ای کرده متجلی رخت از دیده هر از شمس مغربی غزل 13
1. ای کرده متجلی رخت از دیده هر خوب
وی حسن و جمال همه خوبان بتو منسوب
...
1. ای کرده متجلی رخت از دیده هر خوب
وی حسن و جمال همه خوبان بتو منسوب
...
1. مرا که لعل لبت ساقی است و جام شراب
از آن دو نرگس مست توام مدام خراب
...
1. ای صفات بیکران تو طلسم گنج ذات
گنج ذات تو گشته مخفی ز طلسمات صفات
...
1. ای روی تو مهر و کَون ذرات
ذات تو برون ز نفی و اثبات
...
1. ای صفاتت حجاب چهره ذات
ذات پاکت ظهور بخش صفات
...
1. ای کائنات ذات ترا مظهر صفات
وی پیش اهل دیده صفات تو به ز ذات
...
1. ای از دو جهان نهان عیان کیست
وی عین عیان پس این نهان کیست
...
1. ور هزاران جام گوناگون شرابی بیش نیست
گر چه بسیارند انجم آفتابی بیش نیست
...
1. مهر سر گشته کافتاب کجاست
آب هر سودان که آب کجاست
...
1. اگر ز روی براندازد او نقاب صفات
دو کَون سوخته گردد ز نور پرتو ذات
...
1. ساقی باقی که جانم مست اوست
باده در داد کان بیرنگ و بوست
...
1. چنان مستم چنان مستم چنان مست
که نه پا دانم نه از سر نه سر از دست
...