتن مرده در دمد بویش مئی که زندگی یابند ازو عظام رفات

1 دل غرقه انوار جمالی و جلالی است بر وی نظر از جانب دلبر متوالی است

2 دل منظر عالی و نظرگاه رفیع است یار است که او ناظر این منظر عالی است

3 خالی است حوالی حریم دل از اغیار اغیار کجا واقف این بود و حوالی است

4 جز نقش رخ دوست در آن دل نتوان یافت کان آینه از نقش جهان صافی و خالی است

1 هیچکس را اینچنین یاری که ما را هست نیست کس ازین باده که ما مستیم او سرمست نیست

2 قامتش را هست میلی جانب افتاد کسان کو بلندی در جهان کاو را نظرها پست نیست

3 هست با بست سر زلفش دل ما در جهان ورنه چیزی را دل ما در جهان پست نیست

4 دل بدان عهد است دل پیمان که با دلدار نیست خود دلی کاو عهد آن دلدار را بگسست نیست

1 با تو است آن یار دائم ور تو یکدم دور نیست گرچه تو مهجوری ازو، وی از تو مهجور نیست

2 دیده بگشا تا ببینی آفتاب روی او کافتاب روی او از دیده ها مستور نیست

3 لیک رویش را بنور روی او دیدن توان گرچه مانع دیده را از دیدنش جز نور نیست

4 جنّت ارباب دل رخسار جانان دیدن است در چنین جنّت که گفتیم زنجبیل و حور نیست

آثار شمس مغربی

20 اثر از غزلیات شمس مغربی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات شمس مغربی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی