این سنگ ملون که گهر از خلیلالله خلیلی رباعی 25
1. این سنگ ملون که گهر مینامند
وآن آهن زردگون که زر میخوانند
...
1. این سنگ ملون که گهر مینامند
وآن آهن زردگون که زر میخوانند
...
1. عارف به دل ذره جهان میبیند
آنجا مه و مهر و کهکشان میبیند
...
1. دل در غم عشق تو برومند بود
در پرتو دیدار تو خرسند بود
...
1. تا این خرد خام تو، معیار بود
این ساختن و شکستت کار بود
...
1. امروز که عصر علم و فرهنگ بود
قانون جهان به دیگر آهنگ بود
...
1. در گلشن زندگی به جز خار نبود
جز درد و غم و محنت و آزار نبود
...
1. هرکس که به ازدواج پابند شود
معروض به داغ و درد فرزند شود
...
1. چو از دل عشق رفت آزار آید
چو گل رفت از گلستان خار آید
...
1. دی شاخ شکوفه در چمن میخندید
بر سنبل و نسرین و سمن میخندید
...
1. سر راه غریبان خار روید
ز کشت شان دل بیمار روید
...
1. آن ماه سخن ز بامیان میگوید
اسرار گذشتهٔ جهان میگوید
...
1. این کینه وران باز به نیرنگ دگر
دارند سر فتنه به آهنگ دگر
...