1 گر علت مرگ را دوا میکردند گر چارهٔ این نوع دو پا میکردند
2 میدیدی کاین جماعت تیرهنهاد بر روی زمین چه فتنهها میکردند
1 عزیزان چون بدان ساحل رسیدند ز همراهان خود یکدم بریدند
2 چنان از صحبت ما دل گرفتند که سهوا هم به سوی ما ندیدند
1 پیران که چنین مقام و حرمت دارند زان نیست که یک دو دم قدامت دارند
2 این حرمت از آن است که آنها دو نفس در رفتن از این خرابه سبقت دارند
1 دانی که شبان چه فتنه آغاز کند آن دم که نی شبانه را ساز کند
2 غمهای زمانه را فرو بندد در ابواب نشاط یک به یک باز کند
1 این سنگ ملون که گهر مینامند وآن آهن زردگون که زر میخوانند
2 بیگوهر ارزندهٔ معنی همه را مردان گهرسنج هدر میدانند
1 عارف به دل ذره جهان میبیند آنجا مه و مهر و کهکشان میبیند
2 کوری بنگر که چشم دانشور عصر دست و سر کشتگان در آن میبیند
1 دل در غم عشق تو برومند بود در پرتو دیدار تو خرسند بود
2 بگذاشته ام در کف و گویم هر روز در شهر شما بهای دل چند بود
1 تا این خرد خام تو، معیار بود این ساختن و شکستت کار بود
2 تنها نه سرت به پای من خورد به سنگ هر جا که روی تو سنگ و دیوار بود
1 امروز که عصر علم و فرهنگ بود قانون جهان به دیگر آهنگ بود
2 گر سجدهٔ تو به پیش این سنگ بود این عیب بود، عار بود، ننگ بود
1 در گلشن زندگی به جز خار نبود جز درد و غم و محنت و آزار نبود
2 امید نکرد گل که یاس آمد بار سرتاسر زندگی جز این کار نبود