5 اثر از خسرو و شیرین در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.

خسرو و شیرین در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی

1 جهان بی عشق سامانی ندارد فلک بی میل دورانی ندارد

2 نه مردم شد کسی کز عشق پاکست که مردم عشق و باقی آب و خاکست

3 چراغ جمله عالم عقل و دینست تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست

4 اگر چه عاشقی خود بت پرستیست همه مستی شمر چون ترک هستیست

1 چو صبح از پرده راه عاشقان کرد برون زد شعلهٔ گرم و دم سرد

2 دگر ره باز شیرین مجلس آراست حریفان راست گشتند از چپ و راست

3 دو بی دل باز در زاری درامد جگرها در جگر خواری درامد

4 ز نوش ساقیان و نغمهٔ ساز می از دلهای صافی گشته غماز

1 به نام آنکه تن را نور جان داد خرد را سوی دانائی عنان داد

2 سلام من که دل در دام دارم غلامم لیک خسرو نام دارم

3 نیم از یاد تو یک لحظه خاموش فراموشیم گوئی شد فراموش

4 نه خوش دارد شراب لاله رنگم نه در گیرد به گوش آواز چنگم

1 برون آمد چو صبح عالم افروز بسان جوی شیر از چشمهٔ روز

2 به کوه انداختن فرزانه فرهاد به کوه سنگ شد چون کوه پولاد

3 دل خارا به نیروئی همی کند که در هر ضربتی جوئی همی کند

4 چو بر کارش فتادی چشم یارش یکی را ده شدی نیروی کارش

1 به نام آنکه جان را زندگی داد طبیعت را به جان پایندگی داد

2 خداوندیکه حکمت بخش خاکست کمینه بخشش او جان پاکست

3 دو کون از صنع او یک گل به باغی ز ملکش نه فلک یک شب چراغی

4 رموز آموز عقل نکته پیوند شناسائی ده جان خردمند

1 به تاریخ عجم دانندهٔ راز چنین کرد این حکایت را سرآغاز

2 که چون خورشید هرمز رفت در خاک کشید اکلیل خسرو سر بر افلاک

3 جهان را خسرو از سر کار نو کرد کرم را در جهان بازار نو کرد

4 به ترتیب جهان بودی شب و روز گهی لشکر کش و گه مجلس افروز

1 شکر پاسخ ز شکر بند بگشاد به پاسخ لعل شکر خند بگشاد

2 که باشم من به خدمت زیر دستی کنیزان ترا آئین پرستی

3 وگر نزد تو قدری دارد این خاک به مژگانم روبم از راه تو خاشاک

4 بزرگان گفته‌اند این نکته دیر است که هر کو سیر باشد زود سیر است

1 چو در ارمن رسید از جنبش تیز زره داران شیرین کرد پرهیز

2 حکایت کرد کز بیداری بخت چو شب در خواب رفتم بر سر تخت

3 چنان دیدم به خواب اندر که گوئی درامد گل رخی باصد نکوئی

4 دو ساغر در دو دستش صاف و نایاب یکی پر شیر و دیگر پر ز جلاب

1 شهنشه گفت کز بخت دل افروز به جوی شیر خواهم رفت امروز

2 کشید از تن لباس مرزبانان برون آمد بر آئین شتابان

3 از آن سو پرس پرسان کوه بر کوه به جوی شیر شد تنها ز انبوه

4 تماشا کرد لختی بر لب جوی بدید آن سنگها را روی در روی

1 چو قیصر دید ز اوج پایهٔ خویش چنان خورشید اندر سایهٔ خویش

2 به تاج و تخت دادش سرفرازی کمر در بست در مهان نوازی

3 پس از چندی به خویشی مژده دادش به دامادی کله بر سر نهادش

4 ز قد مریمش نخلی ببر داد وزان نخل ترش خرمای تر داد

آثار امیرخسرو دهلوی

5 اثر از خسرو و شیرین در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.