1 ای بلبل جان چونی اندر قفس تنها تا چند درین تنها مانی تو تن تنها
2 ای بلبل خوشالحان زان گلشن و زان بستان چون بود که افتادی ناگاه به کلجنها
3 گویی که فراموشت گردیده درین گلخن آن روضه و آن گلشن و آن سنبل و سوسنها
4 بشکن قفس تن را پس تنتنتنگویان از مرتبه گلخن بخرام به گلشنها
1 چون تافت بر دل من پرتو جمال حبیب بدید دیده جان حسن بر کمال حبیب
2 چه التفات بلذات کائنات کند کسی که یافت دمی لذت وصال حبیب
3 بدام و دانه عالم کجا فرود آید دلی که گشت گرفتار زلف و خال حبیب
4 خیال ملک دو عالم نیاورد بخیال سری که نیست دمی خاای از خیال حبیب
1 ای کرده متجلی رخت از دیده هر خوب وی حسن و جمال همه خوبان بتو منسوب
2 بر صفحه رخساره هر ماه پری روی حرفی دو سه از دفتر حسنت شده مکتوب
3 محبوب ز هر روی بجز روی تو نبود خود نیست بهر وجد بجز روی تو محبوب
4 بر عکس رخت چشم زلیخا نگران بود در آینه روی خوش یوسف یعقوب
1 مرا که لعل لبت ساقی است و جام شراب از آن دو نرگس مست توام مدام خراب
2 مرا که زمزمه قول دوست در گوش است چه حاجت است آواز چنگ عود و رباب
3 فتاده بر رخ دلبر بطالع مسعود نخست چشم که بگشود چشم بخت از خواب
4 بدین صفت که منم مست ساقی باقی عجب که باز شناسم شراب را ز سراب
1 ای صفات بیکران تو طلسم گنج ذات گنج ذات تو گشته مخفی ز طلسمات صفات
2 هست عالم سربسر نقش طلسم گنج تو از طلسم و نقش هرگز حل نگردو مشکلات
3 ای صفاتت نقشبند کارگاه هردو کَون سایه نور صفات توست نقش کاینات
4 ظل نقش کاینات از نور تو دارد ظهور زانکه باشد انبساطش بر جمیع ممکنات
1 ای روی تو مهر و کَون ذرات ذات تو برون ز نفی و اثبات
2 ذرّات کجا رسند در مهر ذرات کجا و مهر هیهات
3 اسماء و صفات کَون هر یک در ذات تو اند محو لذّات
4 نی اسم و نه نعت بود آنجا نه رسم و نه شکل و وضع همتات
1 ای صفاتت حجاب چهره ذات ذات پاکت ظهور بخش صفات
2 آفتاب رخت چو تابان گشت منهدم شد ز نور او ظلمات
3 لب تو بر جهان مرده دمید نفسی زان بیافت حیات
4 آنجهان در خروش و جوش آمد پیش مهر رخ تو چون ذرّات
1 ای کائنات ذات ترا مظهر صفات وی پیش اهل دیده صفات تو به ز ذات
2 تا روی دلفریب تو آهنگ جلوه کرد شد جلوه گاه روی تو مجموع کاینات
3 تا آفتاب حسن و جمالت ظهور کرد ظاهر شدند جمله ذرات ممکنات
4 از بس که ابر فیض تو بارید بر عدم سر بر زد از زمین عدم چشمه حیات
1 ای از دو جهان نهان عیان کیست وی عین عیان پس این نهان کیست
2 آنکس که به صد هزار صورت هر لحظه همی شود عیان کیست
3 وانکس که به صد هزار جلوه بنمود جمال هر زمان کیست
4 گویی که نماهنم از دو عالم پیدا شده در یکان یکان کیست
1 ور هزاران جام گوناگون شرابی بیش نیست گر چه بسیارند انجم آفتابی بیش نیست
2 گرچه برخیزد ز آب بحر موج بی شوار کثرت اندر موج باشد لیکن آبی بیش نیست
3 چون خطایی کرد با خود گشت پیدا کاینات علّت ایجاد عالم پس خطایی بیش نیست
4 یک سخن پرسید از خود در جهان جان و دل جمله ارواح را زانرو جوابی بیش نیست